دلم آسمون میخاد🔎📷
بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 #سه_دقیقه_در_قیامت #پارت_چهاردهم {نیت} 🌸[و کتاب📚اعمال آنان در آنجا گذا
بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱
#سه_دقیقه_در_قیامت
#پارت_پانزدهم
البته فکر🤔 و نیت✨ کار خوب، در بیشتر صفحات ثبت📝 شده بود . هر جایی که دوست داشتم☺️ کار خوبی انجام دهم ولی توان و امکانش را نداشتم☹️، اما برای اجرای آن قدم🐾 برداشته بودم، در نامه 📖عمل من ثبت شده بود. البته باز هم مشاهده می کردم که اعمال خوب خودم را با ندانم کاری و اشتباهات و گناهانی که بیشتر در رابطه با دیگران بود از بین می بردم😭 . هر چه جلوتر می رفتم، نامه عملم بیشتر خالی میشد😥! خیلی از این بابت ناراحت بودم و از طرفی نمی دانستم چه کنم😓 . ای کاش کسی بود که میتوانستم گناهانم را به گردن او بیاندازم و اعمال خویش را بگیرم! اما هر چه میگذشت و بدتر می شد 🤦🏻♂. نکته دیگری که شاهد بودم اینکه؛ هر چه به سنین بالاتر میرسیدم، ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عمل میدیدم! به جوانی که پشت میز نشسته بود گفتم: در این روز ها من همگیِ نمازهایم را به جماعت خواندم . من در این شبها هیئت رفتم🚶🏻♂ . چرا اینها در نامه عملم نیست ؟ رو به من کرد و گفت: خوب نگاه👀 کن . هر چه سن و سال بیشتر میشد، ریا و خودنمایی در اعمالت زیاد میشد🤕 . اوایل خالصانه به مسجد و هیئت میرفتی اما بعدها، مسجد میرفتی تا تو رو ببینند🧔🏻 . هیئت میرفتی تا رفقایت نگویند چرا نیومدی ! اگر واقعاً برای خدا بود، چرا به فلان مسجد نمی رفتی🙂! چرا در فلان هیئت دوستانت که بودن شرکت نمی کردی؟ بعد ادامه داد: اعمالی که بوی ریا بدهد پیش خدا ارزشی ندارد🚫 . کاری که غیر خدا در آن شریک باشد به درد همان شریک میخورد نه به درد خدا . اعمال خالص است را نشان بده تا کار شما سریع حل شود . مگر نشنیده ای: [اَلاعمالُ بِالنیات . اعمال به نیت ها بستگی دارد 🌱.]
🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
♥️🌿↓
@shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃 🍂 #نسل_سوخته #پارت_چهاردهم تاوان خیانت بچه ها همه
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃
🍂
#نسل_سوخته
#پارت_پانزدهم
امتحان خدا یا...
_آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟کارمون واجبه...
معلوم بود خسته و بی حوصله است...
_یا بگو یا در رو ببند و برو،سرده سوز میاد
چند لحظه مکث کردم...
_مهران خودت گند زدی و باید درستش کنی...تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود،نیومدن آقای غیور امتحان خداست...
امتحان خدا؟...یا امتحان علوم؟...
_آقا ما تقلب کردیم...
یهو سر همه معلم ها اومد بالا،چشم هاشون گرد شده بود،علی الخصوص مدیر و ناظم که توی اون زاویه در ندیده بودم شون...
_برو فضلی،مسخره بازی در نیار...تو شاگرد اول مدرسه ای...
چرخیدم سمت مدیر
_سام آقا،به خدا جدی میگم من سوال سوم رو یادم نمی اومد...بلند شدم برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی...بعدشم دیگه...
آقای رحمانی،یکی از معلم های پایه ی پنجم،بدجوری خنده اش گرفت...
_همین یه سوال؟...همچین گفتی:آقا ما تقلب کردیم،که التن گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی...برو بچه جون...
همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من معلوم شد اصلا شوخی نیست،خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم
آقا اجازه،لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید،از ما گفتن بود آقا از اینجا گناهی گردن ما نیست ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید...حق الناس گردن هر دوی ماست...
_عجب پر رویی هم هست ها،قد دهنت حرف بزن بچه...
سرم رو انداختم پایین،حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود...
_اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟..
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامه_دارد
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
🍃
🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃