eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◻️🌹◻️ ياصاحب الزمان :ایستاده ای ُ ◻️صراط مستقیم را روشن کرده ای❗ ◻️پاهایم را یکی پس از دیگری صاف میکنی ◻️كه کج نروم ❗️ ◻️چه خوب راهنمایی هستي "مولاجان" "يَا بْنَ السُّبُلِ الْواضِحَةِ"* سلام تنها پادشاه زمین ✋ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بأبے أنت و أمــے... نه به والله ڪم است همہ طایـــفہء من بہ فــدات آقــا جــان! @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ چه زیباست روز خود را با یاد یڪ آغاز ڪنیم بہ یادشان باشیم و بہ یقین بہ یادمان خواهند بود. پرچمت بر بام دلم افراشتہ باد اے شهید سلام_صبحتون_شهدایی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺮﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺧﺼﻠﺖ ﮔﺮﮒ ﻭ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻭ ﺧﻮﮎ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻭ ﺁﻝ ﺳﻌﻮﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺒﺮﯾﺪ؛ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﻭﻻﯾﺖ ﻣﻄﻠﻘﻪ ﻓﻘﯿﻪ ﻋﯿﻦ ﻭﻻﯾﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ‏(ﻋﺞ‏) ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﻋﻈﻢ ‏( ﺹ ‏) ﻭ ﻭﻻﯾﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ؛ ﻫﺮﮐﺲ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﻻﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺷﮑﺎﺭﺍ ﻭ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ؛ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺑﺎﻃﻞ ﻭ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻓﻨﺎ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ. 🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان خاطرات " سید ناصر حسینی پور " از زندان های مخفی عراق است @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 🔳فصل سوم: ▪️المیمونه_سپاه چهارم عراق قسمت 1⃣8⃣1⃣ ✍افسرهاے بعثی از این ڪه اطلاعاتی از علی هاشمی، علی اصغر گرجی زاده، هوشنگ جووند و تقی ایمانی به دست نیاورده بودند، عصبانی بودند. به دنبال حسن بهمنی و محمود نویدے هم بودند: از بچه هاے قرارگاه سپاه ششم بودند. از نگاه عراقی ها فاراد تنومند و آن هایی ڪه ریش داشتند، فرمانده بودند. وقتی عراقی ها سیدنادر پیران و محمد صادقی فرد، هیڪلی ترین افراد آن جمع را بیرون ڪشیدند، به این موضوع پی بردم. یڪی از افسران در میان اسرا دور می زد، فهمیدم عراقی ها چقدر از اسراے ریش دار نفرت دارند. دژبان ها به دو نفر بدجورے پیله ڪرده بودند. گویا جاسوس ها به عراقی ها گفته بودند این دو نفر از علی هاشمی خبر دارند. آن دو در نزدیڪی قرارگاه علی هاشمی اسیر شده بودند. بینی یڪی شان شڪسته بود😔دندان و لثه هایش خون آلود بود بر اثر ضربات پوتین، لب هایش پاره شده بود😞. معمولاً سربازان لباس ڪره اے نمی پوشیدند اما او لباس ڪره اے تنش بود. به ریخت و لباسش می آمد پاسدار باشد. اسیر همراهش هم لباس بسیجی تنش بود. آدم چهارشانه و ورزیده اے بود. قد متوسطی داشت. بدنش تحمل ضربات ڪابل و باتوم دژبان ها را داشت. وقتی ڪتڪش می زدند صدایش در نمی آمد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 🔳فصل سوم: ▪️المیمونه_سپاه چهارم عراق قسمت 2⃣8⃣1⃣ ✍به همراه دیگر مجروحین، بیرون بازداشتگاه نشسته بودیم. درد پایم همچنان عذابم می داد. افسر عراقی، اطلاعات مجروحین را با ذڪر و نوع جراحات شان در فرم هاے مخصوص ثبت می ڪرد. بیشتر ڪسانی ڪه از اتاق بازجویی بر می گشتند، سر و صورت شان ڪبود بود. ریش یڪی از بچه هاے لشڪر امام رضا «ع» را با فندڪ سوزانده بودند. شب قبل در بازداشتگاه از من مواظبت می ڪرد. به دیوار تڪیه داده بودم. احمد سعیدے ڪه سمت راستم نشسته بود، روده ها و شڪمش بعد از چند روز عفونت ڪرده بود😢. اسرا با پیراهن شان شڪم او را بسته بودند اما ورم و عفونت شڪمش روز به روز بیشتر می شد😔. براے ما ناهار آوردند. دست هایمان ڪثیف بود. بچه ها مجبور بودند با همان دست هاے ڪثیف غذا بخورند. یڪی از دژبان ها با ظرف غذا از جلومان رد می شد و بچه ها هر ڪدام به اندازه ے دستش برنج بر می داشت. بعضی بچه ها از بس گرسنه بودند، ڪف دست شان را چنان لیس می زدند ڪه حتی یڪ دانه برنج هم هدر نمی رفت😞. احمد به شوخی گفت می خوام اسراف نشه😄. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 🔳فصل سوم: ▪️المیمونه_سپاه چهارم عراق قسمت 3⃣8⃣1⃣ ✍تعدادے از افسران ڪه در محوطه ے پادگان قدم می زدند سراغ مان آمدند. یڪی از آن ها سرهنگ دو بود، آدم با ابهت و لاغر اندامی بود. از احمد سعیدے ڪه ڪنارم نشسته بود، پرسید: - « تیر خوردے یا ترڪش؟ » + « هردوتاش! » - « با ما نمی جنگیدے، نه تیر می خوردے، نه ترڪش! » احمد جوابش را نداد. سرهنگ روبه رویم ڪه ایستاد، نگاهی به پایم ڪرد؛ قیافه ام را خوب برانداز ڪرد؛ نگاهم ڪه می ڪرد بین او و دیگر همراهانش حرف هایی رد و بدل شد. فڪر می ڪنم سرهنگ از سن و سال ڪمم، به آن ها چیزهایی گفت. سرهنگ، ڪه ناجی، اسیر عرب زبان ایرانی مترجمش بود، خطاب به مجروحین گفت: - « شما اومده بودید انتقام پدرانتون رو از ما بگیرید؟! » نمی دانستم منظورش از این حرف چه بود، گفتم: + « پدران ما ڪه ڪی باشن؟ » 🤔 - « یزدگرد سوم! » 😳 ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 🔳فصل سوم: ▪️المیمونه_سپاه چهارم عراق قسمت 4⃣8⃣1⃣ ✍منظورش جنگ قادسیه و شڪست یزدگرد سوم مقابل لشڪریان سعدبن ابی وقاص بود. اطلاعات دقیقی از جنگ و شڪست یزدگرد سوم نداشتم. به همین خاطر بهش گفتم: + « من چیزے از یزدگرد سوم چیزے نمی دونم. اوایل جنگ ڪوچڪ بودم. ولی اینو می دونم هیچ ڪسی نیومده بود انتقام یزد گرد سوم را بگیرد، ایرانی ها آمده بودند خرمشهر رو آزاد ڪنن! بعد ادامه دادم: اون جمله ے "من یقاتل یشرف یستحق المجده ڪه روے اون دیوار نوشته درباره ے ماست" ما براے شرفمون می جنگیم یا شما؟! » سرهنگ ڪه از این سوال بدش اومده بود، در حالی ڪه سعی می ڪرد از جنگ قادسیه به عنوان یڪ افتخار بزرگ براے ملت عراق یاد ڪند گفت: - « شما ایرانی ها هنوز ڪینه جنگ قادسیه و شڪست آن روز رو در دل دارید. » احمد سعیدے گفت: + « اگه قراره ڪینه اے تو دلمون باشه ڪینه ے اون اتفاقاتی است ڪه اوایل جنگ افتاده! » سرهنگ دیگرے گفت: - « خمینی می خواست انقلاب خودشو به ما صادر ڪنه، ما نذاشتیم انقلاب تون وارد مرزه هاے عراق بشه. » ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم