⚘﷽⚘
#از_گناه_تا_توبه قسمت( ۱۰)
✅شق القمر یکبار اتفاق افتاد اما خدا دائما داره توبه می پذیره یعنی دائما داره معجزه میکنه
☺️
تازه بعضی وقتا بدون اینکه توبه کنیم اثر گناه را از بین میبره و نمیگذاره اثرش ظاهر بشه
مثل گریه بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام
💢اثر طبیعی گناه
بخوایم چندتا مثال بزنیم
مثلا هرکس چشم چرونی کنه بطور قطع قلب ناآرامی خواهد داشت
حالا چی میخواد چشم چرونی تو زندگی مردم کنه که چی دارن چی ندارن چی چشم چرونی به نامحرم
💢مثال دوم
گوش دادن به موسیقی در دراز مدت اعصاب آدم رو ضعیف میکنه حتی جالبه شنیدم محققین به این نتیجه رسیدن تیک تیک ساعت هم به مرور روی اعصاب انسان اثر میذاره
👈پس مطمئن باشیم اگر سازنده یک وسیله برقی میدونه برق چند ولت یا چه چیزایی واسه اون وسیله خوبهو چه چیزایی بد
#خدای_مهربونم میدونه چیا واسه من و تو خوبه چیا حرام و بد☺️
ادامه دارد.....
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
✋️به هواپیما ماه مبارک رمضان خوش آمدید😍
شماره پرواز ✈️ 1441 هجری
آغاز پرواز😇👈 روز شنبه 6 اردیبهشت
مدت زمان پرواز 30 روز به مقصد مغفرت و رضایت خداست
و در طول روز 15 تا16 ساعت پرواز✈️ خواهیم کرد
در طول پرواز سیگار کشیدن و گناه کردن با هر وسیله ای ممنوع میباشد.
از مسافرین محترم خواهشمندیم کمربند ایمان و پرهیزگاری خود را در طول پرواز بسته نگه دارند.
🌺☘خلبان پرواز قرآن کریم
همه فرشتگان سفر خوشی را برای شما آرزومند هستیم.
با آروزی موفقیت شما مسافران عزیز همراه با صبر و تقوی تا إنشاالله به سلامت به مقصد که همان رضایت خداوند باشد برسیم.
پیشـــــــــاپیش ماه رمضان مبارک🌹التماس دعای فراوان 🙏🙏
@shahadat_kh313
#منو_ماه_رمضان
⭕️ هر روز نپرسید چی درست کنم 😉 پیشنهاد برای افطار و سحری ماه رمضان
1️⃣ روز اول : افطار شله زرد و کتلت؛ سحری کباب تابه ای
2️⃣ روزدوم : سوپ ؛ قورمه سبزی
3️⃣ روز سوم : عدسی ؛ زرشک پلو
4️⃣روز چهارم : آش ؛ قیمه
5️⃣ روز پنجم : فرنی و کتلت ؛ سبزی پلو کوکو
6️⃣ روز ششم : آبگوشت ؛ رشته پلو
7️⃣ روز هفتم : آش ماست ؛ لوبیاپلو
8️⃣ روز هشتم : کشک بادمجان ؛ عدس پلو
9️⃣ روز نهم : سوپ قارچ ؛ خورش کرفس
🔟 روز دهم : فرنی و کوفته ؛ دمی پلو
1️⃣1️⃣ روز یازدهم : الویه ؛ شوید باقالی پلو
2️⃣1️⃣ روز دوازدهم : املت ؛ سبزی پلو ماهی
3️⃣1️⃣ روز سیزدهم : شله زرد کوکو ؛ خورش آلو اسفناج
4️⃣1️⃣ روز چهاردهم : عدسی ؛ لوبیا پلو
5️⃣1️⃣ روز پانزدهم : ماکارونی ؛ خورش قیمه بادمجان
6️⃣1️⃣روز شانزدهم : آش رشته ؛ ته چین مرغ
7️⃣1️⃣ روز هفدهم : فرنی و کتلت ؛ قورمه سبزی
8️⃣1️⃣ روز هجدهم : میرزا قاسمی ؛ عدس پلو
9️⃣1️⃣ روز نوزدهم : کوکو سیب زمینی ؛ ته چین گوشت
0️⃣2️⃣ روز بیستم : دلمه ؛ خورش فسنجان
1️⃣2️⃣ روز بیست و یکم : شله زرد و کتلت ؛ لوبیا پلو
2️⃣2️⃣ روز بیست و دوم : پیراشکی گوشت و مرغ ؛ سبزی پلو کوکو
3️⃣2️⃣ روز بیست و سوم : آش شله قلمکار ؛ قیمه سیب زمینی
4️⃣2️⃣ روز بیست و چهارم : فرنی و کتلت ؛ زرشک پلو با مرغ
5️⃣2️⃣ روز بیست و پنجم : املت ؛ کباب تابه ای
6️⃣2️⃣ روز بیست و ششم : سوپ ؛ خورش قورمه سبزی
7️⃣2️⃣ روز بیست و هفتم : شله زرد و کوفته ؛ لوبیا پلو
8️⃣2️⃣ روز بیست و هشتم : کشک بادمجون ؛ خورش کرفس
9️⃣2️⃣ روز بیست و نهم : کوکو سیب زمینی ؛ زرشک پلو با مرغ
روز آخر ماه مبارک رمضان آش و سبزی پلو ماهی وووووهر چه نوش جان کردید ما را هم دعا کنید🙏🏻☺️
🌀اونایی هم که خیلی فرنی دوست دارن ، میتونن هر شب فرنی هم درست کنند
✦••┈❁🍟🍔❁┈••✦
@shahadat_kh313
✦••┈❁🍷🍹❁┈••✦
۱۶ سال بیشتر نداشت که #مادر شد💞
و حالا این پسرک، نه تنها فرزند بلکه هم بازی و همه وجودش شده بود...💚
احمد قد کشید و بزرگ شد
و حالا از مادر اجازه #رزم مےخواست♦️
این #شیرزن_لبنانی با جنگ بیگانه نبود
#لبنان ، سرزمینی نیست که به چشم استعمارگران نیاید...
اما سلام بدرالدین به پسر اجازه رفتن داد...
پسر رفت و #مادر به چشم خود مےدید که
پسرش
دوستش
هم بازی اش
پاره تنش
دارد مےرود💔
اما سر بلند کرد و گفت
#جوان_رشیدم_فدای_عمه_سادات
#پسرم_فدای_مهدی_عج
عجب #صبری دارند این #مادران_شهدا...
عجب دل بزرگی دارند ...
😭😭😭😭😭😭😭
هیچ تیری،بر پیکر #شهید اصابت نمی کند
مگر آنکه اول... از قلب مادرش گذشته باشد
همیشه "قلب #مادر_شهید" ، زودتر شهید می شود !
#سلام_بدر_الدین
#مادر_شهید #احمد_محمد_مشلب
@shahadat_kh313
دیگه از الان به بعد
دستِ شیطون رو بستن
هرچی هستیم خودمونیم دیگه
(با خودمون بیشتر آشنا بشیم..!)
@shahadat_kh313
هدایت شده از ♥↯تیک تاک↯♥
اگه سر سفره افطار به کسی که کنارمان نشسته بگوئیم :
روزه ات قبول باشه ، اون چی جواب میده ؟
حتما میگه: ازشمام قبول باشه و ممنونم و کلی بهمون محبت میکنه.
حالا اگه سر افطار سرمون رو بالا بگیریم و به امام زمان (عج) عرض کنیم : آقاجون روزه تون قبول ، مطمئن باشید آقا هر جوابی بدهند ، دعاشون در حقمون مستجابه.
من سر سفره افطار میگم: آقاجون روزتون قبول باشه و امید دارم به اینکه آقا بفرمایند: از شمام قبول باشه ، عاقبت بخیر بشی.
این پیام رو اینقدر منتشر کنین که همه سر افطار با امام زمان (عج) حرف بزنن و به یاد حضرت مهدی(عج) باشن و برای ظهورش دعا کنن.
لحظات افطار در حق هم دعا کنید و
شهیدان عزیز و امام شهیدان و جانبازان سرافراز و بیماران مبتلا به ویروس منحوس را سر این سفره الهی از دعا خیرتان محروم نکنید ...
ـــــــــــــــــــــــــــ☕️🌿
امیـــــــــرهــــــاویـــــــان
#فصل_اول
#صدوهشتادویک❣
یا حسین مظلوم . یه امشبه رو میخواستیم خوش باشیما. باز دعوا در راه است .
نمیخواستم دروغ بگم ولی نمیخواستم عصبیشم کنم.
-:با یکی ....محمد -:خو اون یکی کیه ؟...
تندتند براش گفتم .
-:علی خیلی اصرار کرد که بیاد دنبالم ... به خدا میخواستم غافلگیرت کنم .... جلو هم
نشستم .... زشت می شد عقب بشینم راننده ام که نبود .... به خدا علی عین داداشم
میمونه .... حرف اضافه هم با هم نزدیم ....
خندید. از ته دل ....
محمد-: حاال چرا داری توضیح میدی؟... من توضیح خواستم؟ ...
با تعجب پرسیدم .
-: یعنی عصبانی نشدی؟...
منو کشید تو بغلش .
محمد-: جونم ابهت خودم!!... با داداشت اومدی پیش عشقت ... مگه نه ؟...
-: اوهوم ... ولی عشق نه ها ... اومدم پیش شوهرم ...
محمد-: بگو جونم ... بگو ...
-: چی بگم؟...
محمد-: همون چیزی که این همه مدت پیش من نگهت داشته؟ ...
-:واضحتر لطفا ...
محمد-: اینهمه مدت داشتی تحملم می کردی؟... دلیلت واسه برگشتن به خونه ات
چی بود؟....
فهمیدم ازم اعتراف میخواد . ازش دوباره جدا شدم . نگاهش کردم .
-: حرف خاصی مد نظرم نیس ...چیزی برا گفتن ندارم ...
خندید . دلم ضعف می رفت برای خنده های مردونه اش . بیشووور همه چیش برام
جذاب وخاص بود .
محمد-: تا اخر دنیا هم که نگی من باز چاکرتم ....
قلبم از لذت روانی شده بود. دیگه امیدی بهش نبود . اخه من چرا اینقد این گل پسرو
اذیت می کنم؟...
-: مخمممد ...
محمد-: ای جون مخمد ... این ضعیفه ای که روبروت نشسته ....
محمد-: خب؟...
-: دنیاش .... همه زندگیش ....
منتظر و مشتاق نگام می کرد .
-: مردیه که رو به روش ایستاده ...
چشماشو با لذت روهم فشار داد و نفس عمیقی کشید . لبخند عمیقی زد .
محمد-: علی رغم همه تالشایی که واسه نرفتن اسمت تو شناسنامه ام کردم ولی باز
امکانش نبود و اسمم رفت ... ولی عاقد یه چیزی رو بهم گفت ....
بعد میگم خیارشوره ناراحت میشه.
ببین من چی میگم این چی میگه؟ .... حیف اون اعترافم ....
-: چی؟...
محمد-:گفت موقع جداشدنتون اگه خانومتون خانوم نشده باشن شناسنامه اش رو
سفید تحویلش میدن ...
خون دوید زیر پوستم . لبام رو غنچه کردم و با لحن بچگونه گفتم
-: خب که چی؟...
محمد-:وقتی اینطور ابراز عالقه می کنی و اصال فکر قلب من نیستی ... در عوض ...
منم میخوام کاری کنم که دیگه هیچ وقت نتونی اسمم رو از شناسنامه ات پاک کنی ...
داغ کرده بودم . میدونستم االن لبو شدم .
-: خب خودت گفتی بگو ....
محمد-:اخه اینجوری المصب؟... باشه؟... قبوله؟...
تو همون حالت گفتم .
-:چی قبوله؟...
محمد-: همون کار ی که گفتم میخوام انجام بدم ....
-: عههههه .... مخمد ....
دستاش رو حلقه کرد دورم .
محمد-: همین االن ....
-:مخمممممممد....
°•| @shahadat_kh313 |•°
#فصل_اول
#صدوهشتادودو❣
محمد-: همین که گفتم ..... همین ال... آن ....
-: عهههههه....
لب ورچیدم . قلبم داشت می اومد تو دهنم . یه جوری بودم . یه حال عجیب و
خاصی داشتم.
محمد-: حاال که دختر خوبی بودی و برگشتی امشب تو شروع زندگی مشترکمون ازم
سه تا چیز بخوا ...
-: عهه ... مگه تو غول چراغ جادویی؟ ...
-: باشه قول میدی قبول کنی؟ ...
محمد-: اره .. مرد مردونه ...
-: اممم ... اها اولیش اینکه ازین به بعد هرچی ازت خواستم قبول کنی ...
خندید .
محمد-: ای وروجک ...
-: قول دادیا ...
محمد-: خب دومیش؟ ...
-: من عاشق صداتم ... محمد تا ابد ... برای من بخون ... می خوام همیشه صدات
گوشام رو پر کنه ...
لبخند زد .
-: و سومی ... محمد تا ابد ... برای من بمون ...
محمد-: جمله های خودمو بهم می گی؟ ...
-: اوهوم ... اولین بار تو استدیوت گفتی برای من بخون ... دو روز پیش که اومدی
شهرمون بهم گفتی برای من بمون .... منم هر چی فکر کردم دیدم فقط همینا رو ازت
می خوام ...
. راه افتاد و همونطور که من تو بغلش بودم چراغا رو خاموش کرد و داخل
اتاق شد دراز کشید کنارم . روی هر دومون رو با پتو کشید
. میخواستم یکم سربه سرش بذارم باز .
-: برو برام اب بیار ... تشنمه ...
محمد-: ای به چشم ...رفت و با یه لیوان اب برگشت . سر کشیدم .
-:گرم بود ... خنکشو بیار ...
خندید و ی لیوان اب دیگه اورد . ایندفعه حسابی خنک بود
محمد-: دیگه چی؟...
-:ببر بشورش ...
لیوانو دادم دستش . رفت شست . خنده ام گرفته بود .اومد تو اتاق .
-: برو تلوزیونو روشن کن ببین کانال ٣ چی میده؟....
رفت و دو ثانیه بعد برگشت
محمد-: فوتبال ....
جدی جدی هر کاری می گفتم انجام می داد . با خنده گفتم .
-: گرسنمه ... هوس قورمه سبزی کردم ... برو یکم بپز بیار بخوریم ...
یه ابروش رو داد باال و اومد نشست لبه تخت.
محد-: داری اذیت می کنی؟...
دراز کشید و پشتس رو بهم کرد . مرده بودم از خنده . قهقهه زدم .
-: مخمد قهر قهرو ... شوخی بود خب... میذارم میرم خونموناااا...
چرخید طرفم
محمد-: تو بیجا می کنی.... مگه من مرده باشم .....
-: عههه ... خدانکنه ...
محمد-: از روز تولدم دیگه مال من نبودی ... حاال که با پای خودت اومدی عمرا بذارم
بری ...
-: راستی محمد ... کادوی تولدت رو دیدی؟ ... هیچوقت نفهمیدکپم که ازش خوشت
اومد یا نه ؟ ...
خندید.
محمد-: خیلی قشنگ بود ... علی زده بود تو اتاق ضبط ... یه بار که میخواستم یه
آهنگ غمگین ضبط کنم ... رفتم تو دد روم و اومدم حس غمگین بگیرم که دیدمش ...
هیچی دیگه ... اونروز اصال نتونستم بخونم ... جز آهنگای قردار ...
دستم رو گرفت تو دستش و بوسید . دیگه ول نکرد دستم .
محکم گرفت تو دستش محمد-: االنم زدیمش بیرون اتاق ضبط ... هر کی میاد تو میبینتش ...
چیزی نگفتم .
محمد -: شمام که کال نویسندگی رو بیخیال شدی ...
-: نه .. اتفاق داشتم داستان زندگی خودم رو می نوشتم ... نمیدونستم آخرش رو چیکار
کنم ... حاال میدونم ...
محمد-: تا قبل اینکه بیای مثل مرغ پرکنده اینور اونور می رفتم تو خونه ... االن آرومم
... تو آرامش مطلق ... بگیر راحت بخواب کوچولوی من ...
با تعجب پرسیدم .
-: بخوابیم ؟ ...
زد زیر خنده .
محمد-: آره دیگه ... بخوابیم ... فردا باید بریم شهرتون ..
-: واسه چی؟ ...
محمد-: واسه اینکه باید از پدر و مادرت عذر خواهی کنم ... تشکر کنم ... دوباره ازشون
خواستگاریت کنم ... این بار از ته دل ...
-: تشکرت دیگه واس چیه؟ ...
محمد-: واسه اینکه تو رو مثل دسته گل بزرگت کردن و تحویل من دادن ...
@shahadat_kh313