eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
302 دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 5⃣ 🍁 پسرک فلافل فروش راوی: یکی از جوانان شهید كار فرهنگی مسجد موسی‌ابن‌جعفر (علیه‌السلام) بسيار گسترده شده بود. سيد علی مصطفوی برنامه‌های ورزشی و اردويی زيادی را ترتيب می‌داد. هميشه برای جلسات هيئت يا برنامه‌های اردويی فلافل می‌خريد. می‌گفت: « هم سالم است هم ارزان. » يك فلافل‌فروشی به نام جوادين در خيابان پشت مسجد بود كه از آنجا خريد می‌كرد. شاگرد اين فلافل فروشی يك پسر با ادب بود. با يك نگاه می‌شد فهميد اين پسر زمينه‌ی معنوی خوبی دارد. بارها با خود سيد علی مصطفوی رفته بوديم سراغ اين فلافل‌فروشی و با اين جوان حرف می‌زديم. سيد علی می‌گفت: « اين پسر باطن پاكی دارد، بايد او را جذب مسجد كنيم. » برای همين چند بار با او صحبت كرد و گفت كه ما در مسجد چندين برنامه‌ی فرهنگی و ورزشی داريم. اگر دوست داشتی بيا و توی اين برنامه‌ها شركت كن. حتی پيشنهاد كرد كه اگر فرصت نداری، در برنامه‌ی فوتبال بچه‌های مسجد شركت كن. آن پسرك هم لبخندی می‌زد و می‌گفت: « چشم. اگر فرصت شد، ميام. » رفاقت ما با اين پسر در حد سلام و عليك بود. تا اينكه يك شب مراسم يادواره‌ی شهدا در مسجد برگزار شد. اين اولين يادواره‌ی شهدا بعد از پايان دوران دفاع مقدس بود. در پايان مراسم ديدم همان پسرك فلافل‌فروش انتهای مسجد نشسته! به سيد علی اشاره كردم و گفتم: « رفيقت اومده مسجد. » سيد علی تا او را ديد بلند شد و با گرمی از او استقبال كرد. بعد او را در جمع بچه‌های بسيج وارد كرد و گفت: « ايشان دوست صميمی بنده است كه حاصل زحماتش را بارها نوش جان كرده‌ايد! » خلاصه كلی گفتيم و خنديديم. بعد سيد علی گفت: « چی شد اين‌طرفا اومدی؟! » او هم با صداقتی كه داشت گفت: « داشتم از جلوی مسجد رد می‌شدم كه ديدم مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم. » سيد علی خنديد و گفت: « پس شهدا تو رو دعوت كردن. » بعد با هم شروع كرديم به جمع‌آوری وسايل مراسم. يك كلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه می‌كرد. سيد علی گفت: « اگه دوست داری، بگذار روی سرت. » او هم كلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: « به من مياد؟ » سيد علی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: « ديگه تموم شد، شهدا برای هميشه سرت كلاه گذاشتند! » همه خنديديم. اما واقعيت همانی بود كه سيد گفت. اين پسر را گويی شهدا در همان مراسم انتخاب كردند. پسرك فلافل‌فروش همان هادی ذوالفقاری بود كه سيد علی مصطفوی او را جذب مسجد كرد و بعدها اسوه و الگوی بچه‌های مسجدی شد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 6⃣ 🍁 جوادین (علیهماالسلام) راوی: پیمان عزیز توی خيابان شهيد عجب‌گل‌، پشت مسجد، مغازه‌ی فلافل‌فروشی داشتم. ما اصالتاً ايرانی هستيم اما پدر و مادرم متولد شهر كاظمين می‌باشند. برای همين نام مقدس جوادين(ع) را كه به دو امام شهر كاظمين گفته می‌شود، برای مغازه انتخاب كردم. هميشه در زندگی سعی می‌كنم با مشتريانم خوب برخورد كنم. با آنها صحبت كرده و حال و احوال می‌كنم. سال ۱۳۸۳ بود كه يك بچه‌ مدرسه‌ای، مرتب به مغازه‌ی من می‌آمد و فلافل می‌خورد. اين پسر نامش هادی و عاشق سُس فرانسوی بود. نوجوان خنده‌رو و شاد و پرانرژی نشان می‌داد. من هم هر روز با او مثل ديگران سلام و عليك می‌كردم. يك روز به من گفت: « آقا پيمان، من می‌تونم بيام پيش شما كار كنم و فلافل ساختن را ياد بگيرم. » گفتم: « مغازه متعلق به شماست، بيا. » از فردا هر روز به مغازه می‌آمد. خيلی سريع كار را ياد گرفت و استادكار شد. چون داخل مغازه‌ی من همه جور آدمی رفت و آمد داشتند، من چند بار او را امتحان كردم، دست و دلش خيلی پاك بود. خيالم راحت بود و حتی دخل و پول‌های مغازه را در اختيار او می‌گذاشتم. در ميان افراد زيادی كه پيش من كار كردند هادی خيلی متفاوت بود. انسان کاری، با ادب، خوش برخورد و از طرفی خيلی شاد و خنده‌رو بود. كسی از همراهی با او خسته نمی‌شد. با اينكه در سنين بلوغ بود، اما نديدم به دختر و ناموس مردم نگاه كند. باطن پاك او برای همه نمايان بود. من در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده‌ام. در مواقع بيکاری از قرآن و نهج‌البلاغه با او حرف می‌زدم. از مراجع تقليد و علما حرف می‌زديم. او هم زمينه‌ی مذهبی خوبی داشت. در اين مسائل با يكديگر همكلام می‌شديم. يادم هست به برخی مسائل دينی به خوبی مسلط بود. ايام محرم را در هيئت حاج حسين سازور كار می‌كرد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 7⃣ مدتی بعد مدارس باز شد. من فكر كردم كه هادی فقط در تابستان می‌خواهد كار كند، اما او كار را ادامه داد! فهميدم كه ترك تحصيل كرده. با او صحبت كردم كه درس را هر طور شده ادامه دهد، اما او تجديد آورده بود و اصرار داشت ترك تحصيل كند. كار را در فلافل فروشی ادامه داد. هر وقت می‌خواستم به او حقوق بدهم، نمی‌گرفت. می‌گفت: « من آمده‌ام پيش شما كار ياد بگيرم. » اما به زور مبلغی را در جيب او می‌گذاشتم. مدتی بعد متوجه شدم كه با سيد علی مصطفوی رفيق شده، گفتم: « با خوب پسری رفيق شدی. » هادی بعد از آن بيشتر مواقع در مسجد بود. بعد هم از پيش ما رفت و در بازار مشغول كار شد. اما مرتب با دوستانش به سراغ ما می‌آمد و خودش مشغول درست کردن فلافل می‌شد. بعدها توصيه‌های من كارساز شد و درسش را از طريق مدرسه‌ی دكتر حسابی به صورت غير حضوری ادامه داد. رفاقت ما با هادی ادامه داشت. خوب به ياد دارم که يك روز آمده بود اينجا، بعد از خوردن فلافل در آينه خيره شد می‌گفت: « نمی‌دانم برای اين جوش‌های صورتم چه كنم؟ » گفتم: « پسر خوب، صورت مهم نيست، باطن و سيرت انسان‌ها مهم است كه الحمدلله باطن تو بسيار عالی است. » هر بار كه پيش ما می‌آمد متوجه می‌شدم كه تغييرات روحی و درونی او بيشتر از قبل شده. تا اينكه يك روز آمد و گفت: « وارد حوزه‌ی علميه شده‌ام. » بعد هم به نجف رفت. اما هر بار كه می‌آمد حداقل يك فلافل را مهمان ما بود. آخرين بار هم از من حلاليت طلبيد. با اين كه هميشه خداحافظی می‌كرد، اما آن روز طور ديگری خداحافظی كرد و رفت ... ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 8⃣ 🍁 گمگشته راوی: حجت‌الاسلام سمیعی سال ۱۳۸۴ بود كه كادر بسيج مسجد موسی‌ ابن‌ جعفر (علیه‌السلام) تغيير كرد. من به عنوان جانشين پايگاه انتخاب شدم و قرار شد پايگاه را به سمت يك مركز فرهنگی سوق دهيم. در اين راه، سيد علی مصطفوی با راه‌اندازی كانون شهيد آوينی كمك بزرگی به ما نمود. مدتی از راه‌اندازی كانون فرهنگی گذشت. يك روز با سيد علی به سمت مسجد حركت كرديم. به جلوی فلافل‌فروشی جوادين (ع) رسيديم. سيد علی با جوانی كه داخل مغازه بود سلام و عليك كرد. اين پسركِ حدود شانزده سال سريع بيرون آمد و حسابی ما را تحويل گرفت. حجب و حيای خاصی داشت. متوجه شدم با سيد علی خيلی رفيق شده. وقتی رسيديم مسجد، از سيد علی پرسيدم: « از كجا اين پسر را می‌شناسی؟ » گفت: « چند روز بيشتر نيست، تازه با او آشنا شدم. به خاطر خريد فلافل، زياد به مغازه‌اش می‌رفتيم. » گفتم: « به نظر پسر خوبی مياد. » چند روز بعد اين پسر همراه با ما به اردوی قم و جمکران آمد. در آن سفر بود كه احساس كردم اين پسر، روح بسيار پاكی دارد. اما کاملاً مشخص بود که در درون خودش به دنبال يك گمشده می‌گردد! اين حس را سال‌ها بعد كه حسابی با او رفيق شدم بيشتر لمس كردم. او مسيرهای مختلفی را در زندگی‌اش تجربه كرد. هادی راه‌های بسياری رفت تا به مقصد خودش برسد و گمشده‌اش را پيدا كند. من بعدها با هادی بسيار رفيق شديم. او خدمات بسيار زيادی در حق من انجام داد كه گفتنی نيست. اما به اين حقيقت رسيدم كه هادی با همه‌ی مشكلاتی كه در خانواده داشت و بسيار سختی می‌كشيد، اما به دنبال گمشده درونی خودش می‌گشت. برای اين حرف هم دليل دارم: ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 9⃣ در دوران نوجوانی فوتباليست خوبی بود، به او می‌گفتند: « هادی دلِ پیه‌رو » هادی هم دوست داشت خودش را بروز دهد. كمی بعد درس را رها كرد و می‌خواست با كار كردن، گمشده‌ی خودش را پيدا كند. بعد در جمع بچه‌های بسيج و مسجد مشغول فعاليت شد. هادی در هر عرصه‌ای كه وارد می‌شد بهتر از بقيه، كارها را انجام می‌داد. در مسجد هم گوی سبقت را از بقيه ربود. بعد با بچه‌های هيئتی رفيق شد. از اين هيئت به آن هيئت رفت. اين دوران، خيلط از لحاظ معنوی رشد كرد، اما حس می‌كردم كه هنوز گمشده‌ی خودش را نيافته. بعد در اردوهای جهادی و اردوهای راهيان نور و مشهد او را ميديدم. بيش از همه فعاليت ميکرد، اما هنوز... از لحاظ كار و درآمد شخصی هم وضع او خوب شد اما باز به آنچه می‌خواست نرسيد. بعد با بچه‌های قديمي جنگ رفيق شد. با آنها به اين جلسه و آن جلسه می‌رفت. دنبال خاطرات شهدا بود. بعد موتور تريل خريد، برای خودش كسی شده بود. با برخي بزرگترها این طرف و آن‌طرف می‌رفت. اما باز هم... تا اينكه پايش به حوزه باز شد. كمتر از يك سال در حوزه بود. اما گويی هنوز... بعد هم راهی نجف شد. روح نا آرام هادی، گمشده‌اش را در كنار مولايش اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) پيدا كرد. او در آنجا آرام گرفت و برای هميشه مستقر شد... ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 0⃣1⃣ 🍁 شوخ‌طبعی راوی: جمعی از دوستان شهيد هميشه روی لبش لبخند بود. نه از اين بابت كه مشكلی ندارد. من خبر داشتم كه او با كوهی از مشكلات دست و پنجه نرم می‌كرد كه اينجا نمی‌توانم به آنها بپردازم. اما هادی مصداق واقعی همان حديثی بود كه می‌فرمايد: « مؤمن شادی‌هايش در چهره‌اش و حزن و اندوهش در درونش می‌باشد. » همه‌ی رفقای ما او را به همين خصلت می‌شناختند. اولين چيزی كه از هادی در ذهن دوستان نقش بسته، چهره‌ای بود كه با لبخند آراسته شده. از طرفی بسيار هم بذله‌گو و اهل شوخی و خنده بود. رفاقت با او هيچ كس را خسته نمی‌كرد. در اين شوخی‌ها نيز دقت می‌كرد كه گناهی از او سر نزند. يادم هست هر وقت خسته می‌شديم، هادی با كارها و شيطنت‌های مخصوص به خود خستگی را از جمع ما خارج می‌كرد. بار اولی كه هادی را ديدم، قبل از حركت برای اردوی جهادی بود. وارد مسجد شدم و ديدم جوانی سرش را روی پای يكی از بچه‌ها گذاشته و خوابيده. رفتم جلو و تذكر دادم كه اينجا مسجد است بلند شو. ديدم اين جوان بلند شد و شروع كرد با من صحبت كردن. اما خيلی حالم گرفته شد. بنده‌ی خدا لال بود و با اَده‌اَده كردن با من حرف زد. خيلی دلم برايش سوخت. معذرت‌خواهی كردم و رفتم سراغ ديگر رفقا. بقیه‌ی بچه‌های مسجد از ديدن اين صحنه خنديدند! چند دقيقه بعد يكی ديگر از دوستان وارد شد و اين جوان لال با او همان‌گونه صحبت كرد. آن شخص هم خيلی دلش برای اين پسر سوخت. ساعتی بعد سوار اتوبوس شديم و آماده‌ی حركت. يك نفر از انتهای ماشين با صدای بلند گفت: « نابودی همه‌ی علمای اس... » بعد از لحظه‌ای سكوت ادامه داد: « نابودی همه علمای اسرائيل صلوات. » همه صلوات فرستاديم. وقتي برگشتم، با تعجب ديدم آقايی كه شعار صلوات فرستاد همان جوان لال در مسجد بود! به دوستم گفتم: « مگه اين جوان لال نبود!؟ » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ⛔️شبهه: کلیپ تقطیع شده: رهبر انقلاب:فقر مردم گناه فرمانروایان است، آنها هستند که موجب فقر مردم می‌شوند، چون آنچه را که از ثروت و منافع به دست می‌آید برای خودشان میخواهند، این موجب فقر مردم می‌شود. ❇️پاسخ: رهبر معظم انقلاب در این سخنرانی که در تاریخ ۱۳۸۳/۰۸/۲۰در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت‌‌ وقت انجام شده است به تشریح نامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر می‌پردازند، که بصورت مغرضانه ای تقطیع شده است. اصل سخنان ایشان در این زمینه که در سایتشان هم موجود است این بوده نامه ی حضرت به مالک اشتر خیلی عجیب است. واقعاً حِکَمی که در این نامه هست، «لا تُعدّ و لاتُحصی» است. گفت: هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن وقتی انسان به اعماق این نامه باز می گردد، واقعاً در مقابل عظمتی که در هر فراز و جمله بندی آن وجود دارد، احساس حقارت می کند. می فرماید: «و انّما یؤتی خراب الأرض من اعواز اهلها»؛ ویرانی زمین از تنگدستی مردم زمین حاصل می شود؛ یعنی وقتی مردم تنگدست بودند، زمین ویران می شود. حضرت این را به عنوان یک نکته ی فلسفی بیان نمی کنند؛ به عنوان یک واقعیت بیان می کنند. «ارض»ی هم که این جا می گویند، همان سرزمین مصر است که مالک اشتر دارد می رود. البته آن وقت شام و عراق و ایران و مدینه و هر نقطه ی دیگر دنیا که حاکمی دارد، با مصر قابل مقایسه است. می گویند سرزمینی که تو داری به آن جا می روی، اگر توانستی مردمش را ثروتمند کنی، آباد خواهد شد؛ اما اگر مردم را فقیر نگه داشتی یا فقیر کردی و نتوانستی، این سرزمین هم آباد نخواهد شد؛ ویرانه خواهد ماند. مردم هستند که باید با نشاطِ خودشان و با توانایی هایی که پیدا می کنند، سرزمین شان را آباد کنند. ابتکار آحاد مردم است که همه جای زمین را آباد می کند. بعد می فرمایند: «و انّما یعوز اهلها». اعواز، باب افعال است؛ اما لازم است: مردم تنگدست می شوند. حضرت با لامِ تعلیل می فرمایند: «لاشراف انفس الوُلاة علی الجمع»؛ فقر مردم، تقصیر فرمانروایان است؛ آنها هستند که موجب فقر مردم می شوند؛ چون آنچه را که از ثروت و منافع به دست می آید، برای خودشان می خواهند؛ این موجب فقر مردم می شود. البته یک وقت فرمانروایان مثل مستبدهای قدیم هستند؛ مانند رضاخان که همه چیز را می خواست و به حدی قانع نبود. یک عده هم از بغل او استفاده می کردند؛ آنها هم می بردند. اول، سهم پادشاه بود و بعد هم بتدریج آنهایی که در حاشیه ی پادشاه قرار داشتند، هر کدام به قدر خودشان می بردند. استبدادهای قدیم این طور بود. البته شکل مدرن ترش در حکومت پهلوی بود؛ شکل قدیمی ترش را هم در کتابها، از قاجاریه و دوره ی ناصرالدین شاه و بقیه خوانده ایم. یک شکل هم روش مدرن است؛ یعنی روش حکومتهای بظاهر دمکرات که باطن استبدادی دارند؛ امروز زمام این حکومتها به دست کمپانی های اقتصادی است؛ اینها طراح سیاستها هستند. بظاهر کاره یی نیستند، اما در باطن نماینده ی مجلس را اینها می فرستند؛ رئیس جمهور را اینها روی کار می آورند. رئیس جمهور اعوان و انصاری دارد، سفرایی دارد، وزرایی دارد، مدیران گوناگونی در رده های مختلف دارد؛ در واقع این مجموعه حاکمند. https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3259
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 🔴 امامِ معصوم به هر زبان و لغتی داناست 🔵 أبو بصير مى‌گويد: به حضرت امام کاظم عليه‌السّلام گفتم: قربانت گردم، امام با چه مدركى شناخته مى‌شود؟ 🔺 در جواب فرمود: به چند خصلت: 🔹 با چيزى كه از پدر دربارۀ او سابقه دارد(مانند تصريح به امامت و سپردن سلاح و ساير نشانه‌ها به او) تا براى مردم حجت باشد. 🔹 هرچه از او بپرسند جواب گويد و اگر در برابر او خاموش نشينند او خود آغاز سخن كند. 🔹 مى‌تواند از فردا خبر دهد. 🔹 با مردم به هر لغت و زبانى مى‌تواند سخن گويد. 🔺 سپس فرمود: اى ابا محمد! من پيش از اينكه تو از جاى خود برخيزى، نشانه‌اى به تو نشان می‌دهم. طولی نکشید كه مردى از اهل خراسان وارد مجلس ما شد و به زبان عربى با آن حضرت سخن گفت ولى حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام به فارسى جوابش را داد. 🔺 آن خراسانى گفت: قربانت گردم، به‌خدا من از سخن گفتن به زبان خراسانی با شما منعی نداشتم جز اينكه گمان می‌كردم شما آن لغت را خوب نمی‌دانيد. حضرت فرمود: سبحان اللّه! اگر من نتوانم به‌خوبی جواب تو را بگويم، چه فضيلتى بر تو دارم‌؟ 🔺 سپس به من فرمود: اى ابا محمد! همانا سخن هيچ يك از مردم بر امام پوشيده نيست و نه سخن پرندگان و نه سخن چار پايان و نه سخن هيچ جانداری، پس هر كه اين ویژگی‌ها را نداشته باشد، امام نيست. 📚 کافی، ج ۱، ص ۲۸۵ ح ۷ 🌕 حضرت مهدی علیه السلام نیز در عصر ما بر تمامی لغات و زبانهای مرسوم در دنیا احاطه کامل دارند. ان حضرت نه تنها بر تمامی زبانها و گویش ها اشراف کامل دارند بلکه صدای پرندگان و حیوانات و حشرات را نیز به خوبی می فهمند.
🔰رسول خدا صلی الله علیه وآله: ✍ فاطمةُ شِجْنَةٌ مِنّی یَقْبِضُنی ما یَقْبِضُها و یَبْسطْنی ما یَبْسطُها. 🔴 فاطمه شاخه‌ای از من است هر آنچه او را غمگین سازد، مرا غمگین می‌کند و هر آنچه او را خوشحال سازد، مرا خوشحال می‌کند. 📚المناقب، ج 3، ص 332
🔺 کلامی از علما ⭕️ آیت‌الله قاضی ❓حسرت گفتن استغفرالله چه زمانی است ؟
🌸🍃 ✨#ڪلام‌شھید 《هركس ميخواهد بداند که اگر امام زمان(عج) ظهور فرمايد، نسبت به ايشان چه موضعي خواهدداشت؛ ببيند الان با نائب برحقش چگونه است اگر توانست مطيع ايشان باشد اطاعت ازامام زمان(عج)هم ميتواند بكند.》 👤#شهيدمحراب‌آيت‌الله‌دستغيب ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تاکنون صلوات🌷🌹 #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
‍ غواص فرزند محمدمهدی است که در روز ۱۸ دی ماه سال ۱۳۴۶ در اهواز دیده به جهان گشود و شادی بخش محفل خانواده خود شد. این دلیرمرد خوزستانی در سن نوجوانی‌اش که با دوران هشت سال دفاع مقدس مصادف شده بود به جبهه اعزام شد. پس از حضور در جبهه این رزمنده اهوازی در تاریخ چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید ولی پیکر مطهرش به کشور بازنگشته بود و جزو شهدای جاویدالاثر دفاع مقدس محسوب می‌‌شد. پس از سال‌ها غربت پیکر مطهر این شهید از سوی کمیته جستجوی مفقودین نیروهای مسلح در منطقه عملیاتی ام‌الرصاص تفحص شد و به کشور بازگشت. پیکر پاک غواص شهید عبدالکریم کجباف پس از انجام مراحل شناسایی در معراج شهدای تهران عصر روز دوشنبه ۲۶ تیر ماه سال ۱۳۹۶ از طریق فرودگاه بین ‌المللی اهواز به زادگاهش منتقل شد و مورد استقبال مسئولان و خانواده قرار گرفت. پس از برگزاری آئین تشییع پیکر مطهر شهید عبدالکریم کجباف به بهشت آباد اهواز منتقل شد و با حضور خانواده های شهدا و مردم شهیدپرور در خانه ابدی آرام گرفت. درضمن شهید غواص عبدالکریم کجباف، برادر زاده شهید مدافع حرم حاج است که پس از ٣١ سال به آغوش میهن بازگشته است. یاد همه شهدا به خصوص شهدای مظلوم غواص گرامی باد. شادی روح تمام شهدا و امام شهدا ختم کنید. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🖤 امشب آغاز فاطمیه اول فاطمیه ماه خون ماه غم است فاطمیه یک محرم ماتم است فاطمیه چشم گل پر شبنم است فاطمیه عمر گل ها هم کم است فاطمیه دیده مهدی تر است اشک ریزان در عزای مادر است @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⭕️ مجلس به شدت از وضع دارو انتقاد کرد! 💉گرانی دارو، تقلب‌های دارویی و هرج‌و‌مرج در وضع دارویی کشور، در روزهایی که نه تحریم بود و نه محدودیتی، حتی صدای مجلس رو هم درآورده بود!😏 🗞روزنامۀ کیهان، ۱۰ اریبهشت ۱۳۴۶
#گفتگو‌ #تلنگر وارد مطب که شدم از وضع چهره و #آرایش غلیظش مبهوت موندم چی‌ بگم‌! 😟 متخصص قلب و عروق بود. بعدِ معاینه، حالا وقت توصیه‌های پزشکی شده بود ♻️ 👈 گفت: فعلا یک قرص نوشتم، هر روز نصفِ این قرص رو بخور، اگه تا سه روز دیگه بهتر نشدی دوباره بیا تا معاینه کنم... ❓پرسیدم: خانم دکتر، نمیشه روزی یک قرص کامل بخورم؛ تا زود خوب بشم؟!! 👩‍⚕ لبخندی زد و گفت: پس من اینجا چه کاره‌ام؛ اگه می‌دونستم با یک قرص کامل خوب میشی، حتما کامل می‌نوشتم. ✅ منم سریع در جوابش گفتم: به نظر شما #خدا تو این عالم چکاره است⁉️ اگه قرار بود که خانم‌ها #بی‌حجاب باشن، می‌گفت دیگه! چرا گفته خانم‌ها باید موهاشون رو از #نامحرم بپوشونن‌؟ مگه خدایی که ما رو آفریده از خودمون به خودمون آگاه‌تر نیست؟؟ خانم دکتر غافلگیر منو نگاه می‌کرد و مونده بود چی بگه که خداحافظی‌ کردم‌ و از اتاقش‌ بیرون رفتم... ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ #پویش_حجاب_فاطمے ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
📌 قبل از ظهور، آرامشی نیست ۳۴ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
📌 قبل از ظهور، آرامشی نیست #نقش_ایرانیان_در_ظهور ۳۴ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای
📌 قبل از ظهور، آرامشی نیست 🔅 همیشه در طول تاریخ، انسان به دنبال تلاش برای رسیدن به زندگی بهتر بوده. اما واقعاً این زندگی بهتر به چه معناست؟! شاید عده‌ای با رسیدن به رفاه شخصی، در این تصور باشند که به هدف خود رسیده‌اند، اما زندگی بهترِ واقعی فقط زمانی شکل می‌گیرد که تمامی مردم دنیا در رفاه و آسایش باشند. و این شرایط تنها با ظهور امام مهدی محقق خواهد شد. 🎯 در همین راستا تلاش‌ مردم برای رسیدن به این دوران بسیار قابل اهمیت می‌باشد. مقام معظم رهبری خطاب به جوانان می‌فرمایند: «شما جوانان عزیز که در آغاز زندگی و تلاش خود هستید، باید سعی کنید تا زمینه را برای آن چنان دورانی آماده کنید، دورانی که در آن، ظلم و ستم به هیچ شکلی وجود ندارد، دورانی که در آن، اندیشه و عقول بشر، از همیشه فعال‌تر و خلاق‌تر و آفریننده‌تر است، دورانی که ملت‌ها با یکدیگر نمی‌جنگند، دست‌های جنگ‌افروز عالم همان‌هایی که جنگ‌های منطقه‌ای و جهانی را در گذشته به راه انداختند و می‌اندازند دیگر نمی‌توانند جنگی به راه بیندازند، در مقیاس عالم، صلح و امنیت کامل هست، باید برای آن دوران تلاش کرد. و قبل از دوران مهدی موعود، آسایش و راحت طلبی و عافیت نیست.»*۱ 📚 ۱- بیانات در دیدار مردم قم، سال ۱۳۷۰ ۳۴ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌿⃟💚 ‌‌صد جان ز ما ستاند و یک بوسه وعده داد😘 🌿⃟💯 ‌‌بسیار‌بخش دلبرِ اندک پذیر ما😌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیــــچ‌ کس کاش نباشـــــد نگهش بر راهے...🛣 چــــشم بر در بُوَد و... او دیر کند...💔 به شیعیان و دوستداران بگویید خدا را به حق عمه ام حضرت زینب (س) قسم دهند که فرج را نزدیک گرداند..🤲🏻 🗣 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج‌بحق‌زینب‌ڪبرےٰ‌س ١صلواټـ💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دوباره آمدم از راه دور سمٺ حرم سلام حضرٺ آقا سلام بال و پرم جواب میدهے آیا بہ این گدا آقا ڪه من تمامےِعمرم بہ شوق، دربہ‌درم سلام ارباب خوبم✋🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بہ هر درے ڪہ بگویے زدم ولے هر بار... به بے تو ماندݧ من.. قفل بسته اے خندید.. 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
خدایا! نمی‌دانم وقتی که مرگ به سراغم می‌آید، من در چه حالی هستم، اما خدایا!دوســت دارم در آن حــال، لبهایم به ذڪر یا زهرا «س»مشــغول باشـد و دلم از نور محــبت علـی و فــرزندان علــی «علیــهـم صلوات الله»لبریز باشـد. خــدایا! در دلـم تقاضـایی اســت کــه نمــی‌توانم آن را بـر زبان آورم و آن تمـنای شــهادت اســت. خدایا آیا من لایق شــهادت هســتم؟ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا