#ریحانه 🌸💕
توࢪاچادࢪنامیدندچون(چ)مثلچمران🌱
(ا)مثلاندࢪزگو🍃
(د)مثلدهقان🌱
(ر)مثلࢪضایینژاد🍃
برتاࢪوپودچادࢪتنامشهیدینوشته🕊🌿
بهایچادࢪت♥️ خونهاییاستکهبرزمینداغمجنون☀️
دهلاویهو شلمچهࢪیختهشدهاست🩸😭
بهایچادࢪتکوچهوخیابانهایانقلاب،🇮🇷
غربتسوریهاست🦋
گاهیهمدلتنگیࢪقیهایپشتتماماین✨
لالهها؎بهخونغلتیده ...🌷
بانوچادࢪتبهایگرانیپرداخته💰
اࢪزاننفروش❗️🖐🏻
#پویش_حجاب_فاطمے
•░ گفته بودند که:
دشمن به تجارت آمد😒
.•░ پیر ما گفت که:
دشمن به غارت آمد✋
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#آقاجان
طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبرے
جگرم آب شد و از تو نیامد خبرے
عاشقانے ڪہ مدام از فرجت مے گفتند
عڪسشان قاب شد و از تو نیامد خبرے
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
من و سالها جستجویت حسین جان
من و منت گفتگویت حسین جان
مگر میشود من به پایت نیفتم
من و سجده بر خاک کویت حسین جان
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⚘﷽⚘
دلم
پرواز می خواهد
دلم با تو پریدن
در هوای باز می خواهد
دلم بی رنگ و بی روح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد...
#شهیـدحسینحریری
سلام صبحتون شهدایی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰فرازی از وصیت شهید حاج قاسم سلیمانی:
اشک و سلاح سرمایهی من است.
ای خدای عزیز و خالق بیهمتا!
دستم خالیست، توشهای برنگرفتهام.
فقیر در نزد کریم چه حاجت به بردن توشه؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#نورالدین_پسر_ایران
کتاب خاطرات مردی که فکر می کرد کاری نکرده.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊 🔴 #نورالدین_پسر_ایران خاطرات سید نورالدین عافی قسمت 1⃣0⃣3⃣
قسمتهای ۳۰۱ تا ۳۱۰ کتاب زیبای نورالدین پسر ایران
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊
🔴 #نورالدین_پسر_ایران
خاطرات سید نورالدین عافی
قسمت 1⃣1⃣3⃣
در بازگشت، زیر شعاع های نور خورشید که آرام آرام معرکه را روشن می کردند، تازه دیدم در کانال چه خبر است؛ انبوه جنازه های دشمن با وضع دهشتناکی آنجا ریخته بودند. ما با یک گروهان نیرو در مقابل چندین گروهان جنگیده بودیم. تا آن روز، آن همه جنازه دشمن را با آن وضع ندیده بودم. تا چشم کار می کرد انبوه کشته ها با سرهای شکافته و تن های دریده داخل کانال بود و اجسادی که در گریز به سمت باتلاق به هلاکت رسیده بودند.
لحظات اول صبح صدای درگیری شدیدی از پشت سر ما بلند شد. درگیری عجیبی بود! گیج شده بودم.
+ « این دیگه چیه! »
سریع نصف بچه ها را فرستادم عقب و بقیه باز هم به طرف عراقی ها رو کردند تا از هر دو طرف نگهبانی بدهند.
می ترسیدم عراقی هایی که در منطقه مانده بودند برگشته و درگیر شوند. اول صبح چند عراقی را که توی آب کز کرده بودند، گرفته بودیم و حالا این درگیری غیر منتظره فکرمان را مشغول کرده بود. درگیری چنان شدتی داشت که گاهی یک طرف درگیر روی کپه های خاک پیش می رفت و دقایقی بعد با فشار طرف مقابل عقب می نشست. آر.پی.جی زن های دو طرف با جسارت برمی خاستند و مواضع طرف مقابل را هدف می گرفتند. به کسی که بغل دستم بود گفتم:
« باور کن اینا هر دو طرف خودی ان! »
ـ « از کجا می دونی؟! »
+ « به جز بچه های خودمون کسی نمیتونه اینجا اینطوری بجنگه! »
بالاخره دقایقی بعد، آن آتش هم فروکش کرد و بعد فهمیدیم یکی از طرفین دسته، فرج قلی زاده از گروهان های ما بود و دیگری از لشکر ۲۵ کربلا! آنها در حین درگیری و پیشرَوی و پسروی ها از همدیگر اسیر می گیرند و متوجه ماوقع می شوند. در آن آتش بچه ها تلفات هم داده بودند و گویا مسئول مخابرات لشکر ۲۵ کربلا همانجا شهید شده بود. از این ناهماهنگی ها در عملیات زیاد پیش می آمد. شب قبل هم وقتی بچه ها، عراقی ها را در دشت دنبال می کردند، رحیم غفاری و چند نفر دیگر با رگبار بچه های لشکر ۲۵ کربلا به شهادت رسیده بودند. شهادت مظلومانه رحیم در آن مرحله دلم را سوزاند. برای پیشگیری از چنین مواردی اقداماتی هم انجام می شد، اغلب اسم رمز داده می شد؛ کلماتی مثل «چاقو» که شامل حروفی می شد که عرب ها در زبانشان ندارند و نمی توانند تلفظ کنند اما این هم زیاد مؤثر نبود.
✨ به روایت سید نورالدین
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم