eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
314 دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
29 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷 💠💠 💠🌷💠🌷 🌷 💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷💠🌷 💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷 💠💠🌷💠💠🌷💠🌷💠 مادر 10 روز قبل از شهادت محمود خوابی دیده بود و هر لحظه آماده شنیدن خبر شهادت محمود بود: «خبر شهادتش را شنبه به من دادند و من دوشنبه قبل از آن با او صحبت کردم، مدام پیش خودم می‌گفتم شهادت محمود پیش می­‌آید و من باید خودم را برای خواست خدا آماده کنم . برادر من صبح شنبه بعد از شهادت محمود آمده بود یک آمادگی در من ایجاد کند ، آخر هم به من اصل ماجرا را نگفت اما من به او گفتم هر چه خدا مصلحت می­‌داند ، ما در مقابل مصلحت خدا حرفی نمی­‌توانیم بزنیم ، چه زنده برگردند و چه به شهادت برسند ما مطیع امر خدا هستیم . به من نگفتند شهید شده است و گفتند این شایعه وجود دارد. بعدازظهر دیدم برادرم همراه خانمش و دو خواهر دیگر من آمدند خانه ما، برادر دیگر من که روحانی و در نهاد نمایندگی سپاه گلستان است هم به همراه خانمش آمد . بعد دیدم تلفن زنگ می­‌زند و بچه­‌ها می­‌گویند مادرجان شب خانه هستی می­‌خواهیم پیش تو بمانیم ! به مجتبی گفتم : محمود 5، 6 روز است زنگ نزده ،چیزی شده؟ گفت : نه چیزی نشده . بعد از اینکه برادرم جواد آمد و رفت به مجتبی گفتم : دایی به من گفت باید خودت را حفظ بکنی ، بچه­‌ها تو را نگاه می­‌کنند ، محمود دو بچه دارد، محمدرضا دو بچه دارد ، معصومه تو را نگاه می­‌کند گفتم حتما برای محمود و محمدرضا یک اتفاقی افتاده ! گفت : نه . بعد از اینکه اینها بعدازظهر آمدند برادرم گفت از سپاه می­‌خواهند بیایند، گفتم : برادر من ! جنگ یا کشته شدن است یا اسارت یا مجروحیت، باید راضی به این مساله باشیم . وقتی برادرم این آمادگی را در من دیده بود به سپاه اعلام کرده بود که خواهرم آمادگی این مساله را دارد و آنها ساعت 5/30 دقیقه آمدند و خبر شهادت را دادند . 💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷 💠🌷💠 💠🌷💠 💠 💠💠💠 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم