eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
302 دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
💯مهم..مهم..مهم...مهم💯 ♨️شروع جهاد تبیین در اماکن عمومی 🤚همه از شهرداری شهرشون مورد زیر را مطالبه کنند. 👈نوبتی هم باشه نوبت این جهاد تبیین شهرداری ها در فضای عمومی یعنی خیابان ها و پارکهاست ... ☝️دقت کنین چیزی که باعث شده عده ای از زنان تمایلی به حجاب نداشته باشند شبهاتی هست که ذهن شون را تسخیر کرده و باعث شده امتیازات رعایت حجاب را به کلی نبینند ✍ اینجا یکی از جاهای بسیار مهمی هست که باید با جهاد تبیین به میدان رفت. جهاد تبیین باید در همون محیطی باشه که شل حجابی در اون مشاهده میشه؛ یعنی در محیط عمومی جامعه 👌برای این منظور در یک حرکت تمیز فرهنگی، پوسترهایی تبیینی پیرامون اهمیت حجاب آماده شده مخصوص چاپ روی بنر. این تصاویر بصورت فایل قابل دانلود روی سایت قرار داده شده (در لینک زیر) https://eftekhar1357.ir/?p=4633 ❇️شهرداری ها از این چهار طرح، تعداد زیاد چاپ کنند و در نقاط مختلف شهر نصب کنند ⚠️کسانیکه امروز امکانی برای جهاد تبیین دارند اگر بی تفاوت باشند قطعا از طرف خدا مورد بازخواست واقع خواهند شد ... 💯این متن را منتشر کنید و بدست همه ی مردم ایران برسونید تا مردم همه ی شهرها از شهرداری شهر شون مطالبه کنند و یک تبیین میدانی قوی در کشور شکل بگیره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما عاشق بے قرار یاریم همہ بر درد فراق او دچاریم همہ از پاے بہ جان او نخواهیم نشسٺ تا سر بہ قدومش بسپاریم همہ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
❤️رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍃یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا... و امان از آن روزی که؛ زمین شهادت می‌دهد... و آن زمین! خاکِ فکه باشد... شهادت! به قول و قرار هایی که پای بند نبودیم...💔 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ای برادر کجا می روی؟ کمی درنگ کن! آیا با کمی گریه و یک فاتحه شما بر مزار من و امثال من مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد یا نه؟ ما نظاره گر خواهیم بود که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد... نوشته ای بر مزار شهید رضا نادری @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گر میروی بی حاصلی گر می‌برندت واصلی رفتن کجا؟ بردن کجا؟ کتاب زیبای روایت‌هایی از زندگی شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 6⃣7⃣1⃣ قبل از اذان صبح، آمدم بیرون چادر. از سرما لِک‌لِک می‌لرزیدم. آب داخل تانکر یخ زده بود. قطره قطره آب توی مشتم جمع کردم تا وضو بگیرم. تا مرا دید، با خنده گفت: « نکنه تو هم اهلشی؟ » گفتم: « حالا! » دیگر خیالم جمع بود که خواب بمانم، یکی هست برای نماز شب بیدارم کند. روز آخر همه یک گوشه از کار را گرفته بودند که زود وسایل و تجهیزات را جمع کنیم. محسن دستم را گرفت و گفت: « بیا بریم. » من را برد پشت چادرها سمت دستشویی‌های صحرایی. گفت: « بیا اینا رو جمع کنیم! » غر زدم: « این همه کار! حالا چرا بدو بدو این کار؟ » گفت: « این مال ماست، چون هیچ‌کس سراغ این کار نمیاد. » سنگ‌های اطراف چادر را جمع کردیم. پوش‌ها را کشیدیم پایین و تا زدیم. لوله‌ی فاضلاب را باز کردیم و آفتابه آفتابه از داخل تانک آب آوردیم و دستشویی‌ها را شستیم. تا اینجا را همراهی کردم. ولی وقتی گفت: « بیا پلاستیک‌های زیر سنگ دستشویی رو آب بکشیم. » عق زدم. گفتم: « اینا که دیگه نجس شده؛ کسی استفاده نمی‌کنه! » گفت: « نه اسرافه؛ اگه آب بزنیم دوباره قابل استفاده میشه. » آخر سر گفت: « همه‌ی شهدای لشکر اینجا قدم زدن، دایی‌تقی، پویا ایزدی، موسی جمشیدیان، موسی کاظمی. » بعد چهارزانو نشست روی زمین و دستش را زد روی خاک‌ها و گفت: « رفیق! خاک اینجا مقدسه! » 🗣 راوی: همکار شهید (رسول فاتحی) ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 7⃣7⃣1⃣ دو سه ماه قبل از اعزامش، مثل همیشه من و محسن را صدا زدند برای تست آمادگی جسمانی. باید دوی سه هزار و دویست متر می‌رفتیم. بین راه گفت: « حَجی آشخوری می‌کشن! » گفتم: « بیا این دفعه کمتر بدویم تا سری بعد ما رو انتخاب نکنن! » سوت شروع که زدند خرامان خرامان راه افتادیم. هنوز گرم نشده بودیم که گفت: « ول کن، بیا بدویم. » پرسیدم: « چرا؟ » گفت: « می‌دونی، رفتم اسم نوشتم. می‌ترسم نمره‌ام پایین بیاد همین رو عَلَم کنند. » روزی که آمد خداحافظی برای اعزام، دست انداختم دور گردنش و گفتم: « دیدی آخر راهی شدی؟! » دستش روی کولم بود که گفت: « تو رو خدا دعا کن مشکلی پیش نیاد! » گفتم: « خیالت راحت، فقط رفتی حرم حضرت زینب دعام کن، یه دونه پرچم هم برام بیار. » چشم انداخت توی چشمم و گفت: « من دیگه برنمی‌گردم. » رو ترش کردم: « تو بچه داری، دلت میاد؟ » دستش را زد به گردنش و گفت: « این رو می‌بینی؟ بابِ بریدنه. » 🗣 راوی: همکار شهید (رسول فاتحی) ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 8⃣7⃣1⃣ میلاد ملک زاده همکار شهید همیشه می‌گفت: « رفيق ! من و تو آدم سپاه نبودیم؛ الان که خدا توفیق داده يقين بدون که یه روزی باید به واسطه ما تحولی اتفاق بیفته! » اولین دوره‌ی آموزشی با هم رفتیم دانشکده زرهی شیراز. در آن دوره، آموزش عملی شلیک روی تانک انجام می‌شد. سر کلاس می‌گفت: « خوب یاد بگیر، دو روز دیگه که می‌خوایم بریم سوریه به دردمون می‌خوره. » نزدیک چهار ماه، صبح تا شب با هم بودیم؛ روی تخت‌های کنار هم می‌خوابیدیم، سرکلاس شانه به شانه هم می‌نشستیم، با هم می‌رفتیم در شیراز گشت می‌زدیم. خوابم سنگین بود. عشق و علاقه‌اش به شهید کاظمی به چشمم آمد. از در کمدش گرفته تا روی کوله و وسایلش عکس حاج احمد را می‌چسباند. از سر ارادتش به مؤسسه شهید کاظمی آرزو می‌کرد: « کاش می‌تونستم به خونه بسازم و اونجا بشه دفتر مؤسسه. » از همان اول در سرش هوای سوریه می‌چرخید. منتظر بود دوره‌ی آموزشی تمام شود و بلافاصله اقدام کند. تا پایش به لشکر نجف باز شد، افتاد دنبال ثبت‌نام و مقدمات رفتن. با هزار نذر و دعا به خواسته‌اش رسید. قرار بود با هم برویم. تاریخ عروسی‌ام با تاریخ اعزام یکی شد و جا ماندم. چشم انتظارش بودم زنگ بزند. وقتی از سوریه برگشت، گله کردم: « همین‌طور می‌ری و یادت میره اصلاً رفیقی داشتی! » به قول خودش، چون نیروی آش‌خور بود، نتوانسته بود تماس بگیرد: « تعداد بچه‌هایی که می‌خواستن با خونواده‌‌هاشون تماس بگیرن خیلی زیاد بود. کلاً یکی دو دقیقه بیشتر وقت نداشتیم. » چند ماه قبل از اعزام مجددش، دوره پزشکیاری را در بیمارستان شهید صدوقی اصفهان گذراندیم. دوره‌ی پرخاطره‌ای شد. جمله‌ی "بریم یه رانی و كوچ بزنیم" اَش هنوز توی گوشم است. هر وقت توی کلاس می‌خوابید یا چرت می‌زد، فیلمش را می‌گرفتم. یک دفعه هم وسط حیاط بیمارستان با سیبی که داشتیم گاز می‌زدیم عکس سلفی گرفتیم و برای خانم‌هایمان فرستادیم و زیرش نوشتیم: « ما و ناهارمون یهویی! » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 9⃣7⃣1⃣ تا کاور می‌پوشیدیم، مدام بهم می‌گفت: « آقای دکتر! آقای دکتر! » روز اول به سرش گذاشتم: « دکتری که چند تا پرستار و منشی خانم دوروبرش نداشته باشه، فایده نداره! » رو ترش کرد. وقتی رفتیم ایستگاه پرستاری، دیدیم همه مرد هستند. خندید و گفت: « خدا می خواد آدم بشی! » یک بیمار تصادفی آورده بودند. پایش بدجور زخمی شده بود. سفیدی استخوان پایش را می‌دیدیم. بیمار خیلی بی‌تابی می‌کرد. مسئول بخش اصرار کرد که یکی برود کمک پرستار. به محسن پیشنهاد دادم برویم کمکش. کم دل بود و با دیدن خون، زود رنگش می‌پرید. دل‌دل کرد، ولی آخر آمد. به محض دیدن پای بیمار، رنگش زرد شد و کنار دیوار شل شد. بهش تشر زدم: « همین طوری میخوای بری سوریه؟ » از جا پرید. یک بار هم محسن من را به کار کشید. پیرمردی نود و پنج ساله زخم بستر گرفته بود. کمتر کسی حاضر می‌شد تمیزش کند، محسن گفت: « بیا بریم به‌خاطر خدا یه کاری براش بکنیم. » مرا به زور این‌که: « همین پیرمرد شفاعت‌مون می‌کنه. » برد توی اتاق. حدود یک ساعت پیرمرد را با مواد بدن‌شوی تمیز کرد. آخر سر هم پیشانی‌اش را بوسید؛ در حالی که اصلاً پیرمرد قدرت تشخیص نداشت. ماه رمضان سال ۹۶ برای مسابقات ورزشی، از گردان مأمور شدم به تربیت بدنی لشكر. روز سوم چهارم یکی از هم دوره‌ای‌ها با کنایه گفت: « رفیقتم که داره میره سوریه! » - « کی؟ » - « محسن. » - « امکان نداره! » - « به خدا داره میره! » 🗣 راوی: همکار شهید (میلاد ملک‌زاده) ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 0⃣8⃣1⃣ جا خوردم. من اولین نفر بودم در لیست اعزام. محسن قبلاً اعزام شده بود اصلاً قرار نبود جزو لیست باشد. سریع خودم را رساندم به گردان. تا محسن را دیدم، پرسیدم: « قضیه چیه؟! میگن داری میری سوریه! » + « راست میگن! » - « خیلی نامردی! با مال مردم خوردن نمیشه رفت سوريه. » + « حالا اتفاقیه که افتاده. صبح تا حالا، همه رفتن اعتراض کردن، جون محسن تو دیگه نرو. » وقتی این را گفت، جلوی همه داد زدم: « با این‌که رفیق صمیمی منی، اما نمی‌ذارم بری. اگه شده پادگان رو به هم می ریزم، ولی باید برا من مشخص بشه چرا پارتی‌بازی شده! » خندید و گفت: «ر فیق غصه نخور. میرم و برمی‌گردم و سری بعد با هم می‌ریم. » گفتم: « مثل روز برام روشنه اگه بری ، دیگه هیچ وقت برنمی‌گردی! » ذوق زده گفت: « خدا از دهنت بشنوه، من که از خدامه ولی تو غصه نخور. » جانشین گردان احضارم کرد: « چیه چرا شلوغ کردی؟ » - « یا طبق لیست، من باید برم؛ یا با محسن با هم دیگه میریم!  » - « به من گفتن فقط محسن حججی! چونه نزن هیچ کاری هم نمیشه کرد. » 🗣 راوی: همکار شهید (میلاد ملک‌زاده) ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۱۳ آذر سالروز شهادت مدافع حرم «» گرامی باد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ ❌فتنه‌های‌ آخرالزمان ‌پیچیده‌ست‌ حواس‌ جمع‌ باشید. 💌امام زمان وقتی ظهور می‌کنند،خودشان را چگونه معرفی می کنند؟
خوشا آنان‌که در میدان و محراب نماز عاشقی خواندند و رفتند خوشا آنان‌که هنگام شهادت حسین و کربلا دیدند و رفتند 🥀 🌹 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
😳روز به روز ازدواج هاشون مسخره تر میشه 🤭زن برزیلی با یک عروسک ازدواج کرده و چند ماه بعد از ازدواجش به صورت نمادین زایمان کرده و یک عروسک به دنیا آورده 📲حالا بعد چند وقت از ازدواجش اعلام کرده رابطه شون در آستانه ی فروپاشیه چون همسرش به زن دیگه ای پیام داده 📌جالبه با این همه ادعای پیشرفت، افراد با این جور آدم ها همکاری می کنن و برای این ازدواج مضحک مراسم می گیرن و برای زایمان نمادینش بیمارستان و کادرش باهاش همکاری می کنن ➕غرب اگر پیشرفته شده چون نخبه های کشورهای دیگه رو می دزده ؛ خودشون هیچی نیستن 🌐منبع:https://www.dailymail.co.uk/femail/article-1134073/Woman-married-rag-doll-claims-cheated.html
شهید مدافع حرمی که رهبر فرزانه انقلاب برای نگه داشتن قاب عکس او از خانواده اش اجازه گرفت شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 لطفا جدی بگیرید این یک فتوای شرعی است و خداوند نخواهد گذشت... 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❄️ با برگ‌ها نیامدی با برف‌ها بیا... 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
' گـرطبیب‌دل‌بیمارفقط‌شش‌گوشہ‌ست     من‌مریضـم‌برسانیدمـراتاحَــرَمشـــღ ' 🌹🍃 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
رفتند خودرا ادا ڪنند خود را فداے ماندن ماوشماڪنند رفتند و باحمایت قلب پاڪشان ڪربلاحماسہ خونین بپاڪنند مامانده ایم ڪه میڪشیم امروزدعاڪنیم ڪه شهیدان دعاڪنند @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم