🔴 مقام کارگری
قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَىٰ أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ
(سوره قصص آیه ۲۷)
📍ﮔﻔﺖ : ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺩﺧﺘﺮم ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻜﺎﺡ ﺗﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭم ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ﺁﻧﻜﻪ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺍﺟﻴﺮ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻲ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺭﺍ ﺗﻤﺎم ﻛﺮﺩﻱ ، ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﺵ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ [ ﻭ ﺭﺑﻄﻲ ﺑﻪ ﺍﺻﻞ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ] ، ﻭ ﻣﻦ ﻧﻤﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮم ، ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺷﺎﻳﺴﺘﮕﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻳﺎﻓﺖ .
📍ﻣﻬﺮﻳﻪ ﻱ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﻌﻴﺐ ﻫﺸﺖ ﻳﺎ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺧﺪﻣﺖ ﭼﻮﭘﺎﻧﻲ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻛﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺩﺭﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮﺩ، ﺍﻳﻦ ﻣﻬﺮﻳﻪ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ، ﻭﻟﻲ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻭ ﻣﺴﻜﻦ ﻭ ﻏﺬﺍﻱ ﻣﻮﺳﻲ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﻱ ﺷﻌﻴﺐ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻣﻬﺮﻳﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﻧﺒﻮﺩ.
در قرآن از مشتقات ماده اجر واژه "تاجرنی" به معنای کار با مزد و اجرت، یک بار در آیه 27 سوره قصص "و استاجر و استاجرت " به معنای اجاره گرفتن دوبار در آیه 26 همان سوره و اجر به معنای مزد مادی و یا معنوی و پاداش دنیایی و اخروی فراوان آمده است که برخی از آنها به بحث کار و کارگری و اجاره ارتباط دادند.✴✴✴
#کلام_وحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
🎬 #کلیپ «توبهٔ امام زمان»
👤 صابر #خراسانی
📝 امام زمان حتی برای حقالناسهای ما هم توبه میکنه...
📥 دانلود با کیفیت بالا
#مهدویت
پیام امام خمینی (ره) درپی شکست حمله نظامی آمریکا در صحرای طبس:
کارتر احساس نکرده با چه ملتی روبروست و با چه مکتبی بازی میکند. ملتما ملت خون و مکتب ما جهاد است.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌄 فرمانده سپاه پاسداران یزد ،
تنها شهیدِ واقعه تهاجم آمریکا به ایران در صحرای #طبس ،
که در بمباران هلیکوپترهای به جا ماندهی آمریکا به دستور بنیصدر خائن به فیض شهادت نائل آمد ...
سالروز شهادت #شهید_محمد_منتظرقائم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
اعمال ایامالبیض ماه رمضان
🌙 این اعمال از امشب شروع میشه و خوندن دعای مجیر و غسل کردن برای این شبها سفارش شده.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
آخرین پیام من این است که قدر امام و ولایت فقیه رابدانید.
خداوند میگوید : اگر شکر نعمت کردید نعمت را افزون میکنم اگر هم کفران نعمت کنید از شما میگیرم.
شکرگزاری از خدا فقط دعا به امام نیست بلکه اطاعت از فرمانهای اوست.
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات
🌹 #سالروز_شهادت 🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دف
🍃ای شهید...
در خاکریز های #جبهه، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی، ناله سردادی و #عاشق شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان #کمیل بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد
🍃با سوز دلت #ظلمت_نفسی بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان #گریه کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم.
🍃هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه #حضرت_زهرا بخوان. برایمان از #در_سوخته بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در #توبه به رویمان باز شد
🍃از وصیت مادر به دختر و #پیراهن_کهنه بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی #گودال. اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های #علی تاب بیاریم..
🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده، یکی #اربا_اربا و یکی با پهلوی شکسته و #بازوی_کبود همچون خودت
🍃 در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به #مادر اقتدا کردی.
🍃این #عشق پایان ندارد....
سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر #زائر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو #خوشبخت می شوند. شاید هم اولین قدم برای #عاقبت_بخیری، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن❤️
🌺شهادتت مبارک فرمانده.
🕊به مناسب سالروز #شهادت #شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
✍️نویسنده : #طاهره_بنایی منتظر
📆تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳
📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه
🥀مزار : اصفهان
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
@pelak_shohadaa ......e.mp3
1.08M
🕊⁐𝄞
ڪیبــودآنلـــحظہےدیـــدار
یاابنالعـــسکرے؟💔
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده✨
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#انتشار برای اولین بار پس از ۳۳ سال
نامه شهید #محمدرضا_تورجی_زاده به دوستش شهید #مسعود_آخوندی
مزار هر دو #شهید گلستان شهدا اصفهان است.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⭕️ #چی_بودیم_چی_شدیم: میزان مرگومیر نوزادان
🔹در حالیکه در سال ۱۳۵۷ شمسی (۱۹۷۸ میلادی)، میزان مرگومیر نوزادان در ایران حدود ۷/۸ درصد بود، اما پس از انقلاب اسلامی بهدلیل ارتقاء چشمگیر خدمات بهداشتی و درمانی با وجود تحریمها، این شاخص در سال ۱۳۹۹ شمسی (۲۰۲۱ میلادی) به ۱/۱ درصد رسیده است.
#واقعیت_های_عصر_پهلوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یکی از بهترین روش های تبلیغ #حجاب
💢استدلال #قدیری_ابیانه برای #حجاب که منتج به اسلام آوردن چند نفر از رؤسای سازمانهای فمینیسمی شد.
#پویش_حجاب_فاطمے
#دلنوشته_رمضان
سحر سیزدهم....
✍ ضیافتت، به نیمه اش، نزدیک می شود...
و ما، غرق در بوسه های مداوم توییم ...
❄️نميدانم چقدر مهمان خوبی بوده ايم؟
اما، به لبخند های بی همتایت قسم...؛ تو شاهکارترین میزبان عالمی...
❄️چنان ندیده، میخری... که گویی میان ما و تو... هیچ نقطه تاریکی..جلوه نکرده است...
❄️شرمنده چشمان توام... ؛ دلبرم
اذن مناجات که می دهی، با خودم می اندیشم... چرا باز هم، برویم آغوش گشوده است...؟
من بارها این سوال را با خودم تکرار کرده ام....؛
مگر چقدر می توان، ندید گرفت...
مگر چقدر می توان، بخشید...
مگر چقدر می توان، ندیده خرید....؟؟
❣نام "ستار "، تو، حصن حصین من است...خداااا
و عقل ناچیز من هنووووز، از ستاریت، تو، انگشت به دهان مانده است!!!
❄️ندید گرفتن هايت چنان مرا دلباختهات کرده، که تصور جاماندن از آغوشت نیز، نابودم می کند...
❄️این رمضان، برای سرکشیدن اسم های تو، سحرخيز شده ام...
مرا به خودت، شبیه می کنی، دلبر رعنا قد من؟
❄️قنوت امشبم، بال درآورده است... به نام نامی "ستار" تو....
❣مرا... مثل خودت...به "ندیدن" عادت بده...؛
یا ستار.... یا ستار.... یا ستار.....
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبائی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
چتر خیال تو را باز میکنم
و به پهنای صورت خیس می شوم!
کجایی ای عزیز؟
بیتو از تمام ثانیهها بُغض میبارد . . .
#یاایهاالعزیز
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهید_حامد_جوانی❤️
بہ خداحافظي تلخ تو سوگند
ڪہ تو رفتے و دلم ثانيہ اے بند نشد
باچراغے همہ جا گشتم و گشتم درشهر هيچ ڪس اينجا بہ تو مانند نشد
#صبحتون_شهدایی🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#فرازے_از_وصیت_نامہ:
مرا حلال ڪنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بے قرارے نڪنید و شاد باشید ڪہ با عنایت امام رئوفم علے بن موسے الرضا (ع) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفتہ اند.
هر خانمے ڪہ چادر بہ سر ڪند و عفت ورزد، و هر جوانی ڪہ نماز اول وقت را در حد توان شروع ڪند، اگر دستم برسد سفارشش را بہ مولایم امام حسین (ع) خواهم ڪرد و او را دعا مے ڪنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالے قرار گیرد.
#شهید_حسین_محرابی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
" گلستان یازدهم " یک عاشقانه آرام در دل جنگ است. خاطرات زهرا پناهی روا، همسر علی چیتسازیان از سرداران شهید استان همدان است.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 هو المعشوق 🕊 🔴 #گلستان_یازدهم زندگینامه #سردار_شهید_علی_چیت_سازیان قسمت 1⃣8⃣ طبق عادت،
قسمت های ۸۱ تا ۹۰ کتاب زیبای گلستان یازدهم
🌷 هو المعشوق 🕊
🔴 #گلستان_یازدهم
زندگینامه #سردار_شهید_علی_چیت_سازیان
قسمت 1⃣9⃣
کمی از ظهر گذشته بود. اتوبوس جلوی غذاخوری بین راهی توقف کرد. زن هایی که بچه داشتند، جلوی در دست شویی صف کشیده بودند. یکی دوتا از بچه ها بی تابی می کردند. رفتم تا به یکی از خانم ها کمک کنم. می خواستم بچه ای را که بی تابی می کرد بدون نوبت داخل بفرستم. در همین موقع، مردی از راه رسید و از بین صف زن ها رد شد و رفت داخل دست شویی. اعتراض خانم ها بلند شد.ن می دانم چه کسی این خبر را به اطلاع مردها رسانده بود.
علی آقا را دیدم که داشت می دوید. چند نفری هم همراهش بودند. عصبانیتش از همان دور معلوم بود. وقتی نزدیک ما رسید با لحن دستوری، ما را فرستاد به طرف اتوبوس ها و خودش رفت توی
دست شویی. با لگد در دست شویی را باز کرد و کمی بعد، دیدیم با آن دستی که آویزان نبود یقهٔ مرد را گرفته و او را بیرون می آورد. صدایش را می شنیدیم که می گفت:
« فکر نکنی ما پاسدارا بی تربیتیم ها! »
مرد هاج و واج به اطراف نگاه می کرد. دستش به کمر شلوارش بود. صدای علی آقا بلند بود.
– « ما تو منطقه تفنگ گرفته ایم و داریم از ناموس تو دفاع می کنیم. اُوَخت تو سرتِ پایین می ندازی و صاف صاف جلوی چشم ما از بین ناموس ما رد می شی میری تو دست شویی زنانه؟! »
متوجه نشدم آن مرد در جواب چه گفت و چه کارکرد، اما وقتی علی آقا آمد، اوقاتش تلخ بود. به راننده های هر دو اتوبوس گفت: « بریم! »
همگی آن قدر ناراحت بودیم که چیزی نگفتیم؛ حتی دارو دستهٔ آقای رفیعی، که ته اتوبوس نوحه و اشعار همدانی می خواندند و شلوغ می کردند، ساکت و بی سروصدا روی صندلی هایشان نشستند. اتوبوس حرکت کرد و جاده ها دوباره آغاز شدند.
علی آقا از قبل با امام جمعه رامسر هماهنگ کرده و هتلی را برای ما رزرو کرده بود.
دوتا سالن قشنگ و بزرگ و آینه کاری بود. خانم ها توى يک سالن و آقایان توی سالن دیگر مستقر شدند. .پتوها و بالش هایی تمیز و نو نصیبمان شد.
✨ به روایت همسر شهید
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هو المعشوق 🕊
🔴 #گلستان_یازدهم
زندگینامه #سردار_شهید_علی_چیت_سازیان
قسمت 2⃣9⃣
هر چقدر دنبال علی آقا گشتم پیدایش نکردم. پیگیر شام و تدارکات بود. با یکی از خانم ها دوری توی هتل زدیم. بعد دسته جمعی به دریا رفتیم.
توی ساحل نشستیم. هوای خوبی بود. صدای موج دریا، آبی که با آسودگی به ساحل می خورد و بر می گشت، تاریکی شب، و بی کرانه ی دریا آرامش عجیبی به انسان می داد. بوی زُهم دریا و گاه گاهی آواز پرندگان دریا حالم را خوش کرده بود؛ صداهایی خیال انگیز و گوش نواز. توی فکر و خیال خودمان بودیم که علی آقا آمد. زن، با آمدن علی آقا خداحافظی کرد و رفت. علی آقا پرسید: « خوش می گذره؟ »
جواب دادم:
« تو که همش دنبال بدو بدویی. چه کار کنم؟ هم صحبتی ندارم. دنبال جای دنجم. »
علی آقا به دریا خیره شد.
- « زندگی هم مثل دریاست؛ اگه آب دریا یه جا بمونه، می گنده. باید مثل ای دریا در حرکت باشه؛ حرکت هم سختی داره. عظمت و زیبایی دریا به خاطر حرکتشه. اگه ای آبارِ یه جا جمع کنیم، گنداب میشه. من دوست دارم مثل ای دریا باشم. دوست دارم در حرکت باشم. دوست دارم سختی بکشم. دوست دارم به اقیانوس برسم. برا رسیدن به اقیانوس هر کاری می کنم. تو هم همین طوری. نه؟ »
علی آقا با حرف هایش مرا به فکر فرو برده بود. فکر کردم اقیانوسی که او می خواست به آن برسد چی و کجا بود؟
بی هدف گفتم: « اوهوم...»
صبح روز بعد علی آقا همه را به کار گرفت تا زیراندازها و وسایل صبحانه را آوردند پشت هتل؛ همان جایی که دیشب با هم از اقیانوس گفته بودیم. بعد از صبحانه، مردها توی آب رفتند؛ با لباس. علی آقا به خاطر دستش جلو نرفت. کناری ایستاده بود و به دریای بی کران نگاه می کرد.
من و او دور از هم در ساحل دریا ایستاده بودیم. آقای حسین رفیعی و چند نفر دیگر به سراغ آقای مهربان (۱) رفتند که پایش تا بالای زانو در گچ بود و با عصایی که زیر بغل داشت راه می رفت. از هر دو دستش گرفتند و او را مثل نَنُو تکان تکان دادند. هرچه آقای مهربان داد و فریاد کرد و کمک خواست کسی جلو نرفت و کمکش نکرد. عاقبت همان چند نفری که او را توی هوا تکان می دادند بی رحمانه پرتش کردند وسط آب. بنده خدا با یک پا هر چه تقلا می کرد نمی توانست از توی آب بیرون بیاید. چند نفر در این میان دلشان به رحم آمد و او را از آب در آوردند و گوشه ای نشاندند تا خشک شود.
________________________
۱. محمد ابراهیم مهربان پنجم تیر ۱۳۴۰ در همدان به دنیا آمد. پدرش اصغر نام داشت. او دوازدهم اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهدا پیوست.
✨ به روایت همسر شهید
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم