eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
314 دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
29 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰همسر شهید مدافع حرم حاج ▪️حاج حمید واقعا تک بود. هم توی خانواده من و هم همسرم، حتی در بین دوستانش. این چیزی نیست که من الان بعد از شهادتش بگویم. همیشه می‌گفتم. حاج حمید کارهایی را در زمان حیاتش انجام می‌داد که از هیچ کس سراغ ندارم. به عنوان نمونه همین مداومت حاج حمید بر روزه. حاج حمید از سال ۶۲ یعنی زمان پدرشان تا سال ۹۳، یعنی ۳۱ سال تمام هر روز بود. البته غیراز روزهای حرام مثل روز عاشورا. اوایل زندگیمان اگر مسافرت بودند روزه نمی‌گرفتند، اما این اواخر حتی در سفرها هم روزه بودند. چون کثیرالسفر حساب می‌شدند. 👈از دیگر خصوصیات اخلاقی ایشان نماز شبشان بود. یاد ندارم که شبی ایشان ترک شده باشد. 🗓 شهادت ۶ دی ماه ۹۳ 📿شادی روحشان @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
شهید 🌷ﺑﻪ:ﻫﻤﺴﺮ؛ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ، ﺑﺴﺘﮕﺎﻥ؛ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺎً اﺯ ﻫﻤﮕﯽ ﺣﻼ‌ﻟﯿﺖ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﻢ ، ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻋﻨﺼﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﻀﺎً ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺍﺳﻼ‌ﻣﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭﻟﯽ ﺗﻼ‌ﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺍﺳﻼ‌ﻣﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ . ﻟﺬﺍ ﻣﺠﺪﺩﺍً ﺍﺯ ﻫﻤﮕﯽ ﺣﻼ‌ﻟﯿﺖ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﻢ . 🌷ﺗﻮﺻﯿﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﮔﺎﻥ: ﺍﺯ ﺩﻋﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﻧﮑﻨﯿﺪ . 🌷ﺍﻧﻘﻼ‌ﺏ ﺍﺳﻼ‌ﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺍﻧﺒﯿﺎﺀ ﺍﻟﻬﯽ ، ﺍﺋﻤﻪ ﻃﺎﻫﺮﯾﻦ ﻭ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﻮﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻣﺴﺘﻀﻌﻔﯿﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ(قدس سره) ﻭ ﺍﯾﺜﺎﺭ ﻭ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺷﻬﺪﺍ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ، ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﺍﻥ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻭ ﺍﻣﺖ ﺷﺮﯾﻒ ﻭ ﻣﻘﺎﻭﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﻼ‌ﻣﯽ ﻣﺤﻘﻖ ﺷﺪ. 🌷ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻋﺪﺕ ﻭ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﻭ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ . 🌷ﺩﺭ ﺛﺎﻧﯽ ﻭﺣﺪﺕ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﺪ . ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﻭ ﺍﻧﺒﯿﺎﺀ ﻭ ﺍﺋﻤﻪ ﻃﺎﻫﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ . ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻔﺮﻗﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻭ ﻏﻀﺐ ﺍﻟﻬﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﻤﺎﯾﯿﺪ . ﻫﻨﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺻﻞ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎﺷﯿﺪ .🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دستم را بگیر! این دست پینه بسته از نوشتن مداوم نام تو... دستم را بگیر و از خیابان های زندگی بگذران مرا... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
سردار سر بريده ی دنيا، °【 سلام عشق 】° عاليجناب حضرت دريا، سلام عشق شمس و قمر به گنبدتان بوسه ميزنند♡ خورشيد کربلای معلی ، سلام عشق ♥️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
آن کس که بگیرد به دلم جای تو را کیست؟ چون تنگ برایت شده دل، جای کسی نیست صبحتان با یاد شهدا بخیر @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📝بخشی از وصیتنامه شهید مدافع حرم مرتضی عطایی: برای فرج امام زمان (عج) بسیار دعا کنید که فرجمان در فرج آقا و مولایمان صاحب الزمان (عج) میباشد... 💐شادی روح پرفتوح شهید عطایی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب . خاطرات شهید خوش‌لفظ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
قسمت‌های ۱ تا ۱۰ داستان بسیار جذاب "وقتی مهتاب گم شد"
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 1⃣1⃣ مردم در یک کمد را با آهن شکستند و اسلحه و مهمات زیادی بیرون ریخت و چشم من به یک آلبوم بزرگ افتاد. همان جا در آن ازدحام و شلوغی یکی از آن‌ها را ورق زدم. پر بود از عکس‌های نیروهای انقلابی در زندان با سرهای تراشیده و قیافه‌های نحیف و پیراهن یک شکل زندانی‌ها و پلاکی که از گردنشان آ‌ویزان بود. آلبوم دیگری پیدا کردم. برخلاف قبلی، پر بود از عکس آدم‌های اتو کشیده و فکل کراواتی و در صفحه اول آلبوم، عکس بازدید شاه از همدان در قطعات بزرگ سیاه و سفید بیشتر به چشم می آمد. حدسم درست بود. این عکس‌ها می توانست بعد از پیروزی انقلاب برای شناسایی ساواکی‌ها مدرک خوبی باشد. آلبوم ها را زیر پیراهنم قایم کردم و از معرکه گریختم. به خانه رسیدم. قیافه ظاهری ام تابلو بود که چیزی مبهم را زیر پیراهنم قایم کرده ام. مادرم با نگرانی پرسید: « چی زیر لباست قایم کرده ای؟! » - « دو تا آلبوم عکس.آلبوم انقلابی‌ها و آلبوم ساواکی‌ها. » مادرم جلو آمد. دست روی جیب برآمده شلوارم زد. خودم هم فراموش کردم که قبلا جیبم را از فشنگ پر کرده ام. مادر به گریه افتاد: « می خواهی پای پاسبان ها را به خانه مان باز کنی؟ » و با دست به خانه همسایه اشاره کرد. درست می گفت. در همسایگی ما دو پاسبان زندگی می کردند که البته چندان آزار و اذیتی نداشتند، ولی به هر حال مامور حکومتی بودند. معطل نکردم، برای آرامش دل مادر از نردبان بالا رفتم و روی پشت بام یکی از همان پاسبان ها، فشنگ ها را ریختم و به خانه برگشتم. وقتی مادرم آرام شد، دور از چشم او دوباره آلبوم ها را مرور کردم. در این فکر بودم که آلبوم ها را کجا و به چه کسی تحویل بدهم. کانون هدایت مردم، بیت آیت الله مدنی¹ بود. پشت دوچرخه پریدم و تا بیت ایشان یک نفس رکاب زدم. آلبوم ها را تحویل دادم. _____________________________ ۱. آیت الله اسدالله مدنی از ارکان نهضت امام خمینی در سال های مبارزه با استبداد بود. مدت ها در حبس و تبعید در زندان بود و بخشی از دوران تبعیدش را در همدان گذراند. با پیروزی انقلاب از سوی امام خمینی به عنوان اولین امام جمعه همدان منصوب شد و در سال ۱۳۶۰ از محراب نماز در تبریز به دیار حق شتافت. او ا‌ولین شهید محراب از چهار شهید محرابی است که به دست منافقین به شهادت رسید. اکنون پس از سی سال هنوز نام نیک شهید مدنی به عنوان طلایه دار انقلاب در اذهان مردم همدان مانده است. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 2⃣1⃣ جوانان انقلابی در حیاط بیت آقا، صحبت از پایین آوردن مجسمه شاه می کردند. همان جا، آقای مدنی به جوانان پرشور و انقلابی فرمود: « مجسمه و شاه پایین خواهند آمد، اما این کار نباید به قیمت از دست دادن جوانان ما باشد. » فردا صبح علی‌الطلوع، خودم را به میدان مرکزی شهر رساندم که مجسمه اسب سوار شاه در وسط آن، مثل خاری در چشم مردم مسلمان و انقلابی بود. انبوهی از تانک ها به دور آن حلقه زده بودند تا نگذارند دست انتقام مردم، نماد ظلم و بیداد او را پایین بیاورد. گاه‌گاهی که مردم بی اعتنا به تهدید ماموران به تانک ها نزدیک می شدند، خدمه‌های داخل تانک موتور تانک را روشن می کردند و دود سفیدی، میدان را می گرفت. همان جا فرصت خوبی بود که در پوشش دودها، پایم را به سینه تانک‌ها برسانم، اما این کار بی نتیجه بود. صدای آقا در گوشم مانده بود: « مجسمه و شاه پایین خواهند آمد، اما این کار نباید به قیمت از دست دادن جوانان ما باشد. »¹ مساجد، پایگاه انقلاب شده بود و هر کسی بعد از نماز به تناسب روحیه و توان خود، فعالیتی را برای تقویت حرکت عمومی مردم به منظور براندازی حکومت شاه انجام می داد. فرزی و چابکی من، مسئولان و جوانان انقلابی مسجد را بر آن داشت که مرا در تیم تقسیم اعلامیه‌های انقلابی و پیام های امام سازماندهی کنند. اعلامیه‌ها را می گرفتم و شبانه در مراکز اصلی و معابر عمومی می چسباندم. --------------------------------------------------------- ۱. پیش بینی شهید مدنی در مورد آینده انقلاب درست بود‌. مدتی بعد ماموران حکومتی شبانه مجسمه شاه را پایین آوردند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 3⃣1⃣ روزهای آخر عمر طاغوت داشت سپری می شد که خبر آوردند ستونی از تانک های ارتش، پشت تریلی ها از کرمانشاه حرکت کرده‌اند تا از همدان بگذرند و برای سرکوب مردم مسلمان به تهران بردند.¹ تقویم، ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۷ را نشان می‌داد. دوچرخه دم دستم نبود. از محله شتر گلو تا سه راهی همدان به کرمانشاه، موسوم به " سه راهی میدان بار "، را یک نفس دویدم. تمام تنم در غرق نشسته بود. به محلی رسیدم که مردم با چوب و چماق به جان تانک ها افتاده بودند؛ البته خدمه تانک‌ها هم چندان بی میل نبودند که ماموریتشان ناتمام بماند. مردم از تریلی ها بالا می‌رفتند و خودشان را تا برجک تانک ها بالا می کشیدند و دسته‌دسته، گل به گردن سربازانی که به آغوش مردم بازگشته بودند می انداختند. با پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ نوجوانانی مثل من زیر چترمعنویت اسلام و پایگاهی به نام مسجد محل، مسیر تازه ای را در زندگی خود آغاز کردند. پنجه بوکس را دور انداختم. عکس خواننده های دوران طاغوت را، که همیشه مایه رنجش مادرم بود، از در و دیوار اتاق کندم و دلخوشی و سرگرمی ام شد مدرسه و مسجد. کلاس اول راهنمایی را در سال ۱۳۵۸ با سه تجدیدی به پایان رساندم- البته با جان کندن و چند نمره ناپلئونی- و به کلاس دوم رفتم. در این سال به کلاس عکاسی بیشتر از درس علاقه مند شدم. سرم به کارم بود و مسیر زندگی‌ام در مثلث خانه و مدرسه و مسجد می چرخید، که روزی بعد از کلاس عکاسی، گنده لات محل، که رضا سیاه صدایش می کردند، با سه تن از رفقایش جلویم سبز شد. ---------------------------------------------------------- ۱. این ستون زرهی از لشکر۸۱ زرهی کرمانشاه بود و ماموریت داشت برای تقویت حکومت نظامی به تهران برود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 4⃣1⃣ با اینکه انقلاب به شکل زیر بنایی و اساسی در سطح نوجوان و جوانان، تحولی شگرف ایجاد کرده بود، اما باز در گوشه و کنار شهر، امثال رضا سیاه پیدا می شدند که رنگی از تفکرات زمان طاغوت داشتند. او شاید پنج شش سال از من بزرگ تر بود. سر راهم ایستاد. در حالی که نوچه هایش چپ و راستش بودند با لحنی مسخره خطاب به آن ها گفت: « بچه ها، تا آنجایی که من می دانم توی این محله بچه سوسول نداشتیم. داشتیم؟! » منتظر بود که جوابش را بدهم. اطرافیانش آن طور که او می خواست جواب دادند: « نه آقا رضا، نداشتیم! » در دستش یک کمربند چرمی با قلاب آهنی بود که در هوا می چرخاند. مطمئن شدم که مَفرّی برای گریز نیست و در هر صورت جدال فیزیکی اتفاق خواهد افتاد. معطل نکردم و با مشت وسط پیشانی‌اش کوبیدم. انگار کور شده باشد، سر خم کرد و مشت دوم و سوم را برق آسا خورد. همین که نوچه هایش نزدیک شدند، مثل تیر از معرکه گریختم. رضا سیاه عربده می‌کشید و فحش می داد و چهار نفری دنبالم می کردند. آن ها می دویدند و مردم بی خبر از اصل ماجرا، به آن ها ملحق می شدند و در توّهم اینکه حتما فرد فراری مقصر است، دنبالم می کردند. نزدیک مسجد رسیدم. احساس خوبی داشتم. شاید فکر می کردم بچه‌های مسجد به کمکم خواهند آمد که رضا سیاه رسید و مثل فیلم فارسی‌های زمان طاغوت، نوچه‌هایش را عقب زد و تنهایی جلو آمد. مردم نگاه می کردند. برای یک لحظه مثل گرد باد به هم پیچیدیم. آنقدر زد و زدم که یکباره، درد جانکاهی در دستم احساس کردم. از ضرب مشتی که زده بودم، دستم شکست کوچکی برداشته بود. رمق نداشتم و خواست خدا بود که مردم جدایمان کردند. فرداش مثل توپ توی منطقه کمال آباد و شتر گلو پیچید که یکی پیدا شده و گنده لات محل را زیر مشت و لگد سیاه کرده است. خیلی‌ها خوشحال شدند. بیشتر از همه آن کسانی که زهر تحقیر و توهین رضا سیاه را چشیده بودند. من هم به جای دکتر و دوا، دستم را با دستمال یزدی بستم و تا مدتی با درد کنار آمدم. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 5⃣1⃣ عباس حیدری¹ - از جوانان اهل مسجد - یادم داد که با صدای اذان به مسجد بیا. اگر نماز را اول وقت بخوانی دور دعوا خط خواهی کشید و همین هم شد. یک شب شام منزل آقای خضریان - از اقوام‌ - مهمان بودیم که رادیو خبر ناگواری را داد. سخن، از سر بریدن پاسداران شهر پاوه توسط نیروهای ضد انقلاب و گروهک‌های کمونیستی بود. همان زمان حضرت امام از مردم خواست برای کمک به پاسداران محاصره شده در پاوه خودشان را به آنجا برسانند. خبرهای نگران کننده ای از مرزها به ویژه مناطق کردنشین می‌رسید. دلم می خواست شرایط رفتن من هم فراهم شود، اما سن و سالم برای اعزام به کردستان کم بود؛ به ویژه آنکه بیشتر نیروهای اعزامی از استان همدان کادر رسمی سپاه بودند. با درس کنار آمدم و کم‌کم شرایط بحران‌ها در کردستان و سایر مناطق فروکش کرد. سال ۱۳۵۹ فرا رسید و حالا در کنار مدرسه و مسجد در رشته‌هایی مثل فوتبال، دوچرخه‌سواری، بوکس، و کونک‌فو فعالیت می‌کردم. یک روز با بچه های محل در زمین خاکی کنار انبار گندم فوتبال بازی می‌کردیم که صدای مهیب انفجاری تمام شهر را لرزاند. بازی نیمه تمام ماند. هر کس به گوشه‌ای دوید. دقایقی بعد صدای عبور گوش خراش هواپیما، دیوار صوتی را شکست و همه چشم ها را رو به آسمان و در بُهت و حیرت فرو برد. صدای هواپیما مرا به توهم مانور هواپیماها در آستانه انقلاب برد و نمی‌دانستم که یک جنگ تمام عیار از زمین و هوا و دریا آغاز شده است. آن روز ساعت دو بعداز ظهر ۳۱ شهریورماه سال ۱۳۵۹ بود. --------------------------------------------------------- ۱. عباس حیدری صوت زیبا و دلنشینی داشت. مردم همدان هنوز از برکت لحن معنوی او در خواندن ادعیه در نمازهای جمعه و اعیاد اسلامی متنعم اند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
عکس‌های مربوط به فصل اول داستان 👇👇👇👇
۱. محله شترگلو عکس یک‌سالگی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
۲. مقاطع قبل از انقلاب @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
۳. دره مرادبیگ دوستان مدرسه @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
۴. سالی که در خرمشهر گم شدم @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
۵. پنجه بوکس بچه مسجدی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه طبق مــُد دوستتان دارم!! نه به حکمِ سُنت! همه چیز بنا بــر فطرت است .. خــوب‌ ها دوست ‌داشتنی ‌اند مثـل شما ..... 🥀 🥀 🌹 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 🎬 «ظلم اثباتی» 👤 استاد ⁉️ چرا حضرت تشریف نمیارن؟ 🔥 ظلم بعد از سقیفه همه جا رو گرفت، اما خیلیا نفهمیدند که تو ظلمن... 📥 دانلود با کیفیت بالا https://aparat.com/v/vqbkn
🔺 کلامی از علما ⭕️ آیت‌الله کمیلی خراسانی ❓ مقدمه ایمان چیست؟