eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅افطارانه کریمانه؛ واحد خواهران هیئت رزمندگان ثارالله همدان 📷 عکاس:بهزاد علیپور @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ابن ملجم، وقتی به سمت علی(ع) هجوم آورد با صدای بلند این شعار قرآن را فریاد میزد: الحُكمُ للَّه! يا على لا لَكَ و لا لِاَصحابِكَ  حکم برای #خداست ای علی نه برای تو و یارانت! #خوارج قرآن خوانانی بودند که امام نداشتند تفسیر آیات را از غیر معصوم گرفته بودند عجیب نبود که این موجودات علی(ع) را کافر بدانند.... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیا آرام آرام غربال میشویم؟ ! شب قدر در یکی از مساجد تهران @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
محل ضربت خوردن امام علی؏ در مسجد کوفه ان شاءالله قسمت همه عزیزان @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⭕️تولّد و شهادتت مبارک! 🔹«سیدمنصور موسوی‌نژاد» یکی از شهدای ارتشیِ حادثه کنارک که در روز تولدش به شهادت رسید. 👈او متولد ۲۱ اردیبهشت ۶۹ بود که روز ۲۱ اردیبهشت ۹۹ هم به این مقامِ والا نائل شد. #عند_ربهم_یرزقون @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
در خلقت تو . . . چہ قدر دقت ڪردند ای دایرة المعـارفِ زیبایی #شهـید_مدافع_حرم #سردار_حاج #حمید_محمدرضایی ◽️تاریخ ولادت : ۱۳۵۰/۰۷/۰۱ ◽️محل ولادت : قزوین ، شهر شال ◽️تاریخ شهادت :۱۳۹۴/۰۲/۲۴ ◽️محل شهادت : تدمر _سوریه ✍ #فرازی_از_وصیت_نامه_شهید: #انتشار_برای_اولین_بار وصیت من به برادران و فرماندهان و همکاران عزیزم این است که شما را به خدا قسم می دهم که در شناخت وظیفه تان قصور و در انجام آن کوتاهی نکنید و در ایثار و گذشت دریغ نکنید و حق را فدای مصلحت نکنید که حق باقی است و مصلحت زود بگذرد. #سـالروز_شهادت 🌹شادی روحش صلوات🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
شهید #محمدابراهیم_کاظمی از شهدای حادثه ناو کنارک که مدافع حرم بودن @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تلنگرانه🙃 سردوراهی گناه وثواب به حب شهادت فکرکن... به نگاه امام زمانت فکرکن... ببین میتونی ازگناه بگذری...؟! ازگناه که گذشتی... ازجونت هم میگذری.. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
همین روزهای ماه مبارک رمضان بود و حلب به شدت درگیر هجوم سخت تروریست‌ها در محورهای جنوبی، حاجی هم تو‌ منطقه بود. حاجی برای نماز و افطار برگشت قرارگاه. آشپز کباب برگ آماده کرده بود با مخلفات. جمعی از رزمنده ها هم در قرارگاه بودن و منتظر دیدن حاجی. بعد از نماز آمد سر سفره، غذا را که دید چهره در هم کرد ولی حرف نزد، همه مشغول افطاری خوردن بودن. همش نگاهم به نگاه حاجی بود، جز سه دونه خرما و چایی و یک قاشق از ظرف یک رزمنده که تعارف کرد لب به غذا نزد و رفت با بچه های فاطمیون افطاری خورد. البته ساعت ۱۲ شب ... #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#عفاف‌از‌نگاه‌اندیشمندان‌غربے #برتراند_راسل: "از لحاظ هنر، مایه تاسف اسٺ ڪه به آسانے به زنان بتوان دسٺ یافٺ و خیلے بهتر اسٺ ڪه وصال زنان دشوار باشد، بدون آن‌ ڪه غیر ممڪن گردد. 📘 بهشت جوانان، اسدالله محمدی نیا، انتشارات سبط اکبر، ص۵۵ #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ سحر بیستم..... ✍ فقط... ده ضیافت دیگر، تا جمع شدن خوان رحمتت باقی مانده است... و من هنوز، جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم... ناله های الغوث الغوث مرا شنیده ای.... و اگر اذن تو یاریم کند...باز هم خواهی شنید... ❄️من از "خودم"، عجیییب به تنگ آمده ام... که اینگونه دستانم را، مضطرانه بالا گرفته ام... آنقدر، منيت هايم، زمین گیرم کرده اند... که صد بار فریاد الغوث الغوث سر داده ام... ❄️من آتشی به سوزانندگی خودم، سراغ ندارم... خدا هر الغوث من... استغاثه به فریادرسی است، که تنها قدرت رها کننده من، از حصار منيت های من است.... ❄️باز هم می آیم دلبرم... و تو را به "خودت" قسم می دهم... تا مرا از "خودم" برهانی... بک یا الله.... آیا مرا در زمره آزاد شدگان از نفسم، قرار می دهی....؟ وعده فردا شبمان، هراس به دلم افکنده است... می ترسم از چشماني که گناه، خشکشان کرده است... می ترسم از دستانی... که غرور... فقر را، از لابلاي سرانگشتانش، دزدیده است... می ترسم از قلبی که نجاسات نفسم...بال پروازش را شکسته است... ❄️به فریاد دلم برس... من جز تو، فریادرسی سراغ ندارم... نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کرده ام... شاید به اعتبار هیبتشان، مرا نیز، به پروازی بلند، مفتخر کنی... ❣ترس دلم را بریز... همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای.... من سالهاست که جز بخشش... خاطره ای از تو، به یادم ندارم.... دستانم را بالا گرفته ام... مرا از میان لجن زار منيت هايم، بیرون می کشی؟؟ التماس دعای شهادت در لیالی قدر سید پیمان موسوی طباطبایی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#سحر_بيستم سحر بیستم از درد و غم و آه بگو از غم انگیزترین روز و شبِ ماه بگو از یتیمی که به شب ٬ منتظر و چشم به راه از در خانه و تنهایی این چاه بگو #بیقرار_شهادت @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
سحر شد... به محراب بگویید منتظر نماند... علی دیگر نمی آید... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐این روزها ڪہ زمزمه یار مےڪنم خیلے هواے دیدن دلدار مےڪنم🍃 💫در ماه مغفرت نشد آقا ببینمت بر بی لیاقتے خود اقرار مےڪنم✨ 🌺اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
❁﷽❁ بہ جز سلام بہ شما آن هم اکثرا " از دور چہ کـرده ایم در این عمـری از تباهی ها صلے الله علیڪ یٰا أبٰا عَبْدِاللّٰه (ع) #روزتان_ڪربلایے❤️ #حضرٺ_اربابـــــ✋ #صبحم_بہ_نام_تو🍃🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تمام صبح هایم با تو بخیر می شود... تو آنی... که با هر تَبسُمَت... خورشید طلوع می کند #سلام✋️ #صبحتون_منور_به_نگاه_شهدا🌷 #شهید_احمد_مکیان🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دستنوشته🌷شهید مهدی اسحاقیان🌷 حب الحسین (؏) اسرار شهـداست در مسیر شهـدا بایستی از راه حسین (؏) پیروی نمود، ڪہ دوست داشتن ولایت، همان دوست داشتن حسین (؏) می‌باشد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاکهای نرم کوشک زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی نویسنده: سعید عاکف @shahedaneosve شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان
🌷بسم رب الزهرا 🕊 🔴 قسمت 1⃣6⃣1⃣ 🌹 چهار راه خندق راوی: سرهنگ عباس تیموري برونسی، از آنهایی بود که از مرز خودیت گذشتند. بدون اغراق می توانم بگویم که حتی تجربه ي دشوار رزمی شدن را، با توسل به اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم) به دست آورد. عجیب ارتباطی داشت با آن بزرگواران. یادم هست قبل از عملیات رمضان، همرزم او شدم. همان وقتها خاطره اي از او سر زبانها بود که برام خیلی جاي تأمل داشت. خاطره اي که در تاریخ دقیق جنگ ثبت شده است. پیش خودم فکر می کردم آدم چقدر باید عشق و اخلاص داشته باشد که به اذان خداوند و با عنایت ائمه ي اطهار (علیهم السلام)، تو صحنه ي کارزار و درگیري، به بچه ها دستور بدهد از میدان مین عبور کنند، مین هایی که حتی یکی شان خنثی نشده بودند! هرچه بیشتر تو گردان او می ماندم، عشق و علاقه ام بهش بیشتر می شد. حقاً راست گفته اند که نیروها را با اخلاق و ارادتش می خرید. ازش جدا نشدم تا وقتی که معاون تیپ شد و بعد هم، فرمانده ي تیپ. روزهاي قبل از عملیات بدر را هیچ وقت از خاطر نمی برم. تو سخنرانی هاي صبحگاهش، چند بار با گوش هاي خودم شنیدم که گفت: «دیگه نمی تونم تو این دنیا طاقت بیارم، براي من کافیه.» یک جا حتی تو جمع خصوصی تري، شنیدم می گفت: « اگر من تو این عملیات بدر شهید نشم، به مسلمانی خودم شک می کنم.» آن وقتها من فرمانده ي گروهان سوم از گردان ولی الله بودم. یک روز تو راستاي همان عملیات بدر، جلسه ي تلفیقی داشتیم تو تیپ یکم از لشگر هفتاد و هفت خراسان(۱) اسم فرمانده ي تیپ را یادم نیست. من و چند نفر دیگر، همراه آقاي برونسی رفته بودیم تو این جلسه. همان فرمانده ي تیپ یکم، رفت پاي نقشه ي بزرگی که به دیوار زده بودند. شروع کرد به توجیه منطقه ي عملیاتی که مثلاً؛ ما چه جور آتش می ریزیم، چطور عمل می کنیم، وضعیت پشتیبانی مان این طوري است، و آتش تهیه و آتش مستقیممان آن طوري. حرفهاي او که تمام شد، فرمانده ي اطلاعات - عملیات تیپ شروع کرد به صحبت. زیاد گرم نشده بود که یکدفعه برونسی حرفش را قطع کرد. - «ببخشین، بنده عرضی داشتم.» از جا بلند شد و رفت طرف نقشه. مثل بقیه میخ او شدم. هنوز نوبت او نشده بود. از خودم پرسیدم : « چی می خواد بگه حاج آقا؟» آن جا رو کرد به فرمانده ي تیپ یکم و گفت: «تیمسار، شما حرفهاي خوبی داشتین، ولی نگفتین از کجا می خواید نیروها رو هدایت کنید؟ یعنی جاي خودتون رو مشخص نکردین.» فرمانده ي تیپ، آنتن را گذاشت رو نقطه اي از نقشه. گفت:«من از این جا گردانها رو هدایت می کنم.» برونسی گفت: «این جا که درست نیست.» - «براي چی؟!» + «چون شما از این نقطه نمی تونید نیرو رو هدایت کنید.» حرف هایی فیمابین رد و بدل شد. آخرش هم فرمانده ي تیپ ماند که چه بگوید. یکدفعه سؤال کرد: «ببخشید آقاي برونسی، شما از کجا می خواید نیروها رو هدایت کنید؟» دقیق یادم هست که آن جا به او حساس شدم .دوست داشتم بدانم چه جوابی دارد. آنتن را از آن تیمسار گرفت. نوکش را، درست گذشت روي چهار راه خندق! گفت: «من این جا می ایستم.» ------------------------------------------------- ۱. آن زمان کم کم بنا شده بود ما بین ارتش و سپاه تلفیق صورت بگیرد تا از دو نیرو بشود بهتر استفاده کرد. ⬅️ ادامه دارد.... نویسنده: سعید عاکف ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم