eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
توان درک این سطح از فتوّت را ندارم که خلبان باشی، لحظات سقوط را به چشم ببینی، ایجکت نکنی و شهادت را در آغوش بکشی تا خدای نکرده هواپیمایت به منطقه مسکونی برخورد نکند... شهادتتان مبارک مردان خدا... 👤 حسین‌عباسی‌فر (دلاوار) @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
🌷🌷تصویر دو خلبان شهید سانحه سقوط جنگنده . 🔹سرهنگ دوم صادق فلاحی از استادخلبانان پایگاه هوایی شهید فک
🔺‏خلبانی که تا لحظه آخر هواپیمای در حال سقوط رو از شهر دور می‌کنه بیشتر شبیه قهرمان‌ فیلمای هالیوودیه.. اونا تو فیلماشون قهرمان می سازن و ما هر روز کنار چنین قهرمان‌های گمنامی زندگی می‌کنیم نثار روح شهیدان فلاحی و حنفیه‌زاد فاتحه‌ای قرائت کنیم... 💬آرما ➕ ‏حجم فداکاری خلبان ارتش اعجاب برانگیزه!!! چه فاجعه‌ای که با جهاد و ایثار او رفع شد! خبرش کنید، سریالش کنید، داستانش را بنویسید... در دنیای مرد عنکبوتی و بتمن و قهرمان‌سازی‌های پوشالی، یک تکه از این دنیا، این سال‌ها آنقدر قهرمان سازی می‌کند که کسی نمی‌تواند قهرمان‌هایش را بشمارد! 💬احمد دستاران @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷شهید 🌷 آقاابراهیم چراجبهه رو ول نمیکنی بیایی دیدارامام؟ فرمودن: مارهبری رابرای تماشانمی‌خواهیم! مارهبری رابرای اطاعت می‌خواهیم 🇮🇷 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا باب الله و دیان دینه.. سلام بر تو ای دروازه ارتباط با خدا که جز از درگاه تو به ساحت او راهی نیست! و سلام بر تو ای حکمفرمای دین ، که نیکان و بدان را سزا خواهی داد... اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
همـه‍ ترڪمـ بڪنند عیـبـــ ندارد! تــو💚 بمانــ ✋ «اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ» @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💐عشق است اینڪہ یڪ نــــفر آغـــــاز مے‌ ڪند...✨ 🥀هــــر روز صبح را بہ هــــــواے سلام بـــــر شما شهیدان...🍃 💐روزتون_متبرڪ_به_نگاه_شهدا💝 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍️ فرازی از شهید📜 🌷...من به امیدخداروانه سنگرهای جنگ که امام زمان(عج)درآنجاحکومت میکند میشوم وامیدوارم ان شاء الله جهت زیارت سیدالشهدا به کربلابرویم.🙏 🌷پیام من ازسنگرداغدار خونین خوزستان به برادران عزیز:تاآخرین نفس راه شهدارا ادامه دهید،که حق بزرگی برگردن مادارند. شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آنچه در این کتاب آمده چکیده و فشرده‌ای از خاطرات دوران اسارتم است. اگرچه کوتاه بود؛ اما پس از گذشت 28 سال هنوز هم سایه سنگین آن دوران را بر روح و جسمم احساس می‌کنم.... شُنام، خاطرات پاسداری که به دست کومله و دموکرات اسیر شده. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   اللّهم فُکَّ کُلَّ أسير 🕊 🔴 🌟 خاطرات قسمت 1⃣3⃣ شعبانی، یکی‌یکی اسم‌ها را مرور کرد. نفر آخر نبود. نفر آخر کیه؟ همه جا را گشتیم. بالاخره معلوم شد نفر آخر، "لطیف" است. شعبانی داد زد و او را صدا کرد و گفت: « لطیف، کجایی؟ » لطیف، سرش را از پستویی بیرون آورد و گفت: « ها، بله، حاضر، اینجام. » شعبانی پرسید:« چه کاره ای؟ » + « کمک آشپز. » - « چند سالته؟ » + « وزده سالمه. » - « کلاس چندی؟ » + « تا کلاس نُه رفتم ولی هر روز، یه کلاس بردنم عقب‌تر تا رسیدم به کلاس پنجم. منم دیگه از خیر درس گذشتم. » شعبانی با تعجب پرسید: « آخه چرا؟ » + « راستشو بگم، تقصیر پیش نماز محلمون بود. » شعبانی که به سختی جلو خنده‌اش را گرفته بود گفت: « چه ربطی داره؟‌ » لطیف، با شوخ‌طبعی ادامه داد: « آخه خونه‌ی ما بغل مسجده، مسجدم بغل مدرسه‌مونه. یه روز پیش‌نمازمون به بابام میگه: مشتی تو که خونه‌ات نزدیک مسجده، خودتم زحمت بکش و سرساعت اذان بگو تا مردم جمع بشن. » روز بعد، صدای بابام که اذان می‌خوند تو کلاس درس پیچید. می‌خوند تا رسید به حی علی خیرالعمل. یه باره پشت بلندگو نَنَمو صدا کرد و به کُردی گفت: « آی صفیه، صفیه، دَنگم خاصّه؟ »¹ از اون روز از هر کلاس به کلاس پایین تر می رفتم اما تو هر کلاس که می‌بردنم، دعوام می‌شد، چون بچه‌های اون کلاس « باران بارانه، صفیه باران... »² رو می‌خوندن و می‌گفتن: « لطیف، صدامون قشنگه؟ » دور روز بعد، شعبانی به اوضاع روحی آشفته‌ی بچه‌ها سر و سامانی داد و به طرف روستای دزلی و از آنجا به "روستای درکی" اعزام شدیم. ساعاتی بعد اعضای خانواده‌ها که از اسدآباد به راه افتاده بودند دسته دسته به روستای درکی سرازیر شدند. دراین لحظه، نیسان برادر خزایی که تیرباری روی آن نصب شده بود از دور نمایان شد. شاهرضا زیوری و اسماعیل صوفی هم همراه او بودند. __________________________________ ۱. آی صفیه! صدای من قشنگه؟ ۲. آوازی کُردی که ریتمی تند و شاد داره. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم