eitaa logo
◗شـ‌مثڶ‌شهـ﴿ش﴾ـآدٺ◖
261 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
801 ویدیو
88 فایل
‌ ‌• سࢪنوشٺ‌مقلدان‌خمینے‌چیزے‌جز‌شهادٺ‌نیست .🥀. ‌ شرایطموݧ | @sharayetemon ‌ ‌ناشناس | https://harfeto.timefriend.net/16288409374986
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌸 🍃❤️ 🌸 ✍با انگشتانم روی میز ضرب گرفتم؛نرم و آرام: - اشتباه میکنی،اگر هم درست باشه اصلا برام مهم نیست. گفتی یه شب عروسیه دوتا از افراد داعش با هم بود. خب منتظرم بقیشو بشنوم دست به سینه به صندلیش تکیه داد،چند ثانیه ای نگام کردم: - میدونی چقدر التماسم کرد تا حاضر شدم از بیام اینجا؟ چقدر تماشای باران از پشت شیشه،حسِ ملسی داشت - خوب کاری میکنی! هیچ وقت واسه علاقه ی یه مسلمون ارزش قائل نشو! عشقشون مثه کرم خاکی،زمین گیرت میکنه اونا عروسشونو با دوستاشون شریک میشن... عین دانیال که وجودمو با هم رزماش تقسیم کرد😔 باز دانیال!حریصانه نگاش کردم - منتظرم تا بقیه ماجرا رو بشنوم عثمان رسید،با یک سینی قهوه فنجانهای قهوه ای رنگ را روی میز چید..من،صوفی و خودش کاش حرفهای صوفی در مورد عثمان راست نباشد روی صندلی سوم نشست نگاه پر لبخندش را بی جواب رد کردم صوفی نفسش عمیق بود: - با یه گروه از دخترا به یه منطقه ی جدید تو سوریه رفتیم. تازه تصرفش کرده بودن به همین خاطر قرار شد مراسم دو تا از سربازا رو همونجا برگزار کنن... میدونستم شب خوبی نداریم چون اکثرا مست بودن و باید چند برابر شبهای قبل سرویس میدادیم! مراسم شروع شد! رقص و پایکوبی و انواع غذاها! و رو یه مبل دونفره،درست رو خرابه های یه خونه نشستن عاقد خطبه رو خوند اما عروس برای گفتنِ بله،یه شرط داشت؛ 🔴و اون بریدن سر یه بود،خیلی ترسیدم، این زن،عروسِ مرگ بود. یه جوون ۲۱-۲۲ ساله رو آوردن. جلوی پای عروس به زانو درآوردنش و خواستن که به (ع) توهین کنه اما خیلی کله شق و مغرور بود با صدای بلند داد زد( ❤️) خونِ همه به جوش اومد. اون جوون رو کشتن باوحشی گری اما من فقط لرزیدم همه کف زدن،کِل کشیدن و عروس با وقاحت پا روی خونش گذاشت و رو گفت. نمیتونی حالمو درک کنی! حسِ بدیه وقتی تو اوجِ وحشت،کسی رو نداشته باشی تا بغلت کنه و زیر لب نجوا کرد: - دانیالِ عوضی.. لعنتی سرش را به سمت عثمان چرخاند اون تو تیم داعش کف میزد و کِل میکشید؟ صدای ساییده شدنِ دندانهای عثمان را رو همدیگر می شنیدم. از زیر میز دست مشت شده روی زانویش را فشردم داغ بود نگاهم کرد،پلکهایش را بست. صوفی باید می ماند و عثمان این را میدانست،پس ترسو وار ساکت ماند پیروزیِ پر شکست صوفی،گردنش را سمت من چرخاند: - شب وحشتناکی بود،من دانیال رو دیدم که برا به سمت اتاقم میومد... ماتِ لبهاش بودم.انگار ناگهان دنیا خاموش شد. چیه؟ چرا خشکت زده؟ تو فقط داری میشنوی اونم از مردی به اسم ؛ اما من تجربه کردم،از وجودی به نامِ یه زن هیچوقت نمیتونه برادر، یا هر فرد دیگه ای رو مثه شوهرش دوست داشته باشه. منظورم مقدار علاقه یا کم و زیادیش نیست! نوعِ احساس فرق داره..رنگ و شکلش،طعمش.. تفاوتش از زمینه تا آسمونه بذار اینجوری بهت بگم: اگه یه سارق بهت حمله کنه و اموالتو بدزده،واسه مجازات و محاکمه،سراغِ مردِ نانوا نمیری مسلما یه راست میری پیش پلیس،چون همه جوره بهش اعتماد داری و میدونی که فقط اون میتونه واسه برگردوندن اموالت ومجازات دزدا،هر کاری از دستش بر بیاد انجام میده! حالا فکر کن بری سراغ دزد و اون به جای کمک،تو رو دو دستی بسپاره دستِ همون سارقین و ته مونده ی داراییتو هم به زور ازت بگیره اونوقت چه حالی داری؟ دوست دارم بشنوم و من بی جواب؛فقط نگاهش کردم - حق داری جوابی واسه گفتن وجود نداره چون اصلا نمیتونی تصورشم بکنی. حالم تو اون روزها و شبها که فهمیدم چه بلایی داره سرم میاد و تموم بدبختی هام هدیه ی بزرگترین معتمدِ زندگیم یعنی شوهرمه،همین بود. حسِ مشمئز کننده اییه،وقتی شوهرت چوبِ حراج به تمام زنانگی هات بزنه! دانیال خیلی راحت از من گذشت و وجودمو با هم کیشهاش شریک شد... اون هم منی که از تمام خاونوادم واسه داشتنش گذشتم بگذریم...اون شب مست و گیج بود. اولش تو شوک بودم، گفتم لابد ازم خجالت میکشه یا حداقل یه معذرت خواهی کوچولو اما نه... اولش که اصلا نشناخت،بعد از چند دقیقه که خوب نگام کرد یهو انگار چیزی یادش اومد! اونوقت به یه صدای کش دار گفت که تا آخر عمرت مدیون منی،بهشت رو برات خریدم خندید با صدای بلند چقدر خنده هاش ترسناک بود. دستانم آرام و قرار نداشت. نمیتوانستم کنترلشان کنم. ای کاش تمام این قصه ها،دروغی مضحک باشد عثمان فنجان قهوه ام را میان دو دستم مخفی کرد: - بخورش..گرمت میکنه مگر قهوه ام داغ بود؟ اصلا مگر دمایی جز سرما وجود داشت؟ سالهاست که دیگر نمیدانم گرما چه طعمی دارد صوفی تکیه داده به صندلی،در سکوت آنالیزمان میکرد: - چقدر ساده ای تو دختر! حرفش را خواندم، نباید ادامه می داد: - بقیه اش؟انقدر منتظرم نذار چه اتفاقی افتاد؟ ⏪ .....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😂 به سلامتی فرمانده🕵 دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت🚖، حق ندارد رانندگی کند! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده🛣، دست تکان داد نگه داشتم سوار كه شد، گاز دادم و راه افتادم من با سرعت می‌راندم و با هم حرف می‌زديم! گفت: می‌گن فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید! راست می‌گن؟! گفتم: فرمانده گفته! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتی فرمانده باحالمان!!! مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند!! پرسيدم: کی هستی تو مگه؟! گفت: همون که به افتخارش زدی دنده چهار...😶😰😨😱😂 🌸 جهت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا صلوات 🏴🥀الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🥀🏴 ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
‏روزنامه نگار اسرائیلی: ترور های بیشتری در راه است! نزنیم، بازهم میزنند... علی برکت الله! 🌐 🌹ࢪهبࢪم سید علے🌹 @shahadat_kh313
✨بجای تماشای پنجره زندگی دیگران... ازڪتاب عمرت لذت ببر 💫داشته‌هایت را جلوی چشمانت قاب بگیر و برای نداشته‌هایت تلاش ڪن 💫حسرت باغچه دیگران را نخور درعوض باغبان دنیای خودت باش💝 @shahadat_kh313 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دوستان این لینک ناشناس ما هست لطفا نظرتتون رو در مورد کانال بفرمنایید👆👆👆
🔞🚫دیدن‌فیلم‌مستهجن🚫🔞 توی‌اسارت،‌عراقی‌ها‌براتضعیف‌روحیه‌ی‌مافیلمای زننده‌پخش‌می‌کردند😣 ﯾﻪ‌ﺭﻭﺯ‌یـﮑﯽ‌ﺍﺯ‌ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ‌بـﻪنـﺸﺎﻧﻪاﻋﺘﺮﺍﺽ‌ تلویزیون ﺭﻭ‌خـﺎﻣﻮﺵ‌ﮐﺮﺩ📺 ﻋﺮﺍﻗﯽ‌ﻫﺎﮔﺮﻓﺘﻦﻭﺑﺮﺩﻧﺶﺑﯿﺮﻭﻥ ﻫﯿﭻﮐﺲﺍﺯﺵﺧﺒﺮﻧﺪﺍﺷﺖ ...😕 ﺑﺮﺍﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖﻣﺎﺭﻭﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥﺑﻪﺣﯿﺎﻁﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ، ﻭﺍﺭﺩﺣﯿﺎﻁﮐﻪﺷﺪﯾﻢﺍﻭﻥﺑﺴﯿﺠﯽﺭﻭﺩﯾﺪﯾﻢ😟 ﯾﻪﭼﺎﻟﻪﮐﻨﺪﻩﺑﻮﺩﻧﺪﻭﺗﺎﮔﺮﺩﻥﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله‌فقط‌سرش‌پیدابود،😥 ﺷﺐﮐﻪﺷﺪﺻﺪﺍﯼﺍﻟﻠﻪﺍﮐﺒﺮﻭﻧﺎﻟﻪﻫﺎﯼﺍﻭﻥ بسیجی ﺑﻠﻨﺪﺷﺪ😭 ﻫﻤﻪﻧﮕﺮﺍﻧﺶﺑﻮﺩﯾﻢ ﺻﺒﺢﮐـهﺷﺪﮔﻔﺘﻨﺪﺷﻬﯿﺪﺷﺪﻩ،🕊 ﺧﯿﻠﯽدنبال‌بودیمﻋﻠﺖﻧﺎﻟﻪﻭﻓﺮﯾﺎﺩﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭﺑﺪﻭﻧﯿﻢ⁉️ ﻭﻗﺘﯽﯾﮑﯽﺍﺯﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎنﻋﻠﺘﺶرﻭﮔﻔﺖﻣﻮ به تنمون ﺭﺍﺳﺖﺷﺪ😨 ﻣﯽﮔﻔﺖ:ﺯﯾﺮﺧﺎﮎاﯾﻦﻣﻨﻄﻘﻪﻣﻮﺷﻬﺎی صحرایی ﮔﻮﺷﺖﺧﻮﺍﺭﻭﺟﻮﺩﺩﺍﺭﻩ🐀 ﻣﻮﺷﻬﺎﺣﺲﺑﻮﯾﺎﺋﯽﻗﻮﯼدﺍﺭﻥ ﻭﻗﺘﯽﻣﺘﻮﺟﻪﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥﺷﺪﻥﺑﻬﺶﺣﻤﻠﻪ کردن ﻭ ﮔﻮشتﺑﺪﻧﺶرﻭﺧﻮﺭﺩﻥ.😭 ﻋﻠﺖﺷﻬﺎﺩﺕوﻧﺎﻟﻪ‌ﻫﺎﺵﻫﻢ‌هـﻤﯿﻦﺑﻮﺩﻩ ﺻﺒﺢﮐﻪبـﺪﻧﺶرﻭآﻭﺭﺩﯾﻢﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪﺗﮑﻪﺷﺪﻩﺑﻮﺩ..😞💔 اینطوری‌شهیددادیم وحالابعضیامون‌راحت‌پای‌کانالهای‌ماهواره نشستیم‌وصحنه‌های‌زننده‌روتماشامیکنیم وگاهی‌با‌خانواده‌هم‌همراهی‌می کنیم❌ ونمی‌دانیم‌یه‌روز‌همان‌شهيد‌رو‌میارن‌تا ‌توضیح بده‌به‌چه‌قیمتی‌چشم‌خود‌رو‌از‌گناه‌حفظ‌ و غصه دوستان‌هم‌اسارتی‌خود‌رو‌داشته‌وشهادت‌رو‌بجون خریده‌تا‌خود‌ودوستانش‌مبتلا‌به‌دیدن‌صحنه‌های زننده‌و‌مستهجن‌نشن😔🥀 اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدو‌عجل‌فرجهم💚 @shahadat_kh313
حضرت آقا جانم؟💚 مینویسم از برای مردمانی که سوال همیشگیشان از من این است که، تو چطور دراین دوره که گرانی ها بی داد میکند هنوز پای ولایت و این انقلاب هستی؟ جواب این است که در محضر عشق مانند کربُ بلا ممکن است حتی روزی آب را برتو ببندند.. ✍🏻فاطمه قیاسوند
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 هرچقدر نام فخری زاده برای ایرانی‌ها ناآشنا بود اما برای صهیونیست‌ها بسیار نام آشنا بود! اما چرا؟ @shahadat_kh313
نمازهايم اگر "نماز" بود موقع سفر، ذوق نمی کردم از شکسته شدنش نمازهايم اگر نماز بود که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت اگر نمازهایم نماز بود تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم برای نشان دادن خاموش کردن شعله گاز نمازهایم"نماز" نیست اگر نمازم نماز بود می شد پناهگاه... می شد مرهم... می شد شاه کلید...🗝 خدایا! بر من منت بگذار و کاری کن نمازهایم نماز بشوند🌹 نشر به نیت ترویج نمـاز واقعی @shahadat_kh313
💚🥀|• “مـٰادرمواجهه‌بـٰامرگ، رسیٰدݩ‌به‌شهادٺ‌و‌بزرگۍ راانتخاب‌ڪرده‌ایٖم♥️(:” @shahadat_kh313