eitaa logo
.......
4 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
103 فایل
.....
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ‌‌‹ تمنای وصال ›
زهرا (س)🌿 محمد بر در میکوبد! خدیجه ، در را می گشاید و چهره مضطرب شویِ(شوهر) خویش را می بیند که به عرق نشسته است ، و کلامش که مثل شته بر جان دل می نشیند : _مرا بپوشان خدیجه ، مرا بپوشان . _ شما را چه می شود ! _احساس سرما می کنم ... و در گوشه ای می افتد . خدیجه ، گلیمی بر او می افکند . محمد ( ص ) گلیم را بر خود می پیچد و چشم برهم می گذارد . مدتی کوتاه می گذرد که پیامبر ، آرامش خویش را باز می یابد؛ و چشم می گشاید : خدیجه ، همسر مهربانش در کنار او نشسته است و با اضطراب بر او می نگرد . در همان لحظه ای که پیامبر آسوده است ، خدیجه به اندیشه فرو می رود و یاد سخنان دانشمند یهودی می افتد که خبر از پیامبری شوی او را داده بود . سخنان « ورقة بن نوفل » نیز ، تاکیدی است بر آنچه که خدیجه ، سالهاست در انتظارش می باشد . هیچگونه تردیدی در صداقت شوی خویش ندارد ؛ زیرا غیر از پاکی و درستی ، چیز دیگری در او ندیده است . هنگامی که چشم پیامبر گشوده می شود ، خدیجه با لبخندی مهربان و کلامی پرمهر با او گفتگو می کند : _خدا ترا به خود خوانده است ! و ساکت می شود ، تا محمد ( ص ) ، از چشمهای مهر بانش ، اطمینان و آرامش بیشتری بگیرد . اما احساس می کند که شوهرش ، در انتظار است ؛ انتظار کلامی بیشتر ، و خدیجه به سخن می آید : _کسی که جان خدیجه در دست اوست ، سوگند می خورم که خداوند ترا خوار نخواهد ساخت . تو با همه مهربانی می کنی و نيك ترين مردمان ، نسبت به آنها هستی . مهمانان خویش را پذیرایی می کنی ، از تحمل سختی و رنج در راه حق ، دریغ نداری . تو خوبی ... خوبی ... محمد ! تو خوبی و من مطمئن هستم که آنچه دیده ای ، خیر است . و دلت را استوار ساز . محمد ( ص ) ، با چشمانی حقشناس و مهربان ، بر خدیجه می نگرد که همچون همیشه ، تنها چشمه محبت و آرامش برای او می باشد . چند لحظه ای که می گذرد ، لب به سخن می گشاید : _ احساس خستگی و کوفتگی دارم . شاید بتوانم ساعتی بخوابم . و همچنان که گلیم بر خویش پیچیده است ، به خواب می رود. خدیجه بر میخیزد ، تا به نزد عموی خویش برود . « ورقة بن نوفل » ، دختر برادر خویش را امیدوار می سازد : _ گند به کسی که جانم در اختیار اوست ، ناموس بزرگی که بر موسی ع فرود آمده بود؛ این بار بر شوی تو فرود آمده است! او پیامبر این امت است! خدیجه ، سرشار از امید و ایمان ، به خانه خویش باز می گردد. و محمد ( ص ) را همچنان خفته در گلیم می یابد . آرام در کنار او می نشیند و بر و بر اندیشه خویش شادی می کند : چهره فردی در مقابلم است که پانزده سال است ، عشق او ، روحم را گرم داشته است . خود و هر چه را که داشتم ، در پای او فدا کردم ... بیگمان ، او دقایقی دیگر خواهد خاست ؛ بیدار خواهد شد تا زندگی جدیدی را آغاز کند . اکنون بر سر ما چه خواهد آمد ؟! مردم با ما چگونه رفتار خواهند کرد ؟! این را می دانم که سختیهای بسیاری را باید تحمل کنم ؛ ولی در پای ایمان خویش به او خواهم ایستاد ، تا پای مرگ ، از پیامبر دست نخواهم کشید . اولین زن مسلمان خدیجه است . خدیجه ، گام در جای پای محمد ( ص ) می گذارد ... او فقط يك گام از پیامبر ، عقب تر می باشد . زن بزرگواری که هستی خویش را دیروز به پای عشق خویش ریخته است و امروز در پای حقیقت. خدیجه ، از ابتدای زندگی با محمد (ص) ایمانی خاص هم به او دارد . ایمانی که باعث می گردد ثروتمندترین زن قريش ، تمامی دارایی خویش را در اختیار همسر خویش قرار دهد . تا در راهی که او صلاح می داند ، به کار اندازد . و اکنون این ایمان به بار نشسته است . پیامهایی که جبرئیل بر محمد ( ص ) نازل می کند ، بلافاصله بر خدیجه خوانده می شود ، و قلب این زن بزرگ ، پس از قلب پیامبر ، با آیات الهی منور می گردد .... مدت زیادی نمی گذرد که حادثه ای روی می دهد و زندگی پیامبر و خدیجه ، رنگی تازه تر به خود می گیرد : اکنون ، ابوطالب ـ عموی پیامبر ـ در برابر زندگی و هزینه آن ، به زانو درآمده است . مردان بنی هاشم که جوانمردند و دارای روحیه ای عالی می باشند ، سر وقت عموی خویش می روند ، تا باری از دوش او بردارند . چگونه ؟ ...