eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.3هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
117 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17047916426917 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم آسمون میخاد🔎📷
#مهدویت🌱 #پروفایل📸
•|💚🎉|• «منتظرانِ مهدی، آگاه باشید! حسین رامنتظرانش کشتند..!» ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
📿🌱❤️ پیامبر رحمت: نماز پرچم و نشانہ ایمان است...
🖌وصیت‌شهیدحادثه‌ناوچه‌کنارک‌ وتوصیه‌به‌آماده‌باش‌بودن...💪 ایشون‌مدافع‌حرمم‌بودن❤️ ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃 🍂 #نسل_سوخته #پارت_هجدهم عزت از آن خداست... دفتر ر
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃 🍂 چرا های بی جواب من سعی می کردم با همه تیپ و اخلاقی دوست بشم،بعضی رفتارها خیلی برام آزاردهنده بود اما به همه چیز به چشم تمرین نگاه می کردم... تمرین برای برقراری ارتباط،تمرین برای قرار گرفتن در موقعیت های مختلف و برخورد های متفاوت،تمرین برای صبر،تمرین برای مدیریت دنیایی که کم کم وسعتش برام بیشتر می شد... شناخت شخصیت ها،منشا رفتارها برام جالب بود...اگو چه اولش با این فکر شروع شد _چرا بعضی ها دست به گناه میزنن؟چه چیزی باعث تفاوت فکر وانتخاب انسان ها حتی در شرایط مشابه میشه؟ و بیشترین سوال ها رو هم،تفاوت شخصیتی من وپدرم برام درست کرده بود،خیلی دلم می خواست بفهمم به چی فکر می کنه و... من خیلی راحت با احسان دوست شده بودم،برای یه عده سخت بود که اون به وسایل شون دست بزنه... مادر احسان گاهی براش ساندویچ های کوچکی درست می کرد،ما خوراکی هامون رو با هم تقسیم می کردیم و بعضی ها من رو سرزنش می کردن،حرف هاشون از سر دوستی بود اما همین تفاوت های رفتاری بیشتر من رو به فکر فرو می برد... و من هر روز با احسان بیشتر گرم می گرفتم،تنها بود و می خواستم این بُت فکری رو بین بچه ها بشکنم اما دیدن همین رفتار ها و تفکر ها کم کم این فکر رو در من ایجاد کرد تا چه اندازه میشه روی دوستی و ثبات ارتباط بین آدم حساب کرد؟ بچه هایی که تا دیروز با احسان دوست بودن امروز ازش فاصله می گرفتن و پدری که تا چند وقت پیش علی رغم همه بد رفتاری هاش در حقم پدری می کرد کم کم داشت من رو طرد می کرد حس تنهایی و غمی که از فشار زندگی و رفتار های پدرم در وجودم ایجاد شده بود با این افکار از حس دلسوزی بوای خودم حالت منطقی تری پیدا می کرد اما به عمق تنهاییم بیشتر از قبل اضافه می شد رمضان از راه رسید و من با دنیایی از سوال ها که جوابی جز سکوت یا پاسخ های سطحی چیز دیگه ای از نصیب شون نمی شد به مهمانی خدا وارد شدم... ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️ 🍃 🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍄🌿🌻 📌 ؛ باعث‌دلگرمی‌خانوادش‌باشه👌 ☘•| تاچیزی‌میشه‌باهم‌قهرنکنید،هرسوء تفاهمی،اختلافی،مشکلی‌و...‌روباخپحرف‌زدن‌به‌راحتی‌میشه‌حل‌وفصل‌کرد. 🍁|قهربرای‌بچه‌هاس،بامشکلات‌باید‌روبه‌ روشد،نه‌اینکه‌پرخاشگری‌‌وتندخلقی‌‌کرد، این‌درست‌نیست.یادتون‌بیادیه‌زمانی‌برای‌کنارهم‌بودن‌چقداشتیاق‌داشتید. هرازگاهی‌دوران‌نامزدیتان‌‌رایادآوری‌کنید. خیلی‌تاثیرگذاره/♥️/ 💫 🕊 ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️‌
كسی ديوانه باشد كز سر كويت رود جایی! دل اينجا، دولت اينجا، مدعی اينجا، اميد اينجا...
🌻🌿به‌خوبي‌هايت‌كه‌بر‌من‌منّت‌گذارى دلبسته‌ام... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى 🤚💛 🕊
دلم آسمون میخاد🔎📷
هرشب‌باپروفایل‌های‌خاص‌باماباشید🌱 ←•{موردپسندخاصها🙃}•→ 🎉 ــــــــــــــــ💙🦋ـــــــــــــــ 🕊
•|🌙🦋|• ‹وبرای هرآغازی پایانی وجوددارد؛ نگرانے ‌هاوآشفتگے‌ های خودرادردل شب به خدابسپرکه‌حلال‌ هرمشکل است🖇♥️› ــــــــــــــ✨🌸ــــــــــــــ ^^
||🌹بِسْمِ‌اللّٰھِ‌ال‍مُبێن🌹||
دلم آسمون میخاد🔎📷
دلم هوای تو دارد دلم هوایِ خالصِ باران در این زمانِ غریب... ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
✨●•||•●✨ ⏳ شهیدگنجی خطاب‌ بھ شهیدآوینی گفٺ: حاج‌مرتضی..! دیگه‌باب شهادت‌هم بسته شد.. شهیدآوینی در جواب‌گفٺ: نه‌برادر شهادت‌لباس‌تڪ‌سایزی است که‌بایدتن‌آدم بھ اندازه آن‌در آید هروقت‌ بھ سایز‌این‌ لباسِ تڪ‌سایز درآمدی.. پروازمیڪنی..مطمئن باش...✌️🏻 _________✨❤️✨____________ ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
📿🌱❤️ رحمت اللعالمین: همانا بهتریݩ عمل در روز قیامت نزد خداوند،نماز است...
📌 ملاعمر شاهوزهی از سرکردگان ارشد گروه تروریستی ‎جیش العدل و طراح حمله چندین انتحاری به مردم و نیروهای حافظ امنیت کشور به هلاکت رسید. ___________✨✌️✨___________ ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
🖌وصیت‌کنایه‌دار‌شهید محمدابراهیم‌کاظمی🌱
•|🥀|• ناراحتید؟ غمگینید؟ احساس دلتنگے میکنید؟ من فقط به اندازه ی یڪ دعابا شمافاصله دارم،بامن حرف بزنید🌱 -خدا- ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃 🍂 #نسل_سوخته #پارت_نوزدهم چرا های بی جواب من سعی م
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃 🍂 تو شاهد باش یه ساعت مونده بود به اذان از جا بلند شدم و رفتم توی آشپرخونه کمک مادرم،حتی چند بار قبل از اینکه مادرم بلند بشه من چای رو دم کرده بودم... پدرم٤روز اول رمضان رو سفر بود،نیم ساعت به اذان با خواب آلودگی تمام از اتاق اومد بیرون تا چشمش بهم افتاد،دوباره اخم هاش رفت توی هم حتی جواب سلامم رو نداد سریع براش چای ریختم،دستم رو آوردم جلو که با همون حالت اخموی همیشگی نگام کرد... _به والدین خود احسان می کنید؟ جا خوردم،دستم بین زمین و آسمون خشک شد با همون لحن تمسخرآمیز ادامه داد _لازم نکرده،من به لطف تو نیازی ندارم،تو به ما شر نرسان خیرت پیشکش... بدجور دلم شکست،دلم می خواسن با همه وجود گریه کنم... _من چه شری به کسی رسونده بودم؟ غیر از این بود که حتی بدی رو با خوبی جواب می دادم؟غی از این بود که... چشم هام پر اشک شده بود... یه نگاه بهم انداخت،نگاهش پر از حس غرور و پیروزی بود _اصلا لازم نکرده روزه بگیری،هنوز ٥ سال دیگه مونده...پاشو برو بخواب _اما... صدام بغض داشت و می لرزید _به تو واجب نشده،من رازی نباشم نمی تونی تو خونه من روزه بگیری... نفسم توی سینه ام حبس شده بود و اون مثل پیروز میدان بهم نگاه می کرد...همون جا خشکم زده بود،مادرم هنوز به سفر نرسیده از جام بلند شدم... _شب تون بخیر... و بدون مکث رفتم توی اتاق،پام به اتاق نرسیده اشکم سرازیر شد،تا همون جا به زحمت نگهش داشته بودم در رو بستم و همون جا پشت در نشستم ،سعید و الهام خواب بودن،جلوی دهنم ر گرفتم تا صدای گریه کرزنم بیدارشون نکنه... _خدایا تو شاهد بودی هر چه در توانم بود انجام دادم...من چه ظلمی در حق پدرم کردم که اینطوری گفت؟ من می خواستم روزه بگیرم اما پدرم نگذاشت...تو شاهد باش،چون حرف تو بود گوش کردم...اما خیلی دلم سوخته خیلی،بی اختیار با خدا حرف می زدم... صدای اذان رادیوی مادرم بلند شد...پدرم اهل نماز نبود گوشم رو تیز کردم ببینم کِی میره توی اتاقش دوباره بخوابه که برم وضو بگیرم...می ترسیدم اگر ببینه دارم نماز می خونم،اجازه اون رو هم ازم صلب کنه،که هنوز بچه ای و ۱٥ سالت نشده... تا صدای در اتاق شون اومد،آروم لای در رو باز کردم و یواشکی توی هال(=پذیرایی) سرک کشیدم،از توی آشپز خونه صدا می اومد...دویدم سمت دستشویی که یهو... اونی که توی آشپزخونه بود،پدرم بود... ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️ 🍃 🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃