فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مدافع حرم #رسول_خلیلی
خاطره مادر شهید خلیلی
از بوی پیراهن خونی شهید
شهید مدافع حرم
#رسول_خلیلی
🌷@shahedan_aref
غیرت اگر تصویر بود ...
مدافعانِ دخترِ ایرانی؛
شهید #علی_خلیلی
شهید #حمیدرضا_الداغی
شهید #محمد_محمدی
شهادت هنر مردان خداست:)
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🌷@shahedan_aref
شهید علی حیدری در یک خانواده معتقد به فرهنگ اسلام به نیا آمد. پدرش اهل همدان بود که بعد از ازدواج با مادر سنندجی اش در کردستان به استخدام ارتش در آمد تا بازنشسته شد و بعد از بازنشستگی به تهران مهاجرت کرد. علی دوران نوجوانی خود را با بچه های مسجد و کارهای فرهنگی و تشکیل کانون فرهنگی و کتابخانه مساجد منطقه خرانه تهران گذراند؛ اما اوج اعتلای روحی ایشان در دوره شش ماهه ای اتفاق افتاد که با آیت الله حق شناس آشنا شد و آن عارف بزرگوار، مسیر سیر و سلوک را با برنامه سلوکی برایش فراهم کرد.
اولین بار علی در اواخر سال ۱۳۶۱ به منطقه سقز اعزام شد. در سال ۶۲ به عنوان خطاط و طراح چهره شهدا به جنوب اعزام شد. در اواخر سال ۶۳ جمعی تبلیغات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شد و ماه پایانی حیاتش را در گردان تخریب لشکر ۲۷ در پادگان دوکوهه مشغول آموزش و فعالیت شد.
علی حیدری همراه گروه هفده نفره از رزمندگان تخریب بر اثر بمباران شیمیایی در عملیات بدر؛ عم چنان که مژده اش را از امام رضا (ع) دریافت کرده بود، به شهادت رسید.
شهید #علی_حیدری
🌷@shahedan_aref
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت هشتم
راوی : جمعی از دوستان شهید
احمد اقا در سنین نوجوانی الگوی کاملی از اخلاق و رفتار اسلامی شد.
یکی از ویژگی های خاص ایشان احترام فوق العاده به پدر و مادرش بود. به طوری که هربار مادرش وارد اتاق می شد حتما به احترام مادر از جا بلند می شد.
این احترام تا جایی ادامه داشت که یک بار دیدم احمد اقا به مسجد آمده و ناراحت است!
با تعجب از علت ناراحتی او پرسیدم. گفت: هربار که مادرم وارد اتاق می شد جلوی پایش بلند می شدم. تا اینکه امروز مادرم به من اعتراض کرد که چرا این کار را می کنی؟ من از این همه احترام گذاشتن تو اذیت می شوم و...
احمد به صله رحم بسیار اهمیت می داد. وقتی دفتر خاطرات او را ورق می زنیم با زندگی یک انسان عادی مواجه می شویم، مثلا در جایی آورده:
« امروز به خانه عمه رفتم و مشغول صحبت شدم. بعد به خانه آمدم و رفتم نان خریدم و بعد کمی استراحت کردم. مسجد رفتم و آمدم مشغول مطالعه شدم»
احمد آقا ادب را از استاد خود آیت الله حق شناس، فرا گرفته بود.
همیشه در سلام کردن پیشقدم بود حتی مقابل بچه های کوچک.
هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد. می ترسید کسی که مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود.
او هرچه پول تو جیبی از پدرش می گرفت یا کار کرده بود را خرج دیگران بخصوص کسانی که می دانست مشکل مالی دارند می کرد.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید #احمد_علی_نیری
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
شهید علی حیدری در یک خانواده معتقد به فرهنگ اسلام به نیا آمد. پدرش اهل همدان بود که بعد از ازدواج با
💠سال نمای زندگی شهید علی حیدری
🔹🔹؛ (یکم فروردین) ولادت در شهر مریوان
۱۳۴۶؛ سوختن شکم و آرنج بر اثر ریختن آب جوش
۱۳۴۸؛ دیدن خواب ای عارفانه؛ قرآن خواندن پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)
۱۳۴۹؛ مهاجرت از کردستان به تهران همزمان با بزنشستگی پدرش از ارتش
۱۳۵۰؛ شروع تحصیلات ابتدایی در دبستان دانش و اخوت
۱۳۵۵؛ ادامه تحصیل در دوره راهنمایی
۱۳۵۸؛ تشکیل کانون فرهنگی مسجد امام حسن (ع) و محفل شهدای مسجد جامع خزانه
۱۳۵۸؛ آموزش خطاطی و طراحی و شروع به نقاشی تابلو شهدا و پارچه نویسی انقلابی
۱۳۶۱؛ کسب رضایت خانواده و اعزام به دوره آموزشی ۱۵ روزه اصفهان و پس از آن به جبهه سقز و گردان جندالله.
۱۳۶۲؛ (فروردین) سفر به مشهد و گرفتن وعده شهادت از امام رضا (ع)
۱۳۶۲؛ اعزام به پلدگان دوکوهه برای خطاطی
۱۳۶۳؛ (خرداد) شرکت در امتحانات سال چهارم دبیرستان که به دلیل حضور در جبهه به تأخیر افتاده بود.
۱۳۶۳؛ (تابستان) آشنایی با آیت الله حق شناس و عزم طلبگی در مسجد امین الدوله
۱۳۶۳؛ مباحثه کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال به توصیه آیت الله حق شناس به مدت شش ماه
۱۳۶۳؛ (زمستان) کسب رضایت از پدر و اعزام به جبهه جنوب ؛ پادگان دوکوهه تبلیغات لشکر ۲۷ محمدرسول الله.
۱۳۶۳؛ (اسفند) انتقال از بخش تبلیغات به تخریب برای شرکت در عملیات بدر.
۱۳۶۳؛ (۲۲ اسفند) شهادت سنگر اجتماعی تخریب در عملیات بدر در جزیره مجنون؛ به علت بمباران شیمیایی توسط ارتش بعث عراق
۱۳۶۳؛ (۲۵ اسفند) انتقال به تهران برای شناسایی و تشییع
مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران؛
قطعه ۲۷، ردیف ۱۳۶؛ شماره ۱۰٫
شهید #علی_حیدری
🌷@shahedan_aref
🔶هر ایرانی باید ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ و خانطومان سوریه را به ذهن بسپارد و ماجرای آن را برای خانواده و دوستان خود تعریف کند. مازندران تسلیت.
🔷شهید آوینی از زبان شهدای مدافع حرم خانطومان: «آنگاه که چشم به روز گشودیم، خود را فرسنگ ها دور از شهر خانه مالوف، اما در پناه حق یافتیم! شهر و خانه تمثیل سکونند و دشواری هجرت، در دل کندن از خانه عادات و دیار تعلقاتی است که با آنها انس داریم و چگونه پای سلوک در طریق حق گذارد آنکه توان هجرت ندارد؟ آوارگی، شـرط انس گرفتن با حق است!
🌷@shahedan_aref
#شهید_علی_ماهانی
🌷🌷🌷🌷🌷
انس با قرآن تا آخرین لحظه زندگی در سیره شهید علی ماهانی
در شب عملیات والفجر ۳ موقع عبور از میدان مین پای علی آقا رفت روی مین و از مچ قطع شد.
چند نفر را گذاشتم تا ایشان را به عقب منتقل کنند.
امدادگر ها می گفتند: نگذاشت به عقب منتقلش کنیم.
می گفت: بچه هایی که حالشان بد است را منتقل کنید.
به زور تا آخر میدان مین آوردیمش.
وقتی زمین گذاشتیمش با آرامشی عجیب قرآنش را از جیبش در آورد و شروع به تلاوت قرآن کرد.
راوی آقای حمید شفیعی همرزم شهید
شهید #علی_ماهانی
🌷@shahedan_aref
سالروز ولادت
شهید محمدحسین فهمیده
نام پدر : محمدتقی
تاریخ تولد :1346/2/16(سراجه قم)
تاریخ شهادت :1359/08/08(۱۳سال)
محل شهادت : خرمشهر
گلزار : بهشت زهراتهران،قطعه۲۴،
ردیف۴۴،شماره۱۱
شهید #محمد_حسین_فهمیده
🌷@shahedan_aref
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
و سلام بر او که می گفت:
#خدا، #خدا، #خدا
همه چیز دست خداست.
تمام مشکلات بشر
«به خاطر دوری از خداست.»
#سلام_بر_ابراهیم 🌺
صبحتون شهدایی🌹
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 توصیف شنیدنی رهبر انقلاب از حالات معنوی شهید مطهری؛ شبی که همسر ایشان از گریههای شبانه استاد بیدار شد
#شهید_مطهری
🌷@shahedan_aref
(👆عکس #شهید_کاظم_عاملو در کنار یکی از دوستان صمیمیاش #شهید_سعیدرضا_عربی)
#کاظم به چهار پنج نفر گفته بود کجا و کی شهید میشوند.
وقتی «مجید رضاکاظمی» ازش پرسیده بود: «من شهید میشم یا نه؟» گفته بود: «آره». جایش را هم به او گفته بود. (و مجیدرضا در همان تاریخ #شهید شد)
به بعضی خصوصی و به بعضی دیگر توی جمع میگفت که کی و کجا شهید میشوند.
سعیدرضا هم از شهدایی بود که تاریخ شهادتش را گفت و من شنیدم.
وقتِ اعزام رفتم توی اتوبوس تا ازش خداحافظی کنم. تا دیدمش پیشگویی کاظم را به یادش انداختم و ازش حلالیت طلبیدم. خودش هم فراموش کرده بود. وقتی گفتم، رنگ و رویش باز شد و قبراق رفت. بهش گفتم سلاممان را به همه دوستان سفر کرده برسان و ما را از یاد نبر.
سعیدرضا در عملیات کربلای۱ و آزادسازی مهران به شهادت رسید؛ سال ۶۵
برشی از کتاب رویای بانه خاطرات بینظیر
شهید#کاظم_عاملو
شهید #سعیدرضا_عربی
@shahid_ketabi
🌷@shahedan_aref
🔰شهید همت راضی نشد امام(ره) خطبه عقدش را بخواند!
نام محمد ابراهیم همت از آن نامهایی است که به گوش خیلی از ما خورده است. مردی که فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) بود و ۴۰ سال قبل در اسفند سال ۶۲ در جزیره مجنون عاقبت بخیری را از خدا گرفت و شهید شد. آنچه میخوانید روایتی است از ازدواج او با ژیلا بدیهیان که خواهرش اینطور تعریف میکند:
ازدواج ابراهیم برمیگردد به سال ۶۰. یک روز زنگ زد به مادر و تلفنی ماجرای خواستگاریاش را از یک دختر اصفهانی در پاوه گفت. مادر اول اعلام نارضایتی کرد و خواست همین جا (شهرضا) برایش یک دختر پیدا کند، اما حاجی قبول نکرد و گفت من همسری را میخواهم که همه جا دنبالم باشد؛ حتی تا لبنان ....
بعد هم گفت: دختری که انتخاب کردهام همان است که میخواهم. خدارا شکر همین طور هم بود. خانمش همیشه با ابراهیم بود و فقط موقع عملیاتها که میشد، آن هم با اصرار حاجی برمیگشت اصفهان.
با همه موانع موجود بر سر راه ابراهیم، بالاخره در سال ۶۰ به همسر مورد علاقهاش رسید و خطبه عقدشان با کمترین تشریفات و آداب و رسوم و تنها با یک مهریه ۱۵۰ هزار تومانی آن هم با اصرار پدر عروس، جاری شد. یکی از شرطهای ازدواج همسر ابراهیم با او، نداشتن مهریه بود.
همسر حاجی خیلی دلش میخواست امام خطبه عقدشان را بخواند، ولی ابراهیم گفت: «من راضی نیستم وقت مردی را که این همه انسان با او کار دارند به خاطر کار شخصی خودم بگیرم.»
شهید #محمد_ابراهیم_همت
🌷@shahedan_aref
🌸سردار رشيد اسلام شهيد محمد فتحي پاكرو
نام پدر : فتحعلي
نوع عضويت : ارتش
محل تولد : همدان
تاريخ تولد : ۱۰ / ۰۱ / ۱۳۳۴
تحصيلات : ليسانس
سمت : فرمانده گردان227 ازتيپ 3 لشگر 16 قزوين
محل شهادت : كرخه نور
عمليات : نصر5
تاريخ شهادت : ۱۰ / ۰۲ / ۱۳۶۱
🌹پس از درود بي پايان بر همه شهيدان و جانسپاران كشور عزيز اسلامي كوردلان خفاش صفت بدانند و آگاه باشند ايراني هرگز تن به ذلت و خواري نميدهد و هر فردي تا آخرين قطره خون در برابر متجاوزان ايستادگي نموده و اجازه نميدهد خاك زرخيزش تحت سلطه بيگانگان باشد . مرگ سرخ را همچون سرور آزادگان جهان بر زندگي ننگين ترجيح ميدهد.
من هم خداوند متعال را سپاسگزارم كه توفيق شهادتم داده و مانند ديگر شهدا بسوي خود كشانيده است خون بيارزشم بتواند نهال نورس انقلاب را سيراب نمايد.
شهید #محمد_فتحی_پاکرو
🌷@shahedan_aref
•
📍درمشکلاتاست؛
ڪهانسانراآزمایشمۍڪنند
صبرپیشہڪنیدکہدنیافانیاست
ومامعتقدبهمـعادهستیم!(:☝️🏼🌿"
شهید #حسین_خرازی
🌷@shahedan_aref
✨ بیایید از شهدا الگو بگیریم
🍃در زمانی که چروک بودن لباسها و نامرتب بودن موها نشانه بیاعتنایی به ظواهر دنیا بود، حمید خیلی خوشگل و تمیز بود. پوتین هایش واکس زده و موهایش مرتب و شانه کرده بود. به چشمم خوشگلترین پاسدار روی زمین میآمد.
🌾روح و جسمش تمیز بود. وقتی میخواست برود بیرون، میایستاد جلوی آینه و با موهایش ور میرفت. به شوخی میگفتم: «ول کن حمید! خودت را زحمت نده، پسندیدهام رفته.» میگفت: «فرقی نمیکند، آدم باید مرتب باشد.»
📚کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ص ۱۱ و ۲۳
شهید#حمید_باکری
🌷@shahedan_aref
🔰 فرازی از وصیتنامه شهید حمیدرضا اسداللهی به فرزندش؛
محمدجان!
عزیزم
زندگی نکن برای خودت
زندگی کن برای مهدی (عج) ...
شهید #حمیدرضا_اسداللهی
🌷@shahedan_aref
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#نماز_در_منطقهی_تهدید!!
🌷پس از پایان جنگ، با آقای دولتی در مأموریت خارج از مرز بودیم. موقع نماز شد. ایشان دستور توقف داد و به رغم خطرات فراوانی که در منطقه ما را تهدید میکرد، مشغول خواندن نماز شد. در حین نماز متوجه دگرگونی در حالت روحی او شدم.
🌷پس از نماز علت تغییر روحیهی او را سئوال کردم. گفت: «در دوران جنگ، یکی از هم سنگرانم مجروح شده بود. قبل از شهادت سرش را روی زانوانم گذاشت و به نقطهای خیره شد. کبوتری را دیدم که بیتابانه به سوی او پر کشید و دور سرش به پرواز در آمد. پس از دقایقی آن برادر بر روی زانوانم به آرامش ابدی فرو رفت و پرنده نیز بال زنان از ما دور شد. از آن زمان تاکنون هر وقت رفتن یاران و غربت خودم را به یاد میآورم، حضور آن کبوتر را بالای سر خود احساس میکنم.»
🌷....آن زمان بود که یقین کردم مردان خدا کبوتران بهشتیاند که شهادت بال پرواز آنهاست.
🌹خاطره اى به ياد شهید معزز
#محمود_دولتی_مقدم
📚 کتاب "ترمه نور"، صفحه ١٦١
🌷@shahedan_aref
📚✨معرفی کتاب
کتاب «کبوتران حرم» حاوی 40 روایت از دلدادگی و ارادت شهدای دوران دفاع مقدس به امام رضا (ع) است که خاطرات و توسلات سردارانی همچون شهیدان باکری،بروجردی،باقری و طهرانی مقدم
در توسل به امام رضا (ع) در این کتاب گردآوری شده است.
آنان چون کبوتران به طواف حرم یار مشغول شدند تا اینکه نظر لطف امام شامل حالشان شد. دست آنان را گرفت و راهی آسمان ها کرد.
می گویند عشق و عاشقی بازاری دو سویه است. تا از معشوق کششی نباشد تلاش عاشق به جایی نمی رسد. و این عاشقان راستین با مدد مولای خود مسافر آسمان عشق شدند.
آنان برای ما و آیندگان چراغ راه شدند تا راه را گم نکنیم. تا بدانیم که از حرم مقدس سلطان دین، تا حریم یار فاصله ای نیست. تا بفهمیم که می توان در این کوره راه دنیا، راه را چگونه پیدا کرد.
▫️ناشر: شهید ابراهیم هادی
▫️نوع جلد: شومیز
▫️رده سنی: عمومی
▫️موضوع کتاب: دفاع مقدس
▫️تعداد صفحه: 189 صفحه
🌷@shahedan_aref
🔰 لوح | بصیرت خرازی
🔻رهبر انقلاب: شهید خرازى به رفقایش گفته بود:«من اهمیت نمىدهم درباره ما چه مىگویند؛ من مىخواهم دل ولایت را راضى کنم.» او مىدانست که آن دل آگاه و بصیر، فقط به ایران، به جماران، به تهران و به مجموعهی یک ملت نمىاندیشد؛ به دنیاى اسلام مىاندیشد و در وراى دنیاى اسلام، به بشریت. عزیزان من! این بصیرت چگونه حاصل مىشود؟ بر اثر گذشتن از خود؛ همین یک کلمه آسان، اما در عمل، آنقدر مشکل که اکثر انسانها در همین دو قدم این یک کلمه، درجا زده و ماندهاند! ۱۳۸۰/۸/۹
شهید #حاج_حسین_خرازی
🌷@shahedan_aref
🌸سعی کنید عاشق باشید، عاشق خدمت کردن
منتظر نباشید که کسی به شما بگوید:
"خدا قوت" و یا کسی از شما تشکر کند
و یا کسی قدر کار و تلاش و مشقتی را که کشیدهاید بداند
کار را برای خدا انجام بدهید...
شهید #محمد_حسین_معزغلامی🕊
🌷@shahedan_aref
خندههایت آتشی بر جانِ ماست
سوخت این دل و نگشت آرام باز...💔
🌿صبحتون شهدایی❣
🌷@shahedan_aref
🌷شهید شیرعلی سلطانی
🔸 یکی از زمین های خود را به ساخت «مسجد المهدی عجل الله» اختصاص داد.
در اواخر سال ۶۰ وقتی برای مرخصی آمده بود در گوشهای از مسجد برای خود قبری ساخت؛ اما این قبر کوچکتر از قامت رشید او بود!
وقتی از او علت را سوال کردند، گفت: نه ، همین اندازه خوب است.
🔸شب عملیات فتح المبین در سنگر نشسته بود؛ بچه ها مشغول صحبت بودند که یک دفعه گفت: بچه ها! ساکت باشید!
ناگهان بوی عطر دل انگیزی در فضای سنگر پیچید. آن شب پس از اصرار مکرر بچه ها به شهید ملک پور گفت:
وقتی داخل سنگر بودیم عنایتی از طرف #امام_زمان عجل الله به من و دو نفر دیگر شد!
روز بعد شیرعلی سلطانی و آن دو نفر که نام برده بود به درجه رفیع شهادت رسیدند.
عجیب بود! مزار کوچک او درست اندازه اش بود! پیکر شیرعلی بدون سر بازگشته بود!
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
شهید #شیرعلی_سلطانی
🌷@shahedan_aref