eitaa logo
🇮🇷دلم آسمون میخاد🇮🇷
3.1هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
12.6هزار ویدیو
119 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17341201133437 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . ارتباط با مدیر کانال @Majnoon1108 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷دلم آسمون میخاد🇮🇷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 #نسل_سوخته #پارت_نود_سوم انسیه خانم خسته از دانشگ
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 رحمت و لطف _این زندگی دیگه برگشتی نداره…اما یه دنیا ممنونم…همه اش از زحمات تو بود… دستم دوی هوا خشک شد…یاد اون شب افتادم…‌"خدایا به خودت بخشیدم"…صدام از ته چاه می اومد بیرون… _نه انسیه خانم…من کاری نکردم…اونی که باید ازش تشکر کنین من نیستم… طول کشید که باور کنم…اما چطور میشد این همه همخوانی و نشانه اتفاقی باشه؟… به حدی سریع تاوان دل سوخته یا ناراحت کردنم رو می دادند که از دل خودم ترسیدم…کافی بود فراموش کنم بگم… _خدایا…به رحمت و بخشش تو بخشیدم… یا به دلم سنگین بیاد و نتونم این جمله رو بگم… خیلی زود،شاهد بلایی می شدم که بر سر شون فرود می اومد،بلایی که فقط کافی بود تو دلم بگم… _خدایا…اگه تاوان دل شکسته منه،حلالش کردم… و همه چیز تمام میشد… خدا به حدی حواسش به من بود که تمام دردی رو که از درون حس میکردم و جگرم رو آتش زده بود،ناپدید شد… وجود و حضورش،سرپرستی و مراقبتش از من…برام از همیشه قابل لمس تر شده بود…و بخشیدن به حدی برام راحت شده بود که بدون هیچ سختی ای می بخشیدم… _خدایا…من محبت و لطف رو از تو دیدم و یاد گرفتم…حضرت علی علیه سلام گفته…خدایی هستی که اگر عهد و قسمت نبود که ظالم و مظلوم در یک طبقه قرار نگیرن،هر گز احدی رو عذاب و مجازات نمی کردی…تو خدایی هستی که رحمت و لطفت بر خشم و غضبت غلبه داره… نمی خوام به خاطر من،مخلوق و بنده ات رو مجازات کنی…من بخشیدم…همه رو به خودت بخشیدم…حتی پدرم رو…که تو و بودنت برای من کفایت میکنه… و بخشیدن به رسمی از زندگی تبدیل شد…دلم رو با همه صاف کردم…از دید من،این هم امتحان الهی بود… امتحانی که تا امروز ادامه داره…و نبرد با خودت،سخت ترین لحظاته…اون لحظاتی که شیطان با تمام قدرت به سراغت میاد و روی دل سوخته ات نمک می پاشه… _ولش کن…حقشه…نبخش…بزار طعم گناهش رو تو همین دنیا بچشه…بزار به خاطر کاری که کرده زجر بکشه،تا حساب کار دستش بیاد…حالا که خدا این قدرت رو بهت داده،تو هم ازش انتقام بگیر… و هر بار با بزرگ تر شدن مشکلات و له شدن زیر حق و ناحق کردن انسان ها،فشار شیطان چند برابر میشد…فشاری که هرگز در برابرش تنها نبودم… و خدایب استاد من بود که رحمتس بر غضبش غلبه داشت… خدایی که شرم توبه کننده رو میبخشه و چشمش رو روی همه ناسپاسی ها و نامردی ها می بنده…خدایی که عاشقانه تک تک بنده هاش رو دوست داره حتی قبل از اینکه تو به محبتش فکر کنی… توی راه دانشگاه،گوشیم زنگ خورد… _سلام دادش…ظهر چه کاره ای؟…امروز یه وقت بزار حتما ببینمت… علی حدود ۴سال از من بزرگتر بود…بعد از سربازی اومده بود دانشگاه!…هم رشته ای نبودیم اما رفیق ارزشمند و با جربزه ای بود که لطف الهی ما رو سر راه هم قرار داد…هم آشنایی و رفاقتش هم پیشنهاد خوبی که بهم داد…تدریس خصوصی درس های دبیرستان،عالی بود… _از همون لحظه ای که این پیشنهاد رو بهم دادن،یاد تو افتادم…اصلا قیافه ات از جلو چشمم نمی رفت…هستی یا نه؟…البته بگم تا جا بیوفتی طول میکشه…ولی جا که بیوفتی،پولش خوبه… منم از خدا خواسته قبول کردم… با هم رفتیم پیش آشنای علی و قرار داد نوشتیم… شیمی… هر چند ریاضی رو بعد ها بهش اضافه شد،اما من سابقه تدریس شیمی رو داشتم…اول،دوم و سوم دبیرستان… هر چند رقابت با اساتید کهنه کار و با سابقه توی تدریس خصوصی،کار سختی بود… اما تازه اونجا بود که به حکمت خدا پی بردم… گاهی یک اتفاق میتونه هزاران حکمت در دل خودش داشته باشه…شاید بعد از گذر سال ها،یکی از اونها رو ببینی و بفهمی‌‌…یا شاید متوجه لطفی که خدا چند سال پیش بهت کرده نشی…اتفاقی که توی زندگیت افتاده بود و خدا اون رو برای چند سال بعدت آماده کرده… درست مثل چنین زمانی…زمانی که داشتم متن قرار داد رو می خوندم و امضا می کردم،چهره دبیر شیمی از جلوی چشمم نمی رفت… توی راه برگشت،رفتم خیابون سعدی…کتاب های درسی و تست شیمی رو گرفتم…هر چند هنوز خیلی هاش یادمه…اما لازم بود بیشتر تمرین کنم… ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️ 🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃