eitaa logo
هر روز با شهدا
67.6هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
25 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
(👆عکس در کنار یکی از دوستان صمیمی‌اش ) به چهار پنج نفر گفته بود کجا و کی شهید می‌شوند. وقتی «مجید رضاکاظمی» ازش پرسیده بود: «من شهید می‌شم یا نه؟» گفته بود: «آره». جایش را هم به او گفته بود. (و مجیدرضا در همان تاریخ شد) به بعضی خصوصی و به بعضی دیگر توی جمع می‌گفت که کی و کجا شهید می‌شوند. سعیدرضا هم از شهدایی بود که تاریخ شهادتش را گفت و من شنیدم. وقتِ اعزام رفتم توی اتوبوس تا ازش خداحافظی کنم. تا دیدمش پیشگویی کاظم را به یادش انداختم و ازش حلالیت طلبیدم. خودش هم فراموش کرده بود. وقتی گفتم، رنگ و رویش باز شد و قبراق رفت. بهش گفتم سلام‌مان را به همه دوستان سفر کرده برسان و ما را از یاد نبر. سعیدرضا در عملیات کربلای۱ و آزادسازی مهران به شهادت رسید؛ سال ۶۵ برشی از کتاب رویای بانه خاطرات بی‌نظیر شهید شهید @shahid_ketabi 🌷@shahedan_aref
📌 حالات خاص شهید عاملو در نماز 🔷️ يكي از همرزمان شهید کاظم عاملو مي‌گويد: در یک فضای دوستانه عجیبی بودیم و حالات نماز را داشتیم از یکدیگر سوال می‌کردیم که کاظم از من پرسيد در نماز چه حالتي به تو دست مي‌دهد؟ ◇ گفتم: چطور؟ ◇ گفت: مي‌خواهم بدانم، ◇ گفتم: حالت خاصي احساس نمي‌كنم. 🔹 پیش دستی کردم و من همین سوال را از کاظم پرسیدم و گفت: راستش من در نماز لذتي مي‌برم كه نمي‌توانم آن را به زبان بياورم. ◇ گفتم: چطوري؟ ◇ لبخندي زد و با نگاهي كه مخصوص خودش بود به من فهماند که هر چه برايت بگويم تو نمي‌فهمي ...   🔷️ هميشه تاكيد مي‌كرد در نماز جمعه شركت كنيم، مخصوصاً در منطقه كردستان؛ با توجه به اينكه منطقه سني نشين بود، خودش هم هر هفته در نماز جمعه شركت می كرد. 🔷️ چند روز بعد که فهمید من هنوز دنبال جواب آن سوالی هستم که با لبخند جوابم را داده بود برایم گفت: من هميشه موقع نماز اول از امام زمان ‌(عج) كسب اجازه ميكنم و در دلم هميشه نيت اقتدا به آقا را دارم. 🔻 برشی از کتاب سه ماه رویایی شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
از درون می لرزید و به خود می پیچید. عرق از سر و رویش قطره قطره می چکید. چندبار صدایش زدم. حالت عادی نداشت. انگار توی عالم دیگری بود و صدای ما را نمی شنید. چراغ والر را آوردیم نزدیکش و پتوهایمان را انداختیم رویش. لرزَش، کم نمی شد. توی خواب صحبت می کرد. بچه ها گفتند:«تب کرده و هذیون می گه.» اما حرف هایش به هذیان نمی خورد. این ماجرا چندین شب ادامه داشت. شب های بعد با واکمن و نوار صدایش را ضبط کردیم و گاهی هم می نوشتیم. چندین نوار ضبط کرده و حدود پانصد صفحه کتاب موجود است. ارتباط با عالم دیگر و شهدا شده بود سرگرمی معنوی اش در دل شب. ماهم از این عنایت بی نصیب نبودیم. شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
‍ شهیدی که به گفته همرزمانش با عالم دیگر در ارتباط بود 🔹از همرزمان شهید تعریف می‌کند: " یک‌روز شهید کاظم عاملو از درون می‌لرزید و به خود می‌پیچید، عرق از سر و رویش قطره قطره می‌چکید. چندبار صدایش زدم، حالت عادی نداشت. انگار توی عالم دیگری بود و صدای ما را نمی‌شنید. چراغ والر را آوردیم نزدیکش و پتوهایمان را انداختیم رویش. لرزَش، کم نمی‌شد. توی خواب صحبت می‌کرد. بچه ها گفتند:«تب کرده و هذیون می‌گه.» 🔹همرزم شهید در ادامه می‌گوید: " حرف‌هایش به هذیان نمی‌خورد. این ماجرا چندین شب ادامه داشت. شب‌های بعد با واکمن و نوار صدایش را ضبط کردیم و گاهی هم می‌نوشتیم. چندین نوار ضبط کرده و حدود پانصد صفحه کتاب موجود است. ارتباط با عالم دیگر و شهدا شده بود سرگرمی معنوی‌اش در دل شب. ماهم از این عنایت بی نصیب نبودیم." 🔹یکی از دوستان شهید کاظم عاملو می‌گوید: " صورتش خيس شده بود. صدای گريه‌اش حسينيه را پر کرده بود. هميشه ديرتر از همه‌ بچه‌ها از حسينيه بيرون می‌آمد. می‌دانستيم قنوت و سجده‌های طولانی دارد، اما اين بار فرق می‌کرد. انگار در حال و هوای دیگری بود و هيچ کدام از ما را نمی‌ديد. در مسير هم که بايد پياده تا منطقه‌ گردش می‌رفتيم، ذکر می‌گفت و گريه می‌کرد. نزديکی‌های خط مستقر شديم. خمپاره‌ای نزديک سنگر ما به زمين خورد. ترکشش پايم را زخمی کرد. پس از چند روز، روی تخت بيمارستان فهميدم همان خمپاره کاظم را از جمعمان برده است." شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref