#نیمهیپنهانماه
عاشقانه های شهید محمداصغریخواه به روایت همسرشهید
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #نیمه_ی_پنهان_ماه
🌹 #شهیدمحمداصغریخواه🕊
قسمت 1⃣5⃣
به کوه های روبه رویش نگاه کرد؛ سبز بود. تا قله اش را هم که نگاه میکردی پوشیده از درخت بود. به آن صخره های سرد و برفی که محمد تعریفشان را میکرد، شباهتی نداشت، ولی بالأخره كوه بود. همین هم خودش خیلی خوب بود. حس کرد کوه به او نزديك تر شده دستش را به سمت کوه دراز کرد و حمد خواند. قل الله هو خواند و آرام شد.
محمد نهم فروردین شهید شد. سه ماه بعد از شهادتش جنگ تمام شد. اصلاً باور نمیکردم. وقتی آقای حقبین خبرش را بهم داد داشتم دیوانه میشدم.
« جنگ تموم شد؟ به همین راحتی؟ مگه میشه؟ آخرش چی؟ شوهرهای ما برای چی رفتن جنگیدن؟ محمد برای چی شهید شد؟ امکان نداره. امام نمیذاره مردم نمیذارن. خانوادهی شهدا نمیذارن. »
رفتیم خانه ی آقای حق بین. وقتی آن جا پیام امام را از تلویزیون شنیدم که گفت:
« مگر به پدر پیرتان سخت نمی گذرد؟ »
دیگر ساکت شدم.
دو سال بعد محمد را آوردند. دوستهای محمد رفتند و به بهانهی حرف زدن با نگهبانهای عراقی یواشکی استخوانهای محمد را برداشتند و آوردند. قبل از این بچههای سپاه يك مراسم راه انداخته بودند و يك تابوت خالی را تشییع کرده بودند برای این که عراقیها فکر کنند که جنازه ی محمد دست خودمان است.
تازه میفهمیدم که اصلاً شوهرم را نمیشناختهام. شنیده بودم که خانواده هایی که پسرشان منافق بوده و کشته یا اعدام شده، بعد شهادت محمد شیرینی پخش کردهاند.
میدیدم توی گیلان و مازندران چه مراسمها برایش گرفتند، ولی نمیدانستم چرا.
خبر نداشتم محمد توی کردستان چه کارها کرده؛ از کارهایش که برایم نمیگفت. درباره عملیات که اصلاً حرف نمی زد، اگر تعریفی هم میکرد از کارهای دیگران بود؛ از کارهای بسیجی هایی که فرماندهشان بود حرف میزد.
⬅️ ادامه دارد....
با روایت: همسرشهید
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #نیمه_ی_پنهان_ماه
🌹 #شهیدمحمداصغریخواه🕊
قسمت 2⃣5⃣
از کجا باید میدانست؟ همینها را هم عابدپور و حقبین برایش تعریف کرده بودند. در را باز کرد و رفت تو. بی اختیار صدا زد:
« محمد! »
وقتی جوابی نشنید، دلش هری ریخت پایین.
آن وقتها وقتی نساء در را باز میکرد و محمد را صدا میزد و جوابی نمیشنید خندهاش می گرفت. عمداً جواب نمی داد. اولین بار وقتی جواب نداد، نساء کفری شد. رفت تو دید محمد تکیه داده به دیوار و اخمهایش توی هم است. با غیظ پرسید:
« چرا جواب نمیدی؟ مگه نمیشنوی؟ »
محمد با اخم خنده داری نگاهش کرد و گفت: « تو که من رو صدا نمی زدی. تو گفتی محمدجان و من جواب ندادم؟ »
برای نساء محمد این طوری بود. محمدی که او میدید با آن که دوستانش می گفتند، زمین تا آسمان فرق میکرد.
تازه میفهمیدم که چه کسی را از دست دادهام. زندگی خیلی سخت شده بود. با اینکه دوستهای محمد خیلی کمکم میکردند، به خصوص آقای حق بین که سه ماه بعد از شهادت محمد با زهره خواهر شوهرم ازدواج کرد و برای بچه هایم پدری کرد، ولی مردم همین را هم نمیتوانستند ببینند.
محمد قبل از شهادتش به برادر بزرگم علی، نامه نوشته بود و سفارش من و بچه ها را کرده بود. علی هم مرتب میآمد پیشم. يك بار توی حیاط لباس میشستم تلفن زنگ زد و علی که توی اتاق بود گوشی را برداشت. وقتی رفتم توی اتاق دیدم دارد گریه میکند. معلوم شد مرد همسایه بوده و از علی سؤال و جواب کرده بوده که شما کی هستی و آن جا چه کار میکنی؟
نمی توانستم این وضع را تحمل کنم. مریض شدم. زیر بازوهایم غده درآمد و چندین و چند بار بستری شدم و عمل کردم. نمیتوانستم دست روی دست بگذارم و ذره ذره خودم و بچه هایم از بین برویم.
⬅️ ادامه دارد....
با روایت: همسرشهید
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #نیمه_ی_پنهان_ماه
🌹 #شهیدمحمداصغریخواه🕊
قسمت 3⃣5⃣
بچهها را برداشتم و رفتم مشهد. شروع کردم به درس خواندن. فوق دیپلم دینی عمومی قبول شدم بعد لیسانس و بعدش هم فوقلیسانس. مرتب و سخت درس میخواندم تا بچه هایم هم ببینند و یاد بگیرند. سجاد مدرسه میرفت بچه ام هیکلش درشت بود. وقتی با پدرش رفته بودیم آمادگی اسمش را بنویسیم، قد و قواره ی همه ی هم سن و سالهایش از او كوچك تر بود. طفلك خجالت میکشید، مثل ابر بهار اشک میریخت و میگفت من رو از این جا ببرید من نمی خوام این جا بمونم. ناچار شدیم برش گردانیم. کنار خانه مان يك مدرسه ی ابتدایی بود بردمش آن جا و با مدیر مدرسه حرف زدم که همین طوری سر کلاس اول بنشیند. آخر سال يك كارنامه الکی نوشت و به دستش داد. سال بعد که باید میرفت اول، سر کلاس دوم نشسته بود. دیدم این طور نمیشود. نشستم و باهاش کار کردم. بچه ی باهوشی بود. سال اول و دوم را با هم خواند و امتحان داد و رفت سوم. وقتی پدرش شهید شد برایشان پدر شدم. از ترس اینکه مبادا لوس بار بیایند نمی گذاشتم کسی بهشان زیادی محبت کند. توی مدرسه که سپرده بودم حق ندارید حتی بیست و پنج صدم به خاطر فرزند شهید بودنش بهش ارفاق کنید. این طرف و آن طرف که میرفتیم، دست روی سرش میکشیدند و حتی بهش پول میدادند. میگفتند:
« بچه یتیمه. ثواب داره. »
باهاشان دعوا میکردم. می گفتم:
« چه ثوابی داره؟ شما دارید گدا بارش میارید بچه است، عادت میکنه و بعد هر جا بره توقع داره بهش پول بدن. »
پسرکم را دعوا میکردم که:
« مامان، نگیریها... »
از ترس من حتی از پدربزرگش هم پول نمیگرفت.
⬅️ ادامه دارد....
با روایت: همسرشهید
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #نیمه_ی_پنهان_ماه
🌹 #شهیدمحمداصغریخواه🕊
قسمت 4⃣5⃣
سوده هم همین طور. عادتش میدادم که توی کارِ خانه کمکم کند. مادربزرگش ناراحت میشد گریه میکرد و می گفت:
« سید، خیلی بی رحمی بچهام هنوز کوچیکه اون وقت تو به کار میگیریش؟ »
میگفتم:
« این حرف رو نزنید مامان، چون پدرش شهید شده باید تنبل بار بیاد؟ دو روز دیگه براش خواستگار میاد. باید از الآن زندگی کردن رو یاد بگیره. »
هر کار میکردم نمیتوانستم جای پدرشان را برایشان پر کنم. سجاد هشت ساله بود كه يك روز دیدم از روی وصیت نامه ای که پدرش مخصوصا برای او نوشته بود، نشسته و رونویسی میکند. نشستم کنارش و پرسیدم:
« این پسرم که این جا نوشته، منظورش کیه مامان؟ »
سجاد سرش را بلند کرد و با يك حالت عجیبی نگاهم کرد. چشمهاش قرمز شده بود يك دفعه خودکارش را پرت کرد و داد زد:
« منظورش منم دیگه منظورش منم... »
خودش را انداخت توی بغلم و دوتایی گریه کردیم.
وقتی بزرگتر شدند و فهمیدند جای خالی پدر یعنی چه سؤال هایشان شروع شد:
« بابا کجا رفته؟ »
جواب این بود که:
« رفته پیش خدا. »
می پرسیدند:
« مامان خدا خودخواهه؟ حسوده؟ »
میگفتم:
« نه مامان خدا خیلی هم مهربونه. »
میگفتند:
« پس چرا خدا بابای ما رو برده پیش خودش؟ خدا که میبینه ما این قدر دلمون براش تنگ میشه، چرا برش نمیگردونه؟ »
من که توی حوزه و دانشگاه، فلسفه خوانده بودم نمیدانستم به این بچه ها چه جوابی باید بدهم. حتی وقتی بزرگ شدند، این سؤالها ادامه داشت.
⬅️ ادامه دارد....
با روایت: همسرشهید
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #نیمه_ی_پنهان_ماه
🌹 #شهیدمحمداصغریخواه🕊
قسمت 5⃣5⃣
چند وقت پیش دخترم عقد کرد. قبل از عروسیاش تلویزیون، برنامه ای پدرش را نشان میداد. خانواده و دوستان پدرش خاطره میگفتند و عکسهای محمد را نشان میداد. بعد از هجده سال يك دفعه سوده زد زیر گریه که:
« من امشب بابام رو میخوام. »
داشتم دیوانه میشدم. هر چه نصیحتش میکردم که:
« مامان تو بزرگ شدهای الحمدلله يك شوهر خوب و فهمیده داری. دو روز دیگه عروسی میکنی. باید الآن به فکر شوهر و و زندگیت باشی. »
فایده نداشت. گریه میکرد که:
« من الآن به پدر احتیاج دارم. »
« هیچ وقت هیچ کس جای محمد رو نمیگیره. »
همین حالا هم که توی تالار کنار دختر و دامادش نشسته باز هم چیزی کم دارد. میخندد ولی کسی نمیداند که نساء شاد نیست. بعد از محمد هیچ وقت شاد نبوده.
هنوز عید هر سال سیاه می پوشد و از سبز کردن سبزه خبری نیست. حتی حالا که سجاد بزرگ شده و لیسانس زبانش را گرفته و سوده هم خانم دکتر شده باز هم نساء محمد را کم دارد. تا به محمد نرسد و مطمئن نشود که ازش راضی است و به قولی که داده عمل میکند، خوشحال نمیشود. آخر محمد قول داده اگر نساء صبر کند شفاعتش را بکند و آن دنیا و برای همیشه با هم باشند و دیگر جدایی در کار نباشد.
⬅️ پایان
با روایت: همسرشهید
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🟢 حد رفاقت با امام زمان علیهالسلام
#استاد_عالی
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
☑️بنیانگذار اقتدار دفاعی ایران اسلامی
🔹سردار شهید #شفیع_زاده اولین کسی بود که در سپاه، ساخت سلاح و مهمات در داخل کشور را پیشنهاد کرد. گروهی را برای طراحی و ساخت توپ "۱۲۲ مم" به اراک اعزام کرد. این کار باهم یاری کارخانه ماشینسازی اراک انجام شد. بعدها کاتیوشای ۱۲۲ نیز به دستور شفیعزاده نمونهسازی شد.
ششم اردیبهشت، سالروز شهادت سردار رشید سپاه اسلامی شهید حسن شفیع زاده موسس توپخانه سپاه را گرامی میداریم.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 اینفوگرافیک
🌷شهید حسن شفیع زاده🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#فرماندهان
موشکی و توپخانهای سپاه
از راست :
شهید حسن شفیع زاده
شهید حسن طهرانی مقدم
سردار یعقوب زهدی
سردار امیرعلی حاجیزاده
#ما_قوی_هستیم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چـه غبـطه هـا کـه نخـوردم
بـه حـال ِ اهـل ِ عـراق
زِ هجـر ِ یـار چـه دانـد
نـدیـده آنـکه فـراق؟!
#عزیزم_حسین
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
آیت اللّٰه جوادی آملی:
اگر انسان در روز قیامت
با شفاعت یا توبه در دنیا یا...
وارد بهشت شود و در آنجا
از نعمات بهشتی ها متنعم باشد
ولی زمانی درخواست کند که
میخواهم امام حسین(؏) را ببینم
و در جواب بگویند شما به خاطر
کم بودن اعمال شایسته در دنیا
در مرتبه و جایگاهی نیستید
که حضرت سیدالشهداء(؏) را ببینید
چنین بهشتی برای انسان از جهنم بدتر است ..
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ
من تمام دهخدا را زیر و رو کردم، فقط،
یک لغت در وصف تو پیدا کنم، اما نشد
عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
یابنالحسن!
گَردِ گنَه پوشانده اطراف مرا؛
یک نگَه بر این دل زارم نما...
اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
•°🌱
آه از دوری...♥️
[ما را به سخت جانی خویش چنین گمان نبود]
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
در اوج سختیها با توکّل به خدا
همواره پر انرژی و شاد بودند ...
صبـحتون شهـدایـی🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷شهید نورعلی یونسی🌷
برادران و خواهران ...
سعی ڪنيد خود محوری را از وجودتان دور کنيد و خدا محور باشيد و در تمامی اعمالتان خدا را به خاطر داشته باشيد.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#نیمهیپنهانماه
عاشقانه های شهید محمداصغریخواه به روایت همسرشهید
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تو
عاشِقِ خدا شُو
خُـ❤️ـدا
شَهیدَت🕊 می کُند
این
وعده الهی است
مَن احَبّنی عَشَقَنی 💓
مَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ 🌿
مَن عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُه 💕
شهید#محمداصغریخواه 🕊🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#همسرشهید
من از اين روزهاي دور از تو
چقدر زندگي طلبكارم
اي خيالي كه دوستم داري
اي محالي كه دوستت دارم
#شهیدمحمداصغریخواه
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم