💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠
💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠
💠🌷💠🌷 💠💠
💠🌷💠🌷 🌷
💠🌷💠🌷💠
💠🌷💠🌷💠🌷
💠🌷💠🌷💠🌷💠
💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷
💠💠🌷💠💠🌷💠🌷💠
#انتقام
#جاویدالاثرمحمودرادمهر
🔺انتقام خون شهید روحالله سلطانی بِدست شهید رادمهر و همرزمانش ...
🔹در منطقه پیرانشهر مأموریت بودیم و در جایی پایین تر از #قله_حاج_ابراهیم، به اتفاق #محمود برای مقابله با اشرار و قاچاقچی ها کار می کردیم. اخباری به دست ما رسیده بود که نشان میداد دشمن، توسط تعدادی اراذل و اوباش مواد مخدر و مشروبات الکلی را از ناحیه ای و سلاح و مهمات را از ناحیه ای دیگر وارد کشور می کنند.
🔹 براساس رصد ما مشخص شد راه ورودی آنها از پایین قله ای است که ما در آنجا نیروی نظامی داریم. من و محمود با هم نشستیم تا عملیات کمینی را #طرح_ریزی کنیم. آنها مسیر صعبالعبوری را انتخاب کرده بودند که کمین زدن به آنها بسیار سخت بود.
🔹یکی دو روزی رفتیم در آن منطقه نشستیم و تمام طرح ها را مورد ارزیابی قرار دادیم. به این نتیجه رسیدیم که باید کمینمان در فاصله یک تا دو متری آنها مستقر شود و به اجرا درآید. شروع کردیم به طرح ریزی جدید و مدتها روی آن کار کردیم. تقریبا می توانم بگویم به بن بست رسیده بودیم.
🔹 همیشه در چنین مواقعی، محمود آیه ای از قرآن می خواند و حواس و توکّلمان را به خدا بیشتر و تکیه به تجربیات و توانمندی های خودمان را کمتر میکرد:
" والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و إن الله لمع المحسنين؛ وآنها که در راه ما با خلوص نیت جهاد کنند، قطعا به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است. "
🔹 این آیه ما را می برد به آنجایی که می بایست میرفتیم. دوباره حواسمان را بیشتر جمع می کردیم و با کمی فکر بیشتر از بن بست خارج می شدیم.
بعد از #تذکر_محمود، طرح ریزی از بن بست خارج شد و طرح کمین را بلافاصله اجرا کردیم.
⭐️نتیجه اش این شد که باندی که باعث شهادت #روح الله_سلطانی شده بودند، به طور کامل قلع و قمع شوند و دو نفرشان به اسارت درآیند. همه افرادی هم که در کمین شرکت کرده بودند سالم به مقر برگشتند ...
📚منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر"
♥️ #فرمانده #نابغه
💠🌷💠🌷💠🌷💠
💠🌷 💠🌷💠
💠🌷💠 💠
💠💠💠
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷🕊🥀🌺🥀🕊🌷
#مثل_شهدا
#یاد_یاران
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمود_کاوه
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم .
اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر #کاوه .
کم مانده بود سکته کنم
سر #محمود شکسته بود و داشت #خون می آمد .
با خودم گفتم : الان است که یک برخورد #ناجوری با من بکند .
چون خودم را بی #تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم .
او یک #دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو #زخم_سرش و بعد از سالن رفت بیرون .
این برخورد از #صد تا توگوشی برایم سخت تر بود .
در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه #حرفی بزن
همانطور که #می_خندید گفت : مگه چی شده؟
گفتم : من زدم #سرت رو شکستم ، تو حتی #نگاه نکردی ببینی کار کی بوده
همان طور که #خونها را پاک می کرد ، گفت :
این جا کردستانه ، از این #خونها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست .
چنان مرا #شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت #بمیر ، می مردم .
#روحش_شاد
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#زندگی #شهدا را #الگوی زندگی خودش قرار می داد، #شهید مدافع حرم #محمود رضا بیضایی،#مربی#شهید هادی شجاع بودند، خیلی از ایشان تعریف می کرد، همیشه می گفت: « ما باید #انتقام #شهید بیضایی را از این تکفیری ها بگیریم.»
🍃⚘🍃
# قاب عکس این #شهید را به دیوار
خانه زده بود و از مادر #قول گرفته بود که #عکس را #هیچ وقت #بر ندارند.
#شهدای مدافع حرم را که به کشور می آوردند حالش عوض می شد.
🍃⚘🍃
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم