در مشڪلات است کہ انسانها
آزمایش میشوند.
صبر پیشه ڪنید کہ دنیا فانی اســت
#شہید_خرازۍ♥!
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
#در_محضر_معصومین
🔰رسول خدا صلی الله علیه وآله:
✍ إنّ في الجَنَّةِ دارا يقالُ لَها دارُ الفَرَحِ ،لا يَدخُلُها إلّا مَن فَرَّحَ الصِّبيانَ.
🔴 همانا در بهشت سرايى است به نام دار الفرح كه تنها كسانى به آن در آيند كه كودكان را شاد كنند .
📚 كنز العمّال : 6009.
#حدیث_روز
29.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 دختران نیجریه ای، قربانی شهوترانی مردان غربی
🔺 گزارش شبکه دویچهوله آلمان از هزاران زن آفریقایی که توسط گروههای قاچاق با وعده زندگی بهتر و رفاه به اروپا کشانده میشوند و برای سو استفاده جنسی بین اروپاییها دست به دست میشوند!
🔸تخمین زده شده است تنها از کشور نیجریه ۳۰.۰۰۰ زن و دختر قربانی این استعمار کثیف شده اند!
🔸 این است انتهای احترام فرهنگ غرب به زنان
🔹کانال اخبار عفاف و حجاب کشور
#پویش_حجاب_فاطمی
تو
یک نظر کردی☝️
و بینظیر شدم😌
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست...
#یاایهاالعزیز
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ما درونِ عیـن و شین و قافِ خود را دیدهایم
داخلش جز حاءو سینو یاءو نون چیزی نبود
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#صبحم_بنام_شما
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
○ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ...
○ آنها که ایمان آورده و هجرت
کردند و در راه خدا با مال ها و جان هایشان جهاد نمودند ،
پایه و منزلتشان در نزد خدا بزرگتر است و آنها همان کامیابانند...
#سردار_شهیدم
#صبحتون_شهدایی🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
از خط ولایت جدا نشوید و چادر، این هدیهی حضرت زهراء (سلام الله علیها) را که امانتی دست شما هست را پاسداری کنید .
🌷شهید سجاد طاهرنیا🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#حسینپسرغلامحسین
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 ✿﷽✿ 🌷 🔴 #حسینپسرغلامحسین 🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی قسمت 1⃣3⃣ طبق معم
قسمتهای ۳۱ تا ۴۰ کتاب زیبا و عرفانی حسین پسر غلامحسین
🌷 ✿﷽✿ 🌷
🔴 #حسینپسرغلامحسین
🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی
قسمت 1⃣4⃣
🌴 نگهبان میله¹
محمدحسین تا زمانی که خودش داخل مقر بود در اوقات مختلف میآمد و به نگهبان میله سر میزد. اگر کسی خلافی مرتکب میشد، با او برخورد بدی نمیکرد بلکه با رفتار محبت آمیزش موجب میشد که آن فرد هم متوجه خطایش بشود و هم از کردهی خود شرمنده و پشیمان. اگر او نیرویی را تنبیه میکرد این تنبیه با هر جای دیگر فرق داشت .
یک شب اکبر شجره نگهبان بود، اما بندهی خدا به خاطر خستگی زیاد همانجا کنار میله خوابش برده بود. محمدحسین وقتی که از راه میرسد و اکبر را در خواب میبیند دیگر بیدارش نمیکند خودش مینشیند و تا صبح نگهبانی میدهد.
نزدیک صبح وقتی اکبر بیدار میشود و محمدحسین را در جای خود میبیند خیلی خجالت می کشد، محمدحسین هم برای تنبیه اکبر، شب او را سر پست نمیگذارد.
خیلی عجیب است که برای تنبیه یک نفر به جای اضافه کردن مدت نگهبانیاش، او را از انجام کار محروم کنند.
برای بچههای اطلاعات شاید یکی از سختترین مجازاتها همین بود، مثلاً اگر کسی را توی معبر نمیفرستادند، انگار بزرگترین توهین را به او کرده بودند و اینها همه به خاطر جوی بود که محمد حسین در واحد به وجود آورده بود.
گرچه تعلیمات مردم واجب است
تزکیه قبل از تعلم واجب است
تربیت یعنی که خود را ساختن
بعد از آن بر دیگران پرداختن
_______________________________
۱. میلهای مدرّج که رزمندگان بهوسیلهی آن جذر و مد آب اروند را در ساعات مختلف شبانهروز مشاهده و ثبت میکردند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🌷
🔴 #حسینپسرغلامحسین
🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی
قسمت 2⃣4⃣
🌴 ارتفاع شتر میل
قرار بود با محمدحسین و چند نفر دیگر از بچههای اطلاعات به شناسایی منطقه کوهستانی غرب برویم، اما تا آن زمان بیشتر در جنوب کار کرده بودیم و با مناطق کوهستانی زیاد آشنایی نداشتیم. در جنوب، منطقه طوری بود که نیاز به بلدچی نبود، معمولاً باید سینه خیز به سمت دشمن میرفتیم و خیلی هم آهسته صحبت میکردیم. اما در کوهستان شرایط فرق میکرد. در این مأموریت دو نفر از افراد بومی محل به نامهای شاهرخ و اکبر قیصر، به عنوان بلدچی، ما را همراهی میکردند. آنها بزرگ شدهی آنجا و به تمام راهها وارد و آشنا بودند. خصلت های عجیبی هم داشتند. برخوردشان بد بود و همهی بچهها ناراحت بودند. توی راه که میرفتیم خیلی بلندبلند صحبت میکردند، اصلاً اصول ایمنی را رعایت نمیکردند و ما با توجه به تجربهای که داشتیم، معتقد بودیم باید احتیاط کنید.
آهسته به محمدحسین گفتم:
« نکند امشب اینها ما را لو بدهند و گیر دشمن بیفتیم؟ »
محمدحسین گفت:
« نه خیالت راحت باشد! »
گفتم:
« از کجا اینقدر مطمئنی؟ »
گفت:
« اخلاقشان را میدانم اینها اصلاً فرهنگشان اینطوری نیست این کار را نمیکنند، با این حال برای احتیاط چند نفر را به عنوان تأمین، اطراف گروه میفرستم. »
او، هندوزاده و مهدی شفازند را پشت سر فرستاد. من، جواد رزم حسینی و اکبر قیصر نیز جلو افتادیم. با این که مسافت زیادی آمده بودیم و خیلی زمان گذشته بود، اما هنوز به دشمن نرسیده بودیم. محمدحسین پرسید:
« اکبر! پس دشمن کجاست؟ »
او با صدای بلند که از ۱۰۰ متری به گوش میرسید جواب داد:
« هنوز خیلی مانده. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🌷
🔴 #حسینپسرغلامحسین
🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی
قسمت 3⃣4⃣
ما چیزی نگفتیم و به راهمان ادامه دادیم، ولی باز خبری از دشمن نبود. یکی دو مرتبه من سوال کردم باز همین جواب را داد. اصلاً آن روز هرچه به او میگفتیم برعکس عمل می کرد. من فکر کردم حتماً ریگی به کفش دارد و میخواهد بلایی سر ما بیاورد. محمدحسین گفت:
« شما هیچی نگو. »
گفتم:
« برای چی؟ »
گفت:
« برای اینکه اینها عشایرند، خصلتهای خاص خودشان را دارند، وقتی اینقدر با احتیاط میرویم فکر میکنند میترسیم، آن وقت بدتر لج میکنند. »
گفتم:
« باشد من دیگر حرفی نمیزنم. »
همچنان به راهمان ادامه دادیم تا به ارتفاع شتر میل رسیدیم. اکبر ما را برد پشت ارتفاع و گفت:
« این هم عراقیها. »
سپس در گوشه ای نشست و منتظر شد. ما هم با خیال راحت عملیات شناسایی را انجام دادیم. وقتی کارمان تمام شد، دوباره به همان ترتیب برگشتیم صحیح و سالم. شاهرخ و اکبر قیصر همانطور که محمدحسین گفته بود خطر ایجاد نکردند. واقعاً برای من جالب بود که محمدحسین اینقدر روی عشایر شناخت داشت و خیلی هم با آرامش برخورد میکرد. به نظرم هر چه بود به هوش و استعداد فوقالعادهاش مربوط میشد.
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیر دلی کز بلا نپرهیزد
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🌷
🔴 #حسینپسرغلامحسین
🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی
قسمت 4⃣4⃣
🌴 اورکت
بعد از نماز میخواستم حسین آقا را ببینم و درباره واقعیت منطقه و یکسری مسائل مربوط به اطلاعات و عملیات با هم صحبت کنیم. دنبالش فرستادم و داخل سنگر فرماندهی منتظرش ماندم. آمد پیشم، اورکتش روی دوشش بود و جوراب پاش نبود، من نگاه کردم به او شاید منظوری هم از نگاه من نداشتم.
خندید! من این خنده در ذهنم باقی ماند. گفت:
« می دونم چرا نگاه کردی از این که اورکتم روی دوشمه و جوراب پام نیست؟ »
گفت:
« من داشتم نماز می خواندم با همین حال. گفتند شما کارم دارید. آمدم جورابم را پام کنم ، اورکتم تنم کنم. به خودم گفتم حسین پسر غلامحسین، تو پیش خدا اینطوری رفتی پیش فرمانده اینگونه میروی؟ »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🌷
🔴 #حسینپسرغلامحسین
🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی
قسمت 5⃣4⃣
محمدحسین
به روایت علی میراحمدی
🌴 تفسیر قرآن
سال شصتودو من و محمدرضاکاظمی با واسطههایی وارد واحداطلاعات شدیم. واحد، آن زمان در سومار، مستقر بود و محمدحسین معاون اطلاعات عملیات بود، ولی چون مسئول واحد حضور نداشت، رهبری و فرماندهی بچهها با ایشان بود. آشنایی من با او از همان زمان بود. وقتی به منطقه رفتیم، یک فضای معنوی بر واحد حاکم بود. این فضا، به یقین به خاطر تلاش و کوشش ایشان به وجود آمده بود. فکر میکنم آن دوران برای تکتک بچههای واحد، یکی از بهترین و شیرینترین دوران جنگ و حتی زندگی بود. همهی مسائل معنوی، مثل نمازشب و دیگر اعمال مستحبی را به خوبی انجام میدادند. وقتی نیمهشب بلند میشدی، همه را در حال راز و نیاز با خدا میدیدی. این بخاطر اهمیتی بود که محمدحسین به نماز شب میداد. ما شبها می رفتیم شناسایی و روزها، برنامههایی مثل:کلاسهای آموزشی، جلسات قرآن و ادعیه داشتیم. در مناسبتهای مختلف، محمدحسین پیشنهاد میکرد که جلسات قرآن داشته باشیم و مسئولیت این کار را هم به من محوّل می کرد. یک روز آمد و گفت:
« علی آقا! بهتر است ما در کنار قرائت قران، برنامهی تفسیر هم بگذاریم. »
گفتم:
« این کار اهل فن میخواهد و از توان من خارج است. »
گفت:
« خب! از روی تفاسیر بزرگان برای بچهها توضیح بده، مثل تفسیرالمیزان. »
گفتم:
« کتاب دم دست نیست،اینجا تفسیر از کجا میشود پیدا کنی؟! »
می خواستم به این وسیله از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم. با خودم گفتم:
« بهانهی خوبی است... تا او بخواهد کتابی پیدا کند، چند ماه گذشته است. »
اما محمدحسین همان موقع یک جلد کتاب تفسیرالمیزان به من داد و گفت:
« این هم کتاب. دیگر مشکلی نیست، از روی همین برای بچهها تفسیر بگو. »
دیدم مثل اینکه هیچ راهی ندارم. وقتی او تصمیم بگیرد کاری انجام دهد، خودش فکر همه جایش را می کند.
زندگی صحنهٔ یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمهٔ خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به باد
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🌷
🔴 #حسینپسرغلامحسین
🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی
قسمت 6⃣4⃣
🌴 دورهی آموزشی
من تازه دورهی آموزشی را پشت سر گذاشته و وارد واحد اطلاعات و عملیات شده بودم. یک روز یکی از هم دورههای آموزشی که در یگان زرهی بود، برای دیدن محمدحسین به واحد ما آمد.
میخواستند راجع به مسائلی پیرامون موقعیّت منطقه با هم صحبت کنند.
من با آن بنده خدا از قبل آشنایی داشتم و فکر میکردم که او از من پایینتر است، خیلی راحت کنارشان نشستم و به حرفایشان گوش دادم، بدون اینکه به این مسئله فکر کنم شاید آن صحبت خصوصی داشته باشند.
بندهی خدا حرفهایش را زد و رفت. محمد حسین با ناراحتی از جایش بلند شد و با تندی به من گفت:
« شما هنوز نمیدانی وقتی دو نفر دارند با هم صحبت محرمانه میکنند، نباید حرفهایشان را گوش دهی؟ شاید این بنده خدا میخواست حرفهای شخصی و خصوصی بزند و دوست نداشت کسی از مطالبش با خبر شود. شما نیروی اطلاعاتی هستید، خودتان میدانید که بعضی مسائل، محرمانه است و لازم نیست همه از آن با خبر شوند. »
بعد از کنار من رفت.
او خیلی ناراحت شده بود و البته حق هم داشت. با اینکه عصبانی بود و بر خورد تندی با من کرد، اما اصلاً دلگیر نشدم، چون میدانستم به خاطر خودش نیست، بلکه ملاحظهی کاری را که باید انجام شود، می کند. من بعد از آن قضیه خیلی فکر کردم. واقعاً درست می گفت و این درس خوبی برای من شد، زیرا در دوره آموزشی به ما میگفتند هر کسی فقط باید به اطلاعاتی که به او داده می شود، آگاه باشد و حق کنجکاوی در سایر مسائل را ندارد. آن روز محمد حسین با برخورد به جایش این درس را در ذهن من ماندگار کرد.
عارفان با عشق عارف می شوند
بهترین مردم معلم می شوند
عشق با عارف مکّمل می شود
هر که عاشق شد معلّم می شود
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🌷
🔴 #حسینپسرغلامحسین
🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی
قسمت 7⃣4⃣
🌴 جزیره مینو
محمدحسین همیشه سعی داشت تا آن جا که امکان دارد بچهها را در زمینههای مختلف، کار آزموده کند و از هر فرصتی برای این کار استفاده می کرد. رانندگی یکی از مسائلی بود که ایشان خیلی روی آن تأکید داشت.
یادم است زمانی که در جزیرهی مینو بودیم، من تازه رانندگی یاد گرفته بودم. آن روز قرار بود تعدادی از بچه ها، از جمله محمدحسین به شهر بروند. مقرّ اطلاعات در جزیره بود. به همین خاطر یک نفر باید آنها را به شهر می رساند.
من تازه از مرخصی آمده بودم. محمد حسین رفت پیش راجی و از او خواست تا مرا برای رساندن بچه ها بفرستد. خیلی تعجب کردم، چون همان موقع چند نفر راننده در مقرّ بودند و قرار هم بود به شهر بروند ولی با این حال محمدحسین، مرا انتخاب کرد. خودش هم تا رسیدن به مقصد کنار دستم نشست. آنجا بود که متوجه منظورش شدم. در طول مسیر، نکات مختلف رانندگی را به من گوشزد میکرد و چون برای اولین بار بود که خارج از محدودهی همیشگی رانندگی میکردم، ترسم ریخت و اعتماد به نفس پیدا کردم. این یکی از روشهای آموزشی او بود. سعی میکرد بچهها روی پای خودشان بایستند و در عین حال نیروهای کارآمدتری برای جبهه ساخته شود.
ایشان در برخوردها و معاشرتهای معمول به مسائل کوچکی توجه میکرد که شاید خیلی از آنها برای ما پیش پا افتاده بود، اما با توجه به ظرافت و دقت نظری که داشت، هیچ چیز هرچند کوچک از نظرش پنهان نمیماند.
قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🌷
🔴 #حسینپسرغلامحسین
🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی
قسمت 8⃣4⃣
🌴 داخل سنگر
محمدحسین بعضی وقتها شوخیهای جالبی میکرد. اما همیشه سعی داشت کسی را ناراحت نکند.
یکبار داخل سنگر نشسته بودیم و محمد حسین مشغول شوخی بود. رو به من کرد و با خنده گفت:
« علی آقا! یک وقت از دست ما ناراحت نشوی، تقصیر خودم نیست که حرفی میپرانم. اینها همه اثرات آن خونهایی است که در زمان مجروح شدن، توی بیمارستان به من وصل کردهاند. هیچ معلوم نیست که خون چه کسانی به بدن من تزریق شده است. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🌷
🔴 #حسینپسرغلامحسین
🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی
قسمت 9⃣4⃣
🌴 گمنام نام آور
در قرارگاه اهواز بودیم. شب همهی بچهها خوابیده بودند و قرارگاه ساکت و آرام بود. نیمههای شب از خواب بیدار شدم. از سنگر بیرون آمدم و به طرف دستشویی رفتم. هیچ کس در محوّطه نبود. وقتی به دستشوییها نزدیک شدم، دیدم یک نفر دارد توالتها را میشوید. با خود گفتم چرا این وقت شب؟!
وقتی نزدیکتر شدم، دیدم محمدحسین است، از فرصت استفاده کرده و نیمه شب آمده است دستشویی ها را بشوید تا کسی متوجه نشود. با دیدن محمدحسین از خودم خجالت کشیدم. هر چه باشد او فرمانده بود، نمیدانستم چه کار کنم. جلو رفتم و از محمدحسین خواستم بگذارد من این کار را انجام دهم، اما قبول نکرد. دلش می خواست تنها باشد.
اصرار هم فایده نداشت. به عمد، مخفیانه آمده بود تا کسی نفهمد شستن دستشوییها کار اوست که مبادا اجرش ضایع شود.
مرا کشت خاموشی ناله ها
دریغ از فراموشی لاله ها
کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟؟
کجایند مردان بی ادّعا؟
کجایند شور آفرینان عشق؟
علمدار مردان میدان عشق
کجایند مستان جام الست؟
دلبران عاشق،شهیدان مست
همانا که از وادب دیگرند
همانا که گمنام و نام آورند
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🌷
🔴 #حسینپسرغلامحسین
🥀 زندگینامه #شهیدعارفمحمدحسینیوسفالهی
قسمت 0⃣5⃣
محمد حسین
به روایت محمدرضا مهدیزاده
🌴 نماز شب
زمانی که در مهران مستقر بودیم، موقعیت منطقه خیلی خطرناک بود، چون هم ما به شناسایی میرفتیم و هم عراقیها گشتیهایشان را جلو میفرستادند. فاصلهی خاکریز ما تا آنجا خیلی زیاد بود و بین دو خاکریز هم جنگل بود. گاهی میشد که عراقیها با تعداد زیادی نیرو جلو میآمدند تا شاید بتوانند یکی از بچههای واحد شناسایی را اسیر کنند و برای گرفتن اطلاعات با خودشان ببرند.
آن شب هوا بارانی بود. من، مهدی شفازند و محمدحسین طبق معمول داخل یک سنگر خوابیده بودیم. نیمههای شب باران خیلی شدید شد، به طوری که آب داخل سنگر نفوذ کرد. من وقتی بیدار شدم، دیدم همه جا خیس شده است. خواستم بچهها را بیدار کنم، دیدم محمد حسین نیست، فقط مهدی گوشه ای خواب است.
فکر کردم حتماً محمد حسین زودتر از من متوجه آب افتادن سنگر شده و تنهایی برای درست کردن آن بیرون رفته است. با عجله خارج شدم تا به او کمک کنم، اما در کمال تعجب او را ندیدم. باران هم آنقدر شدید می بارید که چیزی نگذشت لباسم کاملاً خیس شد.
همانطور که نگران و مضطرب داشتم اطراف را نگاه می کردم و دنبال محمد حسین میگشتم یک دفعه احساس کردم پشت تانکر آب چیزی تکان میخورد. گفتم شاید به نظرم رسید و من اشتباه کردهام، اما با این حال برای اطمینان بیشتر کمی به تانکر نزدیک شدم، دیدم بله! مثل اینکه یک نفر پشت آن مخفی شده است.
با خودم گفتم حتماً گشتیهای عراقی هستند و محمدحسین را هم اسیر کردهاند. به خاطر همین سعی کردم با احتیاط عمل کنم.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب
☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🔴 عملی مورد رضایت امام زمان(عج)
🔵 حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🌕 آقایی میگفت: محضر امام زمان علیه السلام مشرّف شدم، ولی نمیدانستم اصلاً محضر چه کسی هستم! کمی صحبت کردیم و با هم حرف زدیم. بعد از اینکه دیدارمان تمام شد، یکدفعه به خود آمدم که ای وای کجا بودم؟! محضر چه کسی بودم؟! این آقا چه کسی بودند؟! اما دیدم دیگر گذشته است.
🔹 این آقا میگفت که من ضمن صحبتهایم به ایشان عرض کردم: خیلی میل دارم یک کاری انجام دهم؛ یک عملی را انجام دهم که بدانم مورد توجه حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف است و بدانم اگر من آن کار را انجام دهم، مورد توجه حضرت میشوم. کار خوبی باشد و مورد پسند حضرت باشد. مدام اینها را تکرار کردم.
🔹 حضرت فرمود: یکی از آن کارهایی که خیلی مورد توجه واقع میشود، این است که به محض اینکه صدای اذان بلند شد، دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...» را بخوانی!
🔺 [این نقل] خیلی موافق اعتبار است!
📚برگرفته از کتاب «حضرت حجت علیهالسلام »؛ مجموعه بیانات آیتالله بهجت قدسسره درباره حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف
مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله بهجت قدس سره
#مهدویت
🔺 کلامی از علما
⭕️ حجت الاسلام انصاریان
❓چه کسانی محروم از شنیدن صدای خدا و پیامبر هستند؟
#کلام_علما