eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ قسمتی از وصیت نامه همّت: "روشنفکران ما به اين انقلاب بسيار لطمه زدند، زيرا نه آن را مي شناختند و نه برايش زحمت و رنجي متحمل شده اند از هر طرف به اين نو نهال آزاده ضربه زدند ولي خداوند، مقتدر است اگر هدايت نشدند مسلما مجازات خواهند شد." 🔹شما‌ مردانِ مرد رفتید که این تفکّر بر ایران حاکم نباشد ولی متاسفانه روشنفکرانِ غرب‌پرست با وجود بیش از ۴۰ سال از عمر انقلاب، هنوز هم بر مردم حکومت می‌کنند😏 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🌷▪️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🕊🕊🌷▪️🕊 🌷💠💠🕊🕊🌷▪️▪️ 🌷🌷🌷💠🕊🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊❄️❄️🌷 🌷💠🕊❄️❄️🌷 🌷🌷🌷💠🕊🌷🌷🌷🌷 🌷💠💠🕊🕊🌷▪️▪️ 🌷💠🕊🕊🕊🌷▪️🕊 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 یه شب تو شیخ نجارجبهه شمال شرق حلب با داعش با رفیقش مالک قرار بود مراقب خط باشن. منم اونشب گفتم میرم خط تا صبح پاس بدم. حال ابراهیم اونشب خیلی بد بود و تب و لرز داشت چون سرمای شدیدی خورده بود. خلاصه گفتم شما نیا من امشب دارم میرم شما بمون استراحت کن، قبول نکرد که نکرد هرچیم به فرمانده تیپ گفتم بگو تراب برگرده من امشب هستم، به حرف فرمانده هم که مخیرش گذاشت اعتنا نکرد و با مالک رفتن سر نقطشون. چند ساعت گذشت و نیمه شب رفتم به نقطشون سر بزنم. مالک داشت پشت بام پاس می داد اما تراب شیفت استراحت بود، به مالک گفتم شمام برو استراحت کن من هستم. مالکم رفت و قبل از صبح رفتم پایین نماز شب بخونم. تراب معلوم بود حالش خیلی بده اما برا نماز شب بیدار شد و رفت وضو گرفت و اومد یه نماز شب مشتی خوند. اونشب شب ولادت حضرت زهراسلام الله علیها بود، گریه می کرد و بهم می گفت امشب شب ولادته مادرتونه سید، دعا کن، سید دعا کن. (هی... کی به کی می گفت دعا کن!!) بعدشم نماز صبح رو هرچی اصرار کردم جلو بایسته وانیساد و به من روسیاه اقتدا کرد. تو اون سرما با سرما خوردگی شدید و تب و لرز سر وقت قبل اذان بلند شد تا نماز شبشو بخونه، اما امثال من نماز صبح که بماند، گاهی اوقات نماز های روز و شبمونم آخر وقت و قضا می خونیم. ای تراب من که نشناختمت اما بحق همون نمازی که باهم خوندیم و اون دعا، شماهم اون دنیا پیش حضرت زهراسلام الله علیهاسفارش منو بکن تا نظر کنن و به نماز بیشتر اهمیت بدیم. 🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🌷▪️ 🌷🌷💠🌷🌷🌷 ▪️🌷💠🕊🌷 🌷🌷🌷🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
آمدنت را استخاره ڪردم خوب آمد همیشہ خوب مے آیداما تو، ای خوب مݧ، نمے آیے؟ 🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🕊🕊🌷▪️🕊 🌷💠💠🕊🕊🌷▪️▪️ 🌷🌷🌷💠🕊🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊❄️❄️🌷 🌷💠🕊❄️❄️🌷 🌷🌷🌷💠🕊🌷🌷🌷🌷 🌷💠💠🕊🕊🌷▪️▪️ 🌷💠🕊🕊🕊🌷▪️🕊 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 اختتامیه دوره آموزشی بود؛ بیرون مجلس، چند تا از بر و بچه های شلوغ دوره باهاش خلوت کردیم؛ گوشی دوربین دار رو در آوردیم و گفتیم می خوایم با شما عکس یادگاری داشته باشیم؛ اون دوره، داشتن گوشی معمولی ممنوع بود، چه برسه به گوشی دوربین دار؛ یه نگاهی کرد، فکری کرد، بعد گفت این مربوط به حفاظت میشه، عیبی نداره عکستون رو بگیرید. شاید تنها جایی بود که دیدم از موضع نظامیش کوتاه اومد. برا اولین بار که اومد سر کلاس تاکتیک طرز حرف زدن وکاراش عجیب بود. مثل بقیه نبود. تو حرفاش شور عجیبی بود.واقعا دغدغه داشت. دغدغه آموزش پاسدران. باهاش بارها همراه بودم باهاش نفس کشیدم. ابراهیم حقش شهادت بود واقعا. 🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🌷▪️ 🌷🌷💠🌷🌷🌷 ▪️🌷💠🕊🌷 🌷🌷🌷🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
انسان به هر چه که اراده کند خواهد رسید اندیشه آدمی سازنده زندگی اوست ... 🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🌷▪️ 🌷🌷💠🌷🌷🌷 ▪️🌷💠🕊🌷 🌷🌷🌷🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🕊🕊🌷▪️🕊 🌷💠💠🕊🕊🌷▪️▪️ 🌷🌷🌷💠🕊🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊❄️❄️🌷 🌷💠🕊❄️❄️🌷 🌷🌷🌷💠🕊🌷🌷🌷🌷 🌷💠💠🕊🕊🌷▪️▪️ 🌷💠🕊🕊🕊🌷▪️🕊 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 سر اعزامش به منطقه رفته بود و با مسئول اعزام دانشگاه جروبحث کرده بود که چرا کار ما را انجام نمی دهید و پارتی بازی می کنید. به او گفته بود که من کتبا می نویسم و امضا می کنم و اثر انگشت می زنم که یک ریال حق ماموریت دریافت نکنم. این نشان دهنده ی اشتیاق او برای دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام بود. یک ماه بعد اعزام شد و... کلاس تاکتیک باهم داشتیم تازه درجه گرفته بود و افسرارشد شده بود. یکی از رفقا اومد بهش گفت: حاجی مبارک باشه ان شاءالله سرداریت؛ حاج ابراهیم گفت: دعا کن دیگه بالاتر از این نره همین هم شد؛ نرفت بالاتر و ابراهیم شهید مدافع حرم شد که چون حضرت زهرا سلام الله علیها پیکرش باز نگشت. 🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🌷▪️ 🌷🌷💠🌷🌷🌷 ▪️🌷💠🕊🌷 🌷🌷🌷🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🕊🕊🌷▪️🕊 🌷💠💠🕊🕊🌷▪️▪️ 🌷🌷🌷💠🕊🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊❄️❄️🌷 🌷💠🕊❄️❄️🌷 🌷🌷🌷💠🕊🌷🌷🌷🌷 🌷💠💠🕊🕊🌷▪️▪️ 🌷💠🕊🕊🕊🌷▪️🕊 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 من از شاگردان شهید عشریه بودم. ایشان مربی تاکتیک ما بودند. اما چه تاکتیکی! تاکتیک خداشناسی! ایشان هر وقت سر کلاس می آمدند شروع می کردند به درس خداشناسی دادن به طوری که کلاس درس تبدیل می شد به هیئت. برام خیلی عجیب وجالب بود. خدا رحمتشون کنه. البته خدا ما رو رحمت کنه. شهیدابراهیم درخواب یکی از عزیزان می فرماید: من آنطور که باید در خدمت پدر و مادرم نبوده ام. اشتباهی که من کرده ام شما تکرار نکنید. تازه اینجا متوجه شده ام که پدر و مادر چه جایگاه رفیعی دارند . 🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🌷▪️ 🌷🌷💠🌷🌷🌷 ▪️🌷💠🕊🌷 🌷🌷🌷🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ای عڪس هایتــ روی زخم دل نمڪ پاش ... یڪ بار هـم ، بابای معلــوم الاثر باش ... برگرد تنهـــا، یڪ بغــل باباے من باش ... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🕊🕊🌷▪️🕊 🌷💠💠🕊🕊🌷▪️▪️ 🌷🌷🌷💠🕊🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊❄️❄️🌷 🌷💠🕊❄️❄️🌷 🌷🌷🌷💠🕊🌷🌷🌷🌷 🌷💠💠🕊🕊🌷▪️▪️ 🌷💠🕊🕊🕊🌷▪️🕊 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 نحوه آشنایی ما در زمینه فعالیت‌های فرهنگی و قرآنی بود و بنده مسئول کانون تبلیغات بودم و وی نیز فعالیت قرآنی انجام می‌داد. بعد از طریق یکی از بستگان نزدیک شرایط آشنایی و خواستگاری فراهم شد. برای خانواده‌ام نیز شرط ازدواج کسب درآمد حلال و بودن در مسیر انقلاب و خط رهبری مهم بود. 15 دی ماه سال 79 یک عقد ساده برگزار کردیم بعد از عقد گفت به دانشگاه افسری امام حسین(علیه السلام) رفته در مقطع کارشناسی پذیرفته شده است. 🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🌷▪️ 🌷🌷💠🌷🌷🌷 ▪️🌷💠🕊🌷 🌷🌷🌷🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
محاسبه اعمال كه ميگن اينه ها ...!!! برگي از يادداشتهاي شهيد ابراهيم عشريه 🌷🌷🌷🌷 🌷💠🕊🌷▪️ 🌷🌷💠🌷🌷🌷 ▪️🌷💠🕊🌷 🌷🌷🌷🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم