eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ سلامتی امید مسلمانان جهان،  سید علی خامنه‌ای یک صلوات و یک آیت الکرسی بخونید ماشاءالله لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مطمئنم اگه به این پیام حضرت مهدی(عج) عمل نکنی بدجور میبازی... ╭♥️ ╰┈➤ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
جز تو کسی نیست آرامشم ... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
هر صبح پلک‌هایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می‌زند که سطر اول همیشه این است: "خدا همیشه با ماست" قهرمان وطن اعزامی از بابل لشکر ویژه ۲۵ کربلا 🌷 صبـحتون شهـدایـی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍃 ❣پدر و مادر عزیزم از شهید شدن فرزند خود علی هیچ ناراحت نباشید پدر و مادر عزیز خداوند امانتی به شما داده و حالا هم از شما گرفته است. عبادت و ذکر خدا را فراموش نکنید. نماز را به وقت بخوانید. غیبت مردم نکنید. دروغ نگویید و با مردم مهربان باشید. این دنیا هیچ ارزشی ندارد. با پدر و مادر مهربان باشید و مشکلات آنها را جبران سازید. به همۀ شما سفارش می کنم که عبادت خدا را فراموش نکنید و نماز را به سر وقت بخوانید....❤️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب زندگینامه شهید مدافع‌حرم @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 6⃣7⃣1⃣ اما روايت حضور معنوی سيد، بارها بعد از شهادتش اتفاق افتاد. اين يکی از پيام‌هايی بود که همون دوران برای من اومد: اسفندماه، اردوی راهيان نور، شب شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام تو شلمچه، حاج آقای فرجام راوی عزيز، آخر مراسم تو تاريکیِ شبِ شلمچه با نور گوشيشون عکس پيکر بدون سر شهيد سيد ميلاد مصطفوی رو نشون دادند. از همون جا همه‌ی فکرم و شهيد شاخص سفرم سيد بود. آخه سيد از هر نظر نمونه بود. باورم نمی‌شد اون پيکر بدون سر، پيکر همون مهندس و قهرمان باشه. آنقدر با سيد ميلاد مأنوس شده بودم که داداش ميلاد صداشون می‌کردم. اولين بار كه رفتم سر مزار سيد، پارچه‌ی سبز دور مزارشون خيلی برام خاص بود. روز تولد سيد، به پدر بزرگوار وخواهر عزيز سيد گفتم: « از وقتی با سيد آشنا شدم زندگيم خيلی بهتر شده و داداش ميلاد شده سنگ صبور زندگيم. » پدر آقا سيد عکس ايشون رو بهم هديه‌ دادند. چندين ماه بود که منتظر يه نشونه از سيد ميلاد بودم و خيلی التماسش می‌کردم که سيد ميلاد اگه از من راضی هستی که اون قدر مزاحم شما ميشم به خوابم بيا. تا اين که در عالم خواب ديدم يه جای غريب، اسير فردی که ظاهرش شبيه داعشی ها بود شدم. هيچ کسی کم‌کم نمی‌کرد. يک دفعه سيد ميلاد رو ديدم که يه پارچه‌ی سبز دور گردنش بود و چند نفر اطرافشون بودند. داد زدم: « داداش ميلاد.... » سيد‌ نگاهم کرد و گفت: « بريد کمکش کنيد. » بعد سيد به يه چادری که شبيه موکب بود اشاره کرد و گفت: « برو داخل اونجا، امنه و کسی اذيتت نمی‌کنه. » در همون عالم خواب گريه می‌کردم و می‌گفتم: « سيد فدای پيکر بی‌سرت که اين قدر شهامت داشتی. من نمی‌تونم هيچ وقت مثل شما بشم. » از خواب پريدم و واحسرتا که داداش سيد ميلاد رو فقط چند ثانيه در عالم خواب ديدم. من آقا سيد ميلاد رو هرگز نديده بودم، ولی اونقدر بهشون مأنوس شدم كه انگار چند ساله می‌شناسمشون. 🎤 راویان: علی غیبی و یکی از دوستان شهید ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 7⃣7⃣1⃣ 🇮🇷 دانشجو آخرين روزهای اسفند ماه بود. تو دانشگاه زمزمه‌هايی شنيدم برای ثبت‌نام راهيان نور. " راهيان نور يعنی چی؟ " چند تا پوسترش رو هم ديدم. با اين كه با اين حركت‌ها موافق نبودم اما نمی‌دونم چی شد که جذبه‌ای، من رو نا خوداگاه کشوند به اين سمت که بابا شما هم برو ببين اونجا چه خبره؟ با بچه‌ها دور هم ميگيم می‌خنديم و... رفتم ثبت‌نام کردم. برای اين که تنها نباشم چند تا از دوستانم رو هم نوشتم که دور هم صفا کنيم. اون‌ها نمی‌دونستند که کجا می خواييم بريم. بهشون گفتم: « بچه‌ها اردوی شمال داريم ميريم وسايل‌ها رو جمع و جور کنيد بياييد. » روز حرکت رفتيم پای اتوبوس. گروه ما تنها چيزی که بهشون نمی‌خورد اين بود که زائر شهدا باشند! هيچ کدوم ما نه ظاهرمون به اين جور چيزها می‌خورد، نه اصلا بقيه‌ی بچه‌ها باورشون می‌شد که ما ميخوايم بريم راهيان نور. يکی از بچه‌ها يه دنبک بزرگ با خودش آورده بود!! تا مسئول اتوبوس دنبک ما رو ديد دو دستی زد تو سرش و گفت: « وای به حال‌مون با اين همسفرهامون. » تا رفقا فهميدند که سفرمون به جای شمال، جنوبه، خيلی ضد حال خوردند! ولی گفتند چون شما ميايی فاز خندست، ما هم به عشق تو ميايم. شمال و جنوبش برامون فرق نمی‌کنه. دور هم ميگيم و می‌خنديم. تو اتوبوس تا برسيم اهواز همه اش تو سر و کله‌ی همديگه زديم و هيچ اعتنايی به تذکرات مسئول اتوبوس و بعضی دانشجوها نداشتيم. يکی دو روز اول اردو تو فاز ديگه‌ای بوديم تا اين که رفتيم شلمچه. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم