eitaa logo
.......
4 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
103 فایل
.....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مخالفین این کلیپ رو ببینند تا تعریف درست را یاد بگیرند. ✅ثواب ارسال این پست را به امام زمان عج هدیه کنید. ✅به ما بپیوندید و ما را به دوستان خود معرفی نمائید👇🌷 @mahdiyar2024
فرض‌کنیم‌کانالی‌نبودوخبری‌هم‌از شبکه‌های‌اجتماعی‌نبود؛بعضیامون‌دقیقاً چه‌کاردیگه‌ای‌بلدیم‌واسه‌انقلاب‌و امام زمان‌(علیه‌السلام)انجام‌بدیم؟! 🌱|@Mazhabi_yon
🔴 واقعا تصورش سخت نیست که چه اتفاقی می‌افتاد! 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
🔴 آقا رضاااااااا😂 🔹 زدی ضربتی ضربتی نوش کن/دهان را ببند چفت و خاموش کن😂 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
🔴سردار قاآنی: رژیم صهیونیستی رو به افول است. 🔹امروز ما در نوک قله هستیم و سپاه به برکت امکانات و تجهیزات و مهم‌تر از همه ایمانی که دارد با قدرت در همۀ امور پیش می‌رود. 🔹امروز محور مقاومت دست بالا را نسبت به رژیم صهیونیستی دارد. به‌تازگی مقاومت با محوریت حزب‌الله توانسته حق گاز خود را از رژیم اشغالگر قدس بگیرد. 🔹اسرائیل غاصب امروز در شرایط سختی از درون و بیرون قرار دارد. در مدت اخیر روزانه ۱۵ تا ۳۰ حمله در کرانه باختری توسط نیروهای مقاومت انجام می‌شود. 🇮🇷کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 توماج صالحی تغییر کاربری داده؟! 🔹 بنویسید توماج صالحی بخونید مرگ بر... پشتش به دوربینه! تصویرشم ماته!😂 🔹 نکشیمون بابا دلاور!😂 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
.......
ماهور🌙! #پارت_۲ خودشو که بهم رسوند یه تنه بهم زد . _اخ چته؟؟ + کجا کلتو انداختی میری؟ خندیدم .
🌙! _وای عمو بدبخت شدمم دویدم و مسافت حیاط به اون بزرگی رو یه نفسه طی کردم .. در عمارتو که باز کردم سر و گوشی آب دادم . وقتی دیدم کسی این اطراف نیست درو آهسته پشت سرم بستم و سمت اتاقم رفتم که صدایی متوقفم کرد. + چه عجب تشیف آوردی میگفتی گاوی گوسفندی پیش پات قربونی میکردیم .. وای باورم نمیشد احترام گیرم انداخته بود. برگشتم سمتش و درحالی که سرمو پایین انداخته بودم سلام کردم . صداشو بالابرد. +مگه نگفتی فقط دوساعت مرخصی می‌خوام ؟ها؟ و مگه من نگفتم فردا قرارع پسرم بیاد و رأس ساعت اینجا باش؟؟؟ _شرمنده م خانم معطل اتوبوس شدم +جواب منو نده یالا برو سرکارت چشم آرومی گفتم و رفتم سمت اتاقم. پشت در اتاق نشستم و نفس بیرون دادم... _ خدا بگم چیکارت کنه احتراممم خیلییی صدای خنده ای اومد. + خیلی چی؟؟ سیخ شدم و از جام پریدم. _ یاسمین تویی؟ از زیر تخت بیرون اومد . + پس کی باشه خانم دردسر _دردسر؟؟ + نمیدونی احترام بانو دنبال بهونه س برا بحث و جدل؟؟ توهم همش بهونه بده دستش خب؟ خندیدم. _ اینو خوب گفتی ولی باور کن همش یه ربع دیر کردمم +از دست تو ماهور عوض کن لباساتو بریم سراغ ناهار شکوه خانم دست تنهایس نگاهی به لباسم انداختم.. _لباسم چشه مگه؟ +احترام خانم وسواسی رو نمیشناسی مگه باز گیر میده بهت که با لباس بیرون غذا پختی _ چقد دلم میخواد ... لا اله الا الله خندید و در اتاقو باز کرد. + حالا که به شیطون غلبه کردی زود بیا که کلی کار داریمم .. ‌🔗⃟🌸|⇢ب قلمـ حنین♪٭
🔴دادگاه شیراز مردی را به دلیل نقص قانون کشور به دوسال تبعید محکوم کرد. 🔹حجت الاسلام والمسلمین سید کاظم موسوی رئیس کل دادگستری استان فارس اظهار کرد: پس از وقوع حادثه ضرب و جرح یک بانوی آمر به معروف در باغ نارنجستان شیراز در پی تذکر درباره عفاف و حجاب، پرونده قضائی در دادسرای شیراز تشکیل و پس از تکمیل تحقیقات توسط دادسرای شیراز در مهلت قانونی کیفرخواست و قرار جلب به دادرسی صادر و پرونده جهت صدور تصمیم به دادگاه کیفری ۲ شیراز ارسال شد. 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
🔴با حکم فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ خادم فداکار شاهچراغ رسماپاسدار شد. 🔹فرمانده کل سپاه با درخواست فرزاد بادپا خادم فداکار حرم حضرت شاهچراغ مبنی‌بر عضویت در سپاه موافقت کرد. یک سفر کربلا هم به‌همراه خانواده به این خادم قهرمان اهدا شد. 🇮🇷کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرهنگ‌سازی فیلمای اونا vs فرهنگ‌سازی فیلمای ما😐 🤣 @Tanzsiyase
6495686aa9f31698f1a0d9eb_-4801169126010464632.mp3
4.38M
تشنه لب ِکربلا ؛ آب گذشت از سرم . . |
کتاب اربعین 1402 جهت چاپ کم حجم.pdf
38.57M
رفقاجان این کتاب👆را در سال ۱۳۹۸ نوشتم وقتی که از زیارت اربعین جامونده بودم، نشستم و اینو نوشتم. فکر نمیکردم در طول دو سال، قریب ۳۵۰ هزار بار توسط زائران و عاشقان اباعبدالله الحسین علیه السلام دانلود بشه و کتابش بیست مرتبه چاپ بشه! اینا همش لطف امام حسین علیه السلام هست و بس🌷 الان هم اینو گذاشتم که راحت دانلود کنید و اگر مفید بود و خوشتون اومد، برای خودم و خانوادم دعای عاقبت بخیری کنید. ضمنا برای هر کسی که دوست داشتید میتونید ارسال کنید. کتاب نویسنده @Mohamadrezahadadpour
[شــهیدابراهیـم‌هادی🎙]
نخواب!
آدمی که ساکنِ نجف شده نمی تواند جای دیگری برود؛ شما نمی دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد . . _شهید‌هادی‌ذوالفقاری
چرا‌خانم‌ها‌شھید‌نمیشن؟! -چون‌به‌شھادت‌‌احتیاج‌ندارند! آن‌آقایون‌هستند‌که‌باید‌شھید‌بشن‌ تابه‌سعادت‌برسند! خانم‌هایک‌تحمل‌بکننددرخانه‌، اجریک‌شھیدرابه‌آن‌هامی‌دهند(: دیگه‌نمی‌خواد‌کار‌زیادی‌کنند‌ . . خانم‌ها‌واقعا‌امکانات‌معنوی‌شان‌بالاست‌‌، "فقط‌باید‌بدانندکه‌کجا‌باید‌چه‌کارکنند..!" | استادپناهیان .
🛑وضعیت فروش غذاهای حروم خیلی بد شده تو اسنپ فود راحت یافت میشه این یکی هم فومنه..خرچنگ... هشت پا... لابستر... و انواع جک و جونورهای حروم رو می فروشن... واقعا چرا اجازه فروش غذاهای حرام توسط این رستوران ها داده میشه!؟/ بعد میخوان از حروم خوردن مردم چی در بیاد!؟ مومن و بسیجی و انقلابی!؟ مردم دارن با فروش این غذاها راحت تر به خوردن غذای حرام دسترسی پیدا می کنند... خیلی هاشون حتی ممکنه ندونن حرومه! اون وضعیت فکر و باور مردم که تحت تاثیر ماهواره و مجازیه اینم تغذیه شون! یه فکری بکنید مسئولین محترم! هر طرف و نگاه میکنیم یه وضعیه! چرا مسئولین مربوط به هر بخش کارشون و درست انجام نمیدن؟ چهارتا رستوران رو که تو اسنپ هم غذاشون رو می فروشن جلوشون رو بگیرید کار سختیه؟ یا برای حرام فروشی هم توجیهی درکاره!؟
یه خط روضه؛ میگه وقتی امام حسین فریاد زد: «آیا کسی هست مرا یاری کند؟» دیدن امام سجاد کِشان کِشان از خیمه اومد بیرون، در حالی که غلاف شمشیرش رو زمین کشیده میشد..💔 |
_
43.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی زیبای با موضوع و پیاده روی خانوادگی در اربعین ای جانم چقدر قشنگ بود😢
برای سرکوبِ نفس، گاهی کارهایی انجام بده که منفعتی برایت ندارد اما درعین حال برای اطرافیانت منفعت دارد . . ! 🌱|@Mazhabi_yon
.......
#ماهور🌙! #پارت_۳ _وای عمو بدبخت شدمم دویدم و مسافت حیاط به اون بزرگی رو یه نفسه طی کردم .. در عما
ماهور🌙! پیازایی که توی سبد کنار ظرفشویی بود و برداشتم و ریز خورد کردم .. بعد از طلایی شدن از روی گاز برداشتم . شکوه خانم دستی به کتفم زد. + بدو دخترجون گوشت هایی که آقا رحمان گرفته رو چرخ کن سالاد امروزم با توعه چشمام خیلی می‌سوخت و درحالی که می مالوندم گفتم : چشم + اینقد چشاتم نمالون برو یکم آب بزن بهش سرمو زیر شیر آب کردم و چشمامو با آب خنک شستم . _ آخیش یاسمین که داشت برنج رو دم میکرد نگاهشو به اطراف داد و وقتی از رفتن شکوه خانم مطمئن شد رو کرد به من . +‌میگم ماهور _بله +شنیدی قراره شازده احترام خانم بیاد؟ _ احترام خودش چه آش دهن سوزیه که حالا پسرش چی باشه .. + هیسس نگو اینجوری شکوه خانم میشنوه کاهو ها رو از کیسه برداشتم و مشغول شستن شدم. _ دروغ که نمیگم اصلا این پسرش این همه مدت کجا بوده ؟ +منم نمی‌دونستم احترام خانم پسر داره ولی شنیدم که خارج بوده _ تنها نگرانیم اینکه این اخلاقش از مامانش گند تر باشه + چقدم که تو از کسی حساب میری با خنده گفت : دیگه هروز باید شاهد جر و بحثای ماهور خانم با جناب شازده باشیم. چشم غره ای بهش رفتم که صدای خندش بالاتر رفت. +چتونه؟ یالا کلی کار مونده هنوز با صدای شکوه خانم یاسمین خنده شو و خورد و مشغول کار شد . +ماهور برگشتم سمت شکوه خانم _ بله + احترام بانو فرمودن اتاق بزرگه بالا رو برای شازده آماده کنی. _بعد ناهار سرم خلوت بشه میرم +بجنب پس .. ‌🔗⃟🌸|⇢ب قلمـ حنین♪٭
.......
ماهور🌙! #پارت_۴ پیازایی که توی سبد کنار ظرفشویی بود و برداشتم و ریز خورد کردم .. بعد از طلایی شدن ا
🌙! بعد از ناهار با یاسمین و شکوه خانم ظرفا رو جمع کردیم و قرار شد من اتاق بالا رو تر و تمیز کنم و اوناهم به دستی به آشپزخانه بکشن ظاهراً خیلی وقت بود کسی وارد این اتاق نشده بود . گرد و خاک زیادی گرفته بود . روسریمو دور دهنم بستم و کارمو شروع کردم. ... +ماهور کارت تموم نشد؟ _وای یاسمین از کت و کول افتادم . نمی‌دونم این همه خاک از کجا اومده به روکش های تخت که جمعشون کرده بودم اشاره کردم. _ اینارو بی زحمت بردار خیلی کهنه شدن معلوم نیست مال چن وقته پیشه + باشه بیا بریم پایین یکم استراحت کن _ میام الان کارم تموم میشه یاسمین روکش ها رو برداشت و خواست بره که برگشت سمتم. + راستی ماهور _هوم +احترام خانم گف که وسایلمون جمع کنیم بریم اتاقک زیر راه پله تیز برگشتم سمتش. _ یعنی چی؟چرا؟ +بخاطر شازده دیگه میگه خوب نیس اتاق خدمتکارا نزدیک پسرش باشه عصبانی شدم. _ ده آخه مگه ما موشیم که تو اون اتاق فسقلی بریم حرف زور میزنه + حالا جوش نیار چاره ای نیست _این احترام دیگه شورشو در آورده خواستم برم که یاسمین بازومو کشید. + کجا داری میری؟ بحث و جدل فایده نداره ماهور حرفشم تا حدی درسته این که اتاقامون از هم دور باشه به نفع خودمونه ولی خب نمی‌دونم چرا گفته بریم اتاقک زیر راه پله این همه اتاق اینجا نفس عمیقی کشیدم که یاسمین ادامه داد. + آروم باش ماهور من فک نکنم این شازده بخواد زیاد اینجا بمونه حتما دوباره برمیگرده ماهم یه مدت تحمل میکنیم _ خیل خب تو برو روکش ها رو بردار بیار چشمک ریزی زد. +چشم دیگه؟ خندیدم. _دیگه هیچی برو اینقدر لوس بازی در نیار با خنده من اونم خندید و رفت .. 🔗⃟🌸|⇢ب قلمـ حنین♪٭
. . .
شبـتون‌حسیــنیـ💔