eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.3هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
117 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17047916426917 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم آسمون میخاد🔎📷
بسم الله الرحمان الرحیم 💎♥️🌱 #سه_دقیقه_در_قیامت #پارت_شانزدهم {نجات یک انسان} همین طور که با نارا
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 🌸انگار نیت درونی من مشغول صحبت بود.🧠🗣 من با خودم گفتم : خیلی کار مهمی کردم 💪اگه جای پدرو مادر این بچه بودم ، به همه خبر می دادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش رو به خطر انداخت .😬 🌸اگه من جای مسئولین استان بودم ، یک هدیه 🎁حسابی تهیه می کردم و مراسم ویژه می گرفتم . 🎊🎉 اصلا باید روزنامه ها 📰و خبرگزاری ها با من مصاحبه کنند .🎤🎬 من خیلی کار مهمی کردم .😎💪 🌸فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد. خبرگزاری ها و روزنامه ها با من مصاحبه کردند😍🎤📰 استاندار همراه با خانواده آن بچه به دیدنم آمد و یک هدیه حسابی برای من آوردند 🤩... 🌸جوان پشت میز گفت : تو ابتدا برای رضای خدا این کار را کردی✅ ، اما بعد، خرابش کردی ...😕❌ آرزوی اجر دنیایی کردی و مزدت را هم گرفتی. درسته ؟ گفتم : راست میگی😔 . همه این ها درسته . بعد هم با حسرت گفتم😢 : چیکار کنم ؟ دستم خالیه😭 . 🌸جوان پشت میز گفت : خیلی ها کارهاشون رو برای خدا💓 انجام می دهند ، اما باید تلاش کنند تا آخر این اخلاص را حفظ کنند 🙂. بعضی ها کارهای خالصانه رو در همان دنیا نابود می کنند ! 🚫 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃 🍂 #نسل_سوخته #پارت_شانزدهم نامه های بی شاید _با خو
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃 🍂 چشم ها را باید بس تاچشمم به آقای غیور افتاد،بی مقدمه گفتم _آقا اجازه،چرا به ما۲۰دادید؟...ما که گفتیم تقلب کردیم،آقا به خدا حق الناسه...ما غلط کردیم،تو رو خدا درستش کنید... خنده اش گرفت _علیک سلام...صبح شنبه شما هم بخیر... سرم رو انداختم پایین _ببخشید آقا...سلام...صبح تون بخیر از جاش بلند شد،رفت سمت کمد دفاتر... _روز اول گفتم هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو۲۰بشه،۲نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم... حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد،التهاب اون دو روز تموم شده بود...با خوشحالی گفتم _آقا یعنی،۲۰نمره خودمون بود؟... دفتر نمرات رو باز کرد داد دستم _میری سر کلاس،این رو هم با خودت ببر؛توی راه هم می تونی نمره مستمرت رو ببینی... دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم... _نمره بقیه هم توشه چشممون می افته،ممنون آقا بهمون ۲۰ دادید... از خوشحالی پله ها رو دو تا یکی،تا کلاس دویدم...پشت در کلاس یهو حواسم جمع شد _خوب اگه الان من با این برم تو...بچه ها مثل مور و ملخ می ریزن سرش،ببینن توش چیه،اونوقت نمره همدیگه رو هم می بینن... دفتر رو کردم زیر کاپشنم و همونجا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد... ★🌻★ . ↓ . 📿 🌿 ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 🍃•😌√ 🇮🇷✌️ 🍃 🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃