🌷 به اسم حبیب 🌷
🔴 #عمار_حلب
🥀 زندگینامه و خاطرات #شهیدمدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی
قسمت 4⃣2⃣1⃣
شب کنگره، همهی کارهایمان مانده بود. محمدحسین شروع کرده گفت:
« نیسان رو بیارید، بریزیم بالا، بریم میبد. »
زیاد بودیم شاید بیشتر از بیست نفر. سوار نیسان شدیم و رفتیم. دیدیم طرح همسان سازی قبور است و بنیاد حفظ آثار شروع کرده به یکی کردن سنگ قبرها. کلی سیمان و گچ و ماسه روی قبر همین شهید بود. افتادیم به تمیزکاری.
توی کنگره حنابندان، دو ماه بحث کردیم که چه هدفی را بزنیم. آخر به این نتیجه رسیدیم:
« شوق، عشق، حیات ».
آن موقع هنوز آقا حرفی از سبک زندگی و اینها نزده بودند.
« ازدواج به سبک شهدا »، « شوق و عشق در بحث جنگ » و موضوع « حیات طیبه شهدا ».
این سه اجلاسیه را برگزار کردیم. محمدحسین حرف خیلی مهمی به من زد. بحث ازدواج شد، گفت که سعی کن اگر ازدواج هم میکنی، برای رضای خدا باشد.
من را گذاشت مسئول تشریفات. باید مهمانها را هماهنگ میکردم. شماره گرفتیم. پیش شماره قم بود. زنگ زدم. گفتم چقدر صدای منشی آشناست. یکی دو بار پیغام گذاشتم. آقای آقاتهرانی زنگ زد که جوان، کسی برای هماهنگی به خانه من زنگ نمیزند. از مؤسسه طلوع باید پیگیری کنی. بعد کس دیگری را پیشنهاد دادند که هیچ کدام نمیشناختیم. وقتی آمد و صحبت کرد، همه ترکیده بودند. "مرحوم حجت الاسلام مهندسی" خیلی قشنگ در رابطه با عشق صحبت کرد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 به اسم حبیب 🌷
🔴 #عمار_حلب
🥀 زندگینامه و خاطرات #شهیدمدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی
قسمت 5⃣2⃣1⃣
میخواستیم آیتالله امجد را هم دعوت کنیم. من با یکی از بچهها که خیلی ارتباط نزدیکی با ایشان داشت، ارتباط گرفتم. هماهنگ کرد و دوبار خودم با آیتالله امجد صحبت کردم. محمدحسین خیلی حال کرد. آیت الله امجد گفت:
« من از شما معذرت میخوام که نمیتونم بیام. منتهی دو تا سخنران به شما معرفی میکنم که خودشان به شما زنگ میزنن. »
آقای الهی و آقای بیآزار. آقای الهی که الان سخنران هیئت حاج منصور است و حاج آقای بیآزار هم سخنران هیئت حاج محمود. خودشان زنگ زدند که کِی باید بیاییم و درباره چه موضوعاتی باید صحبت کنیم. محمدحسین رفته بود شورای فرهنگی که این سخنرانها را در نظر گرفتهایم. گفتند که پول بلیت هواپیما را برای کسی که اسم و رسم ندارد، نمیدهیم. اگر محمدحسین را کارد میزدی، خونش درنمیآمد که اینها بودجه فرهنگی را برمیگردانند، ولی سر این ماجراها خرج نمیکنند.
یک سال، یزد میزبان کنگره بسیج دانشجویی کل کشور شده بود. بسیج دانشجویی جلسهای ترتیب داده بود. با هم رفتیم. دیدیم باز همان حرفها و کارهای کلیشهای همیشگی. از بالادستیها شروع کرد به قهوهای کردن تا بقیهی مسئولان که
« این چه وضع کارکردن است؟! »
خودش روی کار سوار شد. ستاد تشکیل داد. سازماندهی کرد، هر دانشگاه در جایگاه مسئول یک کمیته. یکی از نو آوریهای محمدحسین این بود که یک برنامه کوچک هم که میخواست بگیرد، برایش اسم میگذاشت. مثلاً برای تولد امام حسن (علیهالسلام) جشن گرفت به نام
« خورشید هل أتی ».
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 به اسم حبیب 🌷
🔴 #عمار_حلب
🥀 زندگینامه و خاطرات #شهیدمدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی
قسمت 6⃣2⃣1⃣
مینشستیم فکر میکردیم. اتاق فکر دو سه نفری داشتیم، کنار معراج. حرفمان این بود که کار کلیشهای نکنیم، به خواهران بسبح دانشکده حضرت رقیه (علیهاالسلام) گفته بود برای کنگره اسم بدهند. آخر اسمش شد «سواد آینه». اعتقاد داشت ملت را بیاورد وسط و بازی دهد.
بچههای دانشگاه آزاد بافق زنگ میزدند که محمد حسین چه کار کنیم. صبح میآمدیم دانشگاه. ظهر ول میکردیم میرفتیم بسیج برای یادواره شهدای بافق. پوستر طراحی میکردیم، نشریه درست میکردیم. دانه را می ریخت و میگفت که خودتان آبیاری کنید.
یک داستانی را مد کرده بودیم به نام "گنبدشویی". طناب میانداختیم میرفتیم بالا. اوایل مقید بودیم که فتحط قبور را بشوییم. دیگر این کار قانعش نمیکرد. سراغ گنبد هم میرفتیم. با فرغون شیلنگ میآوردیم معراج. اگر کسی ما را می دید، محال بود باور کند دانشجو هستیم. غبارروبی و شستوشوی قبرشهدا خیلی دوست داشت. یکی از عشقهایش این بود که دوشنبهها قبل از زیارت عاشورا، قبرها را بشوید و گُل بزند. با کفش در منطقه قبور حاضر نمیشد. کلاً مدل غربتی صفا میکرد. دوشنبهها کنار معراج، بیشتر مواقع پابرهنه بود. گفت:
« بیا بریم فکه! »
من آن موقع این قیافهای نبودم. خیلی سوسولتر از الان بودم. رفتیم. خیلی اعتقاد داشت به اینکه غروب را توی فکه باشیم. تنظیم میکرد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 به اسم حبیب 🌷
🔴 #عمار_حلب
🥀 زندگینامه و خاطرات #شهیدمدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی
قسمت 7⃣2⃣1⃣
چند نفر را خیلی دوست داشت. یکی حاجمحمداکرمی بود. علاقهاش به خاطر این بود که محمد اکرمی معلم هرکس بوده، آن شخص شهید شده. به این خاطر با این آدم حشر و نشر داشت. حاج محمد، معلم محمدعبدی هم بود. محمدحسین هم چون عاشق عبدی بود، حاجی اکرمی را دوست داشت و زیاد هم دعوتش میکرد یزد. در یکی از این سفرها دیده بود که این آدم خیلی تأکید دارد که روز غدیر، صیغہ برادری بخوانید. برای همین در ایام غدیر هرکس دم دست محمدحسین بوده، باهاش عقد اخوت خوانده است. زمانی که شهید شد، توی گروه.های فضای مجازی همه میگفتند:
« داداش محمدحسین هستیم! »
کتابچه کوچکی داشت مثل یک دفتر یادداشت. وصیت محمد عبدی بود و چند تا از خاطراتش. میگفت که این بچه عارف بوده و این که در لباس عرفان، لباس جهاد هم تنش کرده، داستان حسینی بودنش را میرساند. میگفت که خیلیها عارف هستند و اسم دین و امام حسین (علیهالسلام) را دارند، ولی وقتی رفتی توی میدان، آنجا باید ببینی که با خودت چندچند هستی. می گفت:
« وقتی که دادا دو دور می کردن، محمد عبدی بلند شده و رفته با اشرار جنگیده و شهید شده. »
به خاطر همین اسم جهادی اش را «عمار عبدی» انتخاب کرده بود. وقتی میگفتیم:
« چرا محسن سیفی رو دوست داری؟ »
میگفت:
« نریمانی بوده. »
میگفتم:
« یعنی چی؟ »
میگفت:
« که خورده، حسین حسین گفته تا شهید شده. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 به اسم حبیب 🌷
🔴 #عمار_حلب
🥀 زندگینامه و خاطرات #شهیدمدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی
قسمت 8⃣2⃣1⃣
در یکی از فیلمهای شهید همت هست که میگوید:
« کار برای رضای خدا باشد. »
همیشه روی آن تأکید میکرد. پای قبر محمدحسین از همرزمانش شنیدم که توی مقر فرماندهی نمیرفته و با همان بچههای سوری و افغانستانی و پاکستانی مینشسته و بلند میشده و غذا میخورده. اینها را از شهید همت دیده بود. خیلی تحت تأثیر جذبهی احمد متوسلیان قرار گرفته بود. میگفت:
« احمد متوسلیان زده توی گوش همت که چرا سیگار کشیدی؟! و اینها را بالای تپه دوانده و آورده پایین و بشین پاشو داده. »
با شهید حسن باقری صفا میکرد که با این سن کم، کارش خیلی درست بوده. خیلی سعی میکرد کتابهای شهدا را بخواند. خاطرات فرماندهان شهید را قورت داده بود. داستان ازدواج شهید مدق را خیلی دوست داشت. تهران که میرفت، مقید بود برود قطعهی شهدا. همیشه برای بازدید مناطق جنگی برنامهی ویژهای میریخت. خیلی اصرار داشت نباید به همین دو تا اتوبوس اکتفا کنیم و برای پشتیبانی ماشین ببریم. مثل بقیهی کاروانها عمل نمیکرد. می گشت مناطق بکر و دست نخورده را پیدا میکرد. هماهنگی آنها را با تهران انجام میداد. خودم نصف زندگیام به خاطر فکه عوض شد و برنامهریزی محمدحسین باعثش شد. چون میدانست در فکه چه خبر است. آن سالها کمتر کاروانی میرفت فکه. حالی که توی غروب قتلگاه فکه گرفتم، این شد که حالا اینجا بنشینم.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 به اسم حبیب 🌷
🔴 #عمار_حلب
🥀 زندگینامه و خاطرات #شهیدمدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی
قسمت 9⃣2⃣1⃣
توی اردوهای دانشجویی اگر کسی قرار بود برود روی سِن و صحبت کند، به من میگفت:
« برو بالا. »
ولی اینکه مطلب بنویسم، هیچ وقت هم به ذهنم نرسید. برای اردوی جنوب گفت که میخواهیم نشریه درست کنیم، مطلب بده. آن موقع امکانات نبود. الان میروی توی اینترنت یک فکه میزنی، شصت تا مطلب برای تو میآید. می گفت:
« تو پارسال رفتی و تغییر کردی، پسر کسی که میتواند تعریف کند، تو هستی. »
گفتم:
« نمیتوانم. »
زیر بار نرفت. با آوینی قرار بستم و گفتم: « یک زیارت عاشورا طلب تو، ما رو ضایع نکن. »
یک متن هفت هشت خطی نوشتم. وقتی برگشتیم گفت:
« یه بیانیه بنویس. »
گفتم:
« بیانیه یعنی چی؟! »
دست بردار نبود. دیگر من مینوشتم و او میزد توی تابلوی اعلانات بسیج. اگر به چیزی اعتقاد داشت، دنیا مقابلش میایستاد، کار خودش را میکرد. آدمهای خودش را خوب میشناخت. کاری که به تو میداد، میدانست که از پس آن برمیآیی.
یک چیز دیگری که از محمدحسین دارم، بحث طراحی است. میگفت که تو مسئول روابط عمومی بسیج هستی و باید بروی یاد بگیری. میگفت:
« برو توی دفتر فنی بشین و طراحیها رو نگاه کن. »
گفتم:
« من که اصلا کامپیوتر ندارم. »
ترم اول دانشگاه، درسی داشتیم با عنوان " کاربرد کامپیوتر در نساجی ".
استاد، ما را نشاند پشت کامپیوتر و گفت که توی برنامه پینت، یک دایره بکش. بلد نبودم. ولی آن قدر محمدحسین امکانات به ما داد که فتوشاپ را یاد گرفتم.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 به اسم حبیب 🌷
🔴 #عمار_حلب
🥀 زندگینامه و خاطرات #شهیدمدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی
قسمت 0⃣3⃣1⃣
کارهای گرافیکی زمان محمدحسین را اگر در دانشگاه نگاه کنید، اتفاقی خاص بود. همه چیز را از کلیشه خارج کردیم. کارهای مرسوم مدنظرش نبود. میگفت که باید کار خاص باشد. همه آن موقع پلات ۷۰ در ۵۰ میزدند، ولی ما ۶۰ در ۴۰ میزدیم. یکی پرسید:
« اون پوسترهای سه بعدی رو چطور کار کردید؟ »
گفتم:
« سه بعدی کدوم بود؟! »
فونت را سفید میزدیم و بعد با محمدحسین مینشستیم رنگ میکردیم.
دو اتفاق در انقلاب را خیلی مهجور میدانست. یکی داستان قطعنامه و یکی حادثهی طبس. خیلی هم روی این دو موضوع سرمایهگذاری کرد. برای شهید منتظرقائم و حادثه طبس دو تا برنامه جدی برگزار کردیم که جواب هم گرفتیم. میگفت که این دو بحث روی زمین مانده و کسی روی آنها کار نکرده. سر داستان «انتقام ابابیل»¹ گفت:
« هرچه تیتر روزنامه هست که امام به آمریکا «نه» گفته، جمع کنید. »
همه را توی نمایشگاهی آویزان کرد. از شبکه BW آمدند برای تهیه گزارش. کمکم دوسه تا شبکهی خارجی دیگر هم آمدند گزارش گرفتند. ما هم سیدی را طبق رسمی که داشتیم، آماده و پخش کردیم. سال بعدش بهمناسبت سوم خرداد، برای حاج احمد متوسلیان یک برنامه گرفتیم به اسم «الی بیت المقدس». یکی را آوردیم. کلی به ما گیر دادند. محمدحسین، آن شخص را در مقام نظریه پرداز قبول داشت و از او استفاده میکرد. ایشان آمد یزد. توی فرودگاه گفت رو ببرید سرخاک "محمد منتظرقائم."
میدانستیم در ځلدبر است، ولی مکان دقیقش را نمیدانستیم. با هزار بدبختی رفتیم و پیدا کردیم.
_______________________________
۱.شکست تجاوز آمریکا به ایران در صحرای طبس
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
🔴 استاد قرائتی: آقای گلپایگانی به من گفتند؛ اگر معلم قوی بشوی امام زمان(عج) راضیتر است تا مثل من فقیه شوی
#مهدویت
Reza Narimani - Masalan To Ghabool Kardi (128).mp3
4.59M
مثلا تو قبول ڪردی ڪوله بارمو هم بستم!
مثلا من الان توے راه ڪرب و بلا هستم!😭
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹۲شهریور سالروز شهادت چریک ۱۰۰۰ چهره حجةالاسلام سيدعلی اندرزگو
امام خمینی(ره): ما نیمی از انقلاب را ازین شهید داریم، اگر ۱۰ تن مثل او داشتیم، دنیا تحت سلطه اسلام بود
🕊 شادی روحش صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم