﴾💛🌼﴿•••
مــــادرم زهرا 🖤
این شب ها
شب های توستـــ
به نام توستــ
شاید که فرزند خوبی نبودیم برات
اما مادر هست و دعای مادرانش🌱
برامون دعا کن مادرم
این شب ها برامون دعا کن که در این آشفته بازار زندگی
در این فساد دنیا که سخت میشه نفس را در دست گرفت
عباس گونه پای حسین زمونمون وایسیم و به عهدمون وفا کنیم
دعا کن دل مَهدیت رو نشکنیم🥀🍃
چقدر محتاج دعاتیم مادر🥀💔
#فاطمیه
@shahadat_kh313
رفقا
یه گروه داریم مخصوص خواهران عزیز🌷
در این گروه یه شهید معرفی میشه بعدش اطلاعاتی که مدیر گروه از خانواده شهید گرفتن راجب روحیات اخلاقیات شهید یا حتی خاطرات ایشون رو در اختیار اعضا عزیز قرار میده
پیشنهاد میکنم ابجی های عزیزم حتما عضو شن🌸🌸✨
بسیار عالی و تاثیر گزار هست🌿
برای لینک پیوی درخدمتم
@sadatt18
#اعمال_قبل_از_خواب😴💐
حضرت رسول اکرم فرمودند هر شب پیش از خواب :
1⃣ قرآن را ختم کنید
(=٣ بار سوره توحید)
2⃣ پیامبران را شفیع خود گردانید
(=۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین)
3⃣مومنین را از خود راضی کنید
(=۱بار: اللهم اغفر للمومنین و المومنات)
4⃣ یک حج و یک عمره به جا آورید
( ۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر)
5⃣اقامه هزار ركعت نماز
(=٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» )
6⃣پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند
{آل عمران آیه «۱۸»}
🔷شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ🔷
♥️آیا حیف نیست هرشب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم شویم؟♥️
رفقا این شبا مارو یادتون نره💔
شبتون زهرایی🌸🌙🌑
التماس دعای فراوان🥀
یا حق🍃
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌺
صبح بخیر 🌈☀️
امروز : شنبه🌱
۱۳۹۹/۱٠/۲۷
ذکر امروز : یا رب العالمین🌸
صد مرتبه🌿
@shahadat_kh313
🖤🍀
🏴 پیام فاطمیه چیست⁉️
این است که
حتی اگر دستت راشکستند دست از یاری امام_زمانت برنداری❗️
منِ فاطمه، برای امام زمانم،
امیرالمؤمنین جان دادم.
شمابرای امام_زمانتان
پسرم مهدی چه کردید⁉️
اللهم عجّل لولیک الفرج
بحق ٱمّی فاطمه زهرا (س)🍃🥀
@shahadat_kh313
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلیارد ها بیشتر از محبت مادر در حضرت زهرا ست (:♥️ عشقی ک بانو به ما داره هیییییچ کس نداره✨مادره...
#مرد_میدان
#یافاطمة_الزهرا
#امام_زمانیم | #گردان313_دخترونه
—————————————
j๑ïท➺°.•|
@Shahadat_kh313
فدای تو مادر.mp3
2.64M
#کربلایی_محمدحسین_پویانفر
🎼 "فدای تو مادر؛ یااُمالائِمه...
...♡
سلام خدمت همهی اعضای گرامی
شرمنده من دیروز جمعه نتونستم ادامه ی رمان رو براتون قرار بدم ، امروز حتما برای جبران دیروز قرار داده میشه ادامه ی رمان...
و همچنین هر هفته جمعه ها ادامه رمان گذاشته میشه، با تشکر🌸
◗شـمثڶشهـ﴿ش﴾ـآدٺ◖
مجنون المهدی«عج»: 💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_ششم (ب) شرایط انقدر بد بود که حتی توان
مجنون المهدی«عج»:
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سی_و_هفتم
✍حسام بی خبر از حالم خواند.
صدایش جادویی عجیب را به دوش می کشید.
این نسیم خنک از آیات خدایش بود یا تارهایِ صوتی خودش؟
حالا دیگر #تنها_منبع_آرامشم در اوج ناله های خوابیده در شیمی درمانی و درد،
#صوت_قرآن جوانی بود که روزی بزرگترین انتقام زندگیم را برایش تدارک دیده بودم.
صاحب این تارهای صوتی،نمیتوانست یک جانی باشد!
اما بود...
همانطور که دانیال مهربان من شد😔
این دنیا انباری بود از دروغهای واقعی.
در آن لحظات فقط درد نبود که بی قرارم میکرد،سوالهایی بود که لحظه به لحظه در ذهنم سلامی نظامی می داد و من بی توانتر از همیشه،نایی برای یافتن جوابش نداشتم.
در این مدت فقط صدا بود و تصویری مه گرفته از حسام.
مدتی گذشت و در آن عصر مانند تمام عصرهای پاییز زده ی ایران،جمع شده در خود با چشمانی بسته،صدای قدمهای حسام را در اتاقم شنیدم.
نشست روی صندلی همیشگی اش،درست در کنار تختم
💖بسم اللهی گفت و با باز شدن کتاب،خواندن را آغاز کرد.
◗شـمثڶشهـ﴿ش﴾ـآدٺ◖
مجنون المهدی«عج»: 💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_هفتم ✍حسام بی خبر از حالم خواند. صدایش
مجنون المهدی«عج»:
💖بسم اللهی گفت و با باز شدن کتاب،خواندن را آغاز کرد.
آرام آرام چشمهایم را گشودم.
تار بود اما کمی بهتر از قبل،
چند بار مژه بر مژه ساییدم،حالا خوب میدیدم.
خودش بود.
همان دوست،همان جوان پر انرژی و شوخ طبع دوست دانیال با صورتی گندمگون،
ته ریشی مشکی و موهایی که آرایش مرتب و به روزش در رنگی از سیاهی خود نمایی میکرد.
چهره اش ایرانی بود،شک نداشتم و دیزاین رنگها در فرم لباسهای شیک و جذاب تنش،شباهتی به مریدان و سربازان #داعش نداشت.
این مرد به هر چیزی شبیه بود جز خونخواری داعش پسند.
کتاب به دست کنار پنجره ایستاد و به خواندنش ادامه داد.
قدش بلند بود و چهارشانه و به همت آیه آیه ایی که از دهانش بیرون می آمد انگار در این دنیا نبود.
در بحبوحه ی #غروب خورشید،نم نم باران روی شیشه می نشست🌧
و درخت خرمالویِ پشت اش به همت نسیم،میوه ی نارنجی نشانش را به رخ میکشید.
نوای #اذان بلند شد،
حالا دیگر به آن هم عادت کرده بودم.
عادتی که اگر نبود روح پوسیده ام،پودر میشد محض هدیه به مرگ.
حالا #نفرت_انگیز ترین های زندگیم،مسکن می شدند برای رهاییم از درد و ترس...
صدایش قطع شد.
کتاب را بست و بوسید.
به سمت میزِ کنار تختم آمد.
ناگهان خیره به من خشکش زد
- سارا خانم😳
ضعف و تهوع همخوابه های وجودم شده بودند.
کتاب را روی میز گذاشت و به سرعت از اتاق خارج شد.
چند ثانیه بعد چند پرستار وارد اتاق شدند اما حسام نیامد.
چند روز گذشت و من لحظه به لحظه اش را با تنی بی حس،چشم به در،انتظار آوازه #قرآن دشمنم را میکشیدم و یافتن پاسخی از زبانش برای سوالاتم،
اما باز هم نیامد.
حالا حکم معتادی را داشتم که از فرط درد از خود میپچید و نیازش را طلب میکرد و من جز سه وعده اذان از مُسکن اصلیم محروم بودم.
این جماعت ایدئولوژی شان محتاج کردن بود،
بعد از مدتی حکم آزادیم از بیمارستان صادر شد و من با تنی نحیف،بی خبر از همه جا و همه کس آویزان به پروین راهی خانه شدم.
او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتاقم برد.
به محض جا گیری روی تخت و خروج پروین از اتاق،
با دستانی لرزان گوشی را از روی میز قرض گرفتم.
باید با یان یا عثمان حرف میزدم،
تماس گرفتم اول با عثمان یک بار دو بار سه بار جواب نمیداد و این موضوع عصبیم میکرد.
شماره ی یان را گرفتم بعد از چندین بار جواب داد:
- سلام دختر ایرانی
صدایم ضعیف بود.
- بگو جریان چیه؟تو کی هستی؟
لحنش عجیب شد
- من یانم،دوست سارا
دوست داشتم فریاد بزنم و زدم،
هرچند کوتاه
- خفه شو من هیچ دوستی ندارم،من اصلا کسی رو تو این دنیا ندارم.
- داری تو دانیالو داری
نشسته روی تخت با پنجه ی
پایم،گل قرمز رنگ قالی را هدف گرفتم
- داشتم دیگه ندارم.
یه آشغال مث عثمان؛اونو ازم گرفت
⏪ #ادامہ_دارد