eitaa logo
شهاب مرادی
142 دنبال‌کننده
15 عکس
10 ویدیو
1 فایل
شعر و دلنوشته
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌐🔥FETNEH🔥🌐
🛑 امیرالمومنان علیه السلام: ای مردم! در راه راست، به دلیل شمار اندک رهروان آن، احساس تنهایی نکنید؛ زیرا مردم بر سفره ای گرد آمده اند که سیری آن ، کوتاه مدّت و گرسنگی اش طولانی است میزان الحکمه ج۱ @fetneh1🔥
دوستان و همراهان عزیزم سلام ، راستش را بخواهید ، چند وقتی است ، موضوعی را میخواهم اینجا بازگو کنم ، خیلی هم در نوشتن یا ننوشتن و حتی چگونه نوشتن آن مردد هستم ، اما تحولات اخیر که رایحه دل انگیز حضور وظهور حضرت حجه ابن الحسن (عج) را بیشتر بر مشام مشتاقان حضرتش می پراکند و دنیا در حال تحولی غیر قابل انکار است و صف موافقین و مخالفین بیش از پیش آشکار شده ، مرا مصمم کرد که اتفاقی را که امسال برای یکی از آشنایان ، در مسیر پیاده روی اربعین ، اتفاق افتاده ، در اینجا بازگو کنم: «پدر خانم بنده ، چندین سال است که پس از بازنشستگی ، افتخار موکب داری امام حسین(ع) را در ایام اربعین و در مسیر پیاده روی دارند ، و در تمام این سالها یکی از دوستان گرمابه و گلستانشان که همیشه و همه جا با همدیگر هستند ، او را همراهی میکند . دوست پدر خانم من ، امسال به همراه خود ،پسر و نوه ی ۱۲ ساله شان را هم ، راهی پیاده روی و زیارت میکنند . پس از بازگشت ، همگی مبتلا به آنفلونزا و بیماری میشوند که در بین خیلی از زائران اربعین مرسوم است ، اما پس از طی دوره ی درمان ، بیماری آن پسربچه ی ۱۲ ساله نه تنها بهبود پیدا نمیکند که تشدید میشود ، پس از مراجعه به متخصص و انجام سی تی اسکن ریه مشخص میشود که ریه ی ایشان حدود ۹۰ درصد ، درگیر عفونت است و او را در یکی از بیمارستانها بستری میکنند ، اما روز به روز بیماری شدیدتر شده و پزشکان از بهبود او قطع امید میکنند ، خانواده ی ایشان متوسل به اهل بیت (ع) میشوند ، و در همین بین ، دوست پدر خانم بنده ، خاطرات پیاده روی اربعین شان را مرور میکنند و یکباره به یاد می آورند که در یکی از روزها ، و هنگامی که در مسیر پیاده روی اربعین ، کمی از پسر و نوه اشان عقب تر می افتند ، فردی با لباس عربی ، به او نزدیک شده و با زبان فارسی او را صدا زده و مشغول به صحبت با او میشود و از پسرش به خوبی یاد میکند و قبل از خداحافظی ، یک ظرف کوچک عسل ، به او میدهند ، ... و او که این خاطره ی به ظاهر بی اهمیت را فراموش کرده بود ، یکباره برایش سوال میشود که این شخص چه کسی بود ؟! او و پسرش را از کجا میشناخت ؟! ... فورا به خانواده اطلاع میدهد و ظرف عسل را که هنوز بعد از چند روز داخل کوله پشتی اربعینش مانده بود ، بیرون می آورد و علیرغم مخالفت پزشکان معالج و قبول تمامی عواقب و مسئولیت ها ، مقداری از آن عسل را به نوه اش میخوراند ، و او به یکباره شفا پیدا کرده و مداوا میشود ، ...دوستان و آشنایان و همسایگان ، به محض اطلاع از موضوع ، هر کدام مقداری از عسل را برای تبرک میگیرند و حتی پس از اتمام محتویات آن ، با مقداری آب متبرک میشوند.» من با یک واسطه این موضوع را نقل میکنم و این موضوع برای من اثبات شده و غیر قابل تردید است ، اما تمامی اسناد ، مدارک و شواهد ، موجود و قابل استناد است . دلائل اهمال بنده در نقل موضوع را خودتان میتوانید حدس بزنید ، از انکار و تهمت ، و خودبزرگ بینی گرفته تا ......... دوستان عزیزم ، طنین سلام یا مهدیهای این روزها ، اتفاقی نیست ، انشاالله ، ما نیز توفیق زیارت رخسار محبوبمان را پیدا کنیم ، که دنیایمان خیلی سخت به بن بست خورده است. اللهم عجل لولیک الفرج @shahab12moradi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذرٓه نگاهش به آفتاب بیفتد. دست نگهدار تا نقاب بیفتد. راه حرم ، از نگاه حرمله پیداست، هر که گذارش به انتخاب بیفتد. وقت «من المجرمین منتقمون »است، اسب نباید که از رکاب بیفتد . دور سقیفه گذشته است و بنا نیست ، دست کسی بسته در طناب بیفتد. مرد طلب میکند همیشه اباالفضل(ع)، زخم نباید به مشک آب بیفتد . قال بعیدا ، ولی نراهُ قریبا ، حوصله کن آب از آسیاب بیفتد. @shahab12moradi
تا قافله افتاد کمی از هیجانش بر صدر نشاندند و نبی داد نشانش. گفتند غدیر است و شنیدند امیر است چیزی که عیان بود ، نبی کرد بیانش . المنت لله که در میکده وا شد المنت لله که شدم واقعه خوانش. آنها که در آن معرکه خواندند امینش افسوس ، بریدند و ندادند امانش . یک بغض نهان مانده و یک قافله سالار ای کاش به زودی برسد ، وقت و زمانش. @shahab12moradi
شهاب مرادی
تا قافله افتاد کمی از هیجانش بر صدر نشاندند و نبی داد نشانش. گفتند غدیر است و شنیدند امیر است چیزی
چند وقتی است که نه به محفل شعری رفته ام و نه شعری خوانده ام ، ابیات بالا را که خیلی بیشتر از این بود ، در خواب بعد از نماز صبح ، در محفلی می‌خواندم، انشالله آب حیاتی باشد که وقت سحر به من داده اند.
سه سال پیش بود ، همین موقع ، شب اول محرم ، ساعت یازده شب ، دکتر ccu اجازه داد پدرم را ببینم و بیرون بیایم تا استراحت کند ، صدایش زد که با پسرت خداحافظی کن ... چشمهایش را باز کرد و بست ، از اتاق بیرون آمدم ، انگشتر پدرم کف دستانم بود ، درب آسانسور بیمارستان را که باز کردم ، از دستم افتاد، ته دلم لرزید ، نمیدانم چرا ... ولی نشانه ی خوبی نبود.. روز بعد ، پشت اتاق ccu به پرستاری که شیفتش را تازه تحویل گرفته بود ، گفتم : مُرادی ، تخت یک ، لیست پشت درب را دید و گفت : اینجا نیست ... رفت و با یک پرستار دیگر آمد و گفت : متاسفم ، همین یک ساعت پیش ، قلبش از تپش افتاد و خط ممتد شد و هرچه احیا کردیم نشد و تسلیت و ... و این بار من بودم که کف آسانسور افتادم ... گیج و مبهوت ... برگشتم به دوران کودکی ام ، چهل سال پیش و دهه ی اول محرم ... و صدای پدرم را شنیدم که نوحه می‌خواند: شد چو زینب وارد شهر مدینه           گاه بر سر می زند و گاهی به سینه ای خدا از غم کبابم                                     نیست بر دل صبر و تابم هر که آید از سفر سوغات آرد            زینب غم دیده هم سوغات دارد  دور و بر دورش یتیمان                     جمله زنهای پریشان یک همی گوید به صغرای پریشان      عمه ات آمد برو سوغات و بستان کاکل پر خون اکبر                                        زلف مشکین برادر خواهر ، خوش به حالت که با ما نبودی           سر برهنه به صحرا نبودی کشتن ِ اکبرم را ندیدی                     حنجر اصغرم را ندیدی طفل ها را در بیابان  می دواندند        خیل زنها بر شتر ها می نشاندند داد و بیدادش بسوزد                                   نسل و بنیادش بسوزد با برادر رفته بودم بی برادر آمدم من               تاج وبرسررفته سرآمدم                                     بودم خاک برسر آمدم                                       داد و بیدادش بسوزد                                                                         نسل و بنیادش بسوزد ... چهلم پدرم را نزدیک اربعین گرفتیم و سالگردش را نزدیک عاشورای سال بعد ... یک شب ، یکی از اقوام یک فایل تصویری برایم فرستاد ، بازش کردم ، فیلمی بود که از یک ضبط صوت قدیمی گرفته بودند که داشت صدای آشنای دوران کودکی ام و نوحه خواندن پدرم را پخش می‌کرد، داخل مسجد دوران کودکی ام ، مسجدی که بنّایش پدرم بود ، مسجد امام سجاد (ع) این فیلم:
هدایت شده از الرحیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک 🌴 براساس اقوال و مستندات تاریخی، اباعبدالله(ع) پس از حدود چهار ساعت از ظهر روز عاشورا واقع شد. این نوحه تقرییاً متعلق به این ساعت‌هاست. 😭 یعنی همین لحظات همین ثانیه‌ها😭 🌐alraheel.ir (به زودی) 💔 BerimKarbla | از کـربلا جـــا نمـونی
سلام علیکم و رحمت الله🍃🌺🍃 به قول دوست ارجمندم مهدی جهاندار: فتنه خشک و تر نمی‌داند، خدایا وقت رفتن کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد. گرامیداشت نام و یاد و خاطرات شهدا ، در این روزگار کم از جهاد نیست ، کاری که دوست قدیمی ام ، آقای ابوالقاسم وردیانی ، این روزها انجام می‌دهد، رزمنده ی دیروز و شاعر و نویسنده ی امروز ، اگر به داستان ، رمان و نوشته های حوزه ی دفاع مقدس علاقه مند هستید ، کانال تازه تاسیس ایشان را دنبال کنید . ارادتمند شما: شهاب مرادی @shahab12moradi لینک کانال👇 https://eitaa.com/joinchat/3746825047Ccc9f038d43
چون که در تنها نشستن ، بوته ای در گُلشنم هر که اقبالش غلط افتاد ، تقدیرش منم سنگ بودم عُمری و کارم خدایی بود و بس یک نفر  روزی تبر ، آویخت روی گردنم آخرش یوسف زلیخا را عروس مصر کرد من که گرگ قصّه بودم ، چاک شد پیراهنم!!! من نه لطف سجده را میخواستم ، نه قهر سیب دوستی با من خدایا آخرش ، یا دشمنم ؟!!! صبح برزخ ، ظُهر دوزخ ، شب جهنم ، عُمر رفت زندگی این است اگر ، یارب چه باشد مُردنم ؟!!! @shahab12moradi
یک نفر را می‌شناسم رِند ، از عهد قدیم لنگه ی فِیک برابر اصلِ شیطانِ رجیم باطنش معنای حرف "غیر مغضوبُ علیه" ظاهرش اما فقط یعنی "صراط المستقیم" ریش او مانند تجوید "والضّالین" بلند ... صفحه ی پیشانی اش پُرچین "مِن الخوف العظیم" روزها در اول صف ، در قیام و در قعود نیمه شبها مست در آغوشِ ... وِل کن ، بُگذریم وقت روضه ، در عزا، در صدر مجلس نوحه خوان با کویتی پور می‌گوید: نیا ما آمدیم !!! دستگیر دختران و بیوه زنهای جوان یا موقّت در حرم ، یا که مرتّب در حریم راهی مشایه شد ، با کوله پشتی روی دوش! با اُمید حر شدن ، در پیش درگاه رحیم *** بی هوا اشکم روان شد ، باز هم قسمت نشد ای خدا ما هم گنهکاریم ...اما نوکریم ... سوختم از بی نصیبی ، یک نفر آهسته گفت : "عشق سوزان است ، بسم الله رحمان رحیم " @shahab12moradi
دل من یه روز به دریا زد ورفت پشت پا به رسم دنیا زد ورفت
هدایت شده از ✅ محسن ناصحی
کاروان داغ را دیشب به راه انداختند یوزها ، شب پنجه بر رخسار ماه انداختند آه لبنان آه لبنان آه ای یعقوب پیر یوسف ما را برادرها به چاه انداختند...
🏴▫️ بازخوانی سخنرانی شهید سید حسن نصرالله در مراسم تشییع فرمانده شهید حاج عماد مغنیه برادران و خواهران، این شهادت که ۲۵ سال انتظار آن می‌رفت، ما را غافلگیر نکرد. ما همگی فرزندان مکتبی هستیم که پیامبران آن شهیدند، امامان آن شهیدند و رهبران آن نیز شهید هستند. به همین دلیل امروز و با شهادت حاج عماد ما در روند و شرایط طبیعی‌مان قرار داریم، همان‌گونه که هنگام شهادت رهبر و سید و دبیرکلمان، سید عباس موسوی و شهادت شیخ شهیدانمان، شیخ راغب حرب در روند طبیعی قرار داشتیم. چه، ما در نبردی واقعی قرار داریم، نبرد خونین دفاع از میهن، ملت، امت، اماکن مقدس و کرامتمان در برابر همه‌ی طمع‌ورزی‌ها، تهدیدات، چالش‌ها و تجاوزی که در اسرائیل و آمریکا و همه‌ی دست‌های پشت پرده‌شان تجسم یافته است. @shahab12moradi
هدایت شده از ابوالقاسم وَردیانی
4_6043854597129245829.mp3
12.67M
چکیده تحولات آخرالزمانی بر اساس کتاب 🎤به روایت حجت‌الاسلام 👌کدهای زیادی درونش هست؛ ناامیدی‌ها رو بشوره ببره @shahab12moradi
هدایت شده از محمد
⚜️اینجا رادیـ🎙ــو صاد همراه ✓[[ محمد اکبری ]] پژوهشگر فلسفه و عرفان 1⃣ پادکستِ صبحانه ☕️ 2⃣ تحلیلِ عصرانه 🧃 ❗️کانالی برای افراد آرام و صبور❗️ 🌀کانال رسمی رادیو صاد👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3893887739Cb4dcf7bd4d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 آخر چه بود این مرگ نو ... 🔸 ابیاتی ناب در رثای فرمانده شهید مقاومت، شهید یحیی سنوار از زبان دکتر محمدمهدی سیار 🔹 همراه با تلاوت آیاتی در وصف نیکوکاران با صوت دلنشین حامد شاکرنژاد 🎥 تولید شده در استودیو محفل @shahab12moradi
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
🚩 قمارباز پرچم فتح و نصرتیم بیا سند استقامتیم بیا عاشق دیپلماسی و میدان اهل دین و سیاستیم بیا آن زمانی که شاه ْنوکر بود رفت، ما شاه عزّتیم بیا! با تو از بیست و هشتم مرداد تا کنون در عداوتیم بیا نه ببخشید! از ازل با تو تا ابد در خصومتیم بیا قلدرِ یاغیِ جنایتکار! بی‌قرار عدالتیم بیا جمعه‌ی نصر را که یادت هست در نماز جماعتیم بیا، در فلان روز، در فلان ساعت در فلان موقعیّتیم بیا! چفیه بر گردن و عصا در دست روی این مبل، راحتیم بیا! ای درخت خبیث! کاری کن ما برای تو آفتیم، بیا ای حریف قمارباز! بجُنب کهنه‌کار شجاعتیم بیا مرحبا ملت امام حسین ما از این دستْ ملّتیم... بیا @mehdi_jahandar
«خار و میخک» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/216287
شهاب مرادی
«خار و میخک» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/216287
رمان خار ومیخک ، نوشته شهید یحیی السنوار ، در سالهایی که زندانی رژیم صهیونیستی بودند ، در طاقچه منتشر شد . @shahab12moradi
آتش ، مرا آن روز خاکستر نمی کرد. می سوختم ، اما کسی باور نمی کرد. آن ماجرا ، ای کاش تنها ، ماجرا بود . یا روضه خوان ، این روضه را از بر نمی کرد. تا در به پهلو ضربه زد ، خون گریه کردم . کار مرا آه ای خدا ، خنجر نمی کرد !!! باید که زیر ضربه ی دنیا بمانم . قسمت ، مرا ای کاش میخ در نمی کرد . @shahab12moradi
⁉️ حیفِ تو نبود پاهات رو دادی برا بشار اسد؟! امیرحسین حاجی نصیری جانباز مدافع حرم @shahab12moradi ➡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 دکتر، به امیرحسین حاجی نصیری، (جانباز مدافع حرم)، میگه: «حیف شما که پاهاتو دادی برای بشار اسد!» @shahab12moradi
هدایت شده از موسسه مصاف
▫️بخشی از نامهٔ شهید حاج قاسم سلیمانی خطاب به دخترشان: ✒️خود را سرباز درِ خانه هر مسلمانی می‌بینم که در معرض خطر است. 🆔 @Masaf
زمان در وقت دلتنگی ، زمانه سخت دلگیر است، عذاب نا سپاسی ها و یا تقصیر تقدیر است ؟! چگونه این بلای آسمانی ، ناگهان یکباره نازل شد ؟! چگونه چرخ بر وفق مراد اهل باطل شد ؟! جهان بعد از نبود یک نفر ، گویی به خشم آمد ، علی را استخوانی در گلو ، خاری به چشم آمد ، که وقتی مالک اشتر نباشد ، شمر ، سردار است ! حرم جولانگه مشتی حرامی های کفتار است ، چه رنجی می‌کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است؟ جهان بعد از نبود مرد یعنی عرصه ی نامرد، که یعنی داغ پشت داغ ، یعنی درد پشت درد، جهان بعد از نبود شیر ، یعنی عرصه ی روباه، که "ابراهیم" در آتش ، که "اسماعیل"، قربانگاه... دوباره درد دلهای علی با چاه، "حسن" تنها... @shahab12moradi