🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #تپه_جاویدی_و_راز_اشلو
قسمت 4⃣9⃣2⃣
آب, دیواره ی نخل هایی که عراق افقی مثل آجر روی هم چیده بود را گرفته و تا لب خاکریز و سنگرهای آنها پیش رفته بود. صحنه ی خط دفاعی ساحل به کلی عوض شده و راه بسته بود. به ناچار برگشتیم تا برای رسیدن به خط دفاعی دشمن فکر دیگری شود. بعد از بی سیم زدن و تعیین تکلیف، نقشه جدید شکستن خط ساحلی دشمن اعلان شد:
« فرصت برای باز کردن محورها نیس... نقشه عوض شد...همه باید با قایق بزنن به خط ساحل مستحکم دشمن. شما هم برگردین ساحل خودی. »
ساعتی بعد زیر نخل های سوخته ی ساحل خودی، داخل هر قایق موتوری دوازده تا پانزده نفر مستقر بودند. ساعت مچی شب نما را نگاه کردم.
- " یک و نیم. "
بیسیم چی دسته، گوشی را آماده کنار گوشم گرفته بود و منتظر رسیدن دستور حرکت بودم. چشمم رفت به داخل قایق ها و بچه هایی که زیر لب دعا می خواندند. نرمی و صفای شب عملیات را توی تک تک بچه ها می دیدم. آرام اشک می ریختند و از هم قول می گرفتند که اگر شهید شدند دیگری را شفاعت کنند. چند نفری توی دفترچه خاطرات از بقیه دست نوشته شفاعت در روز قیامت می گرفتند. غواصی برای دوستانش که ساعتی پیش آب تند اروند آنها را به خلیج فارس برده بود، زجه و زاری
می کرد و باقی مانده غواص های دیگر هم که مثل ما ساعتی پیش به عنوان موج اول حمله وارد اروند شده بودند و خود را به موانع مستحکم عراقی رسانده بودند تا سیم خاردارها، نبشی ها، هشت پری ها و مین ها را از کار بیندازند و معبر را برای عبور گردان های قایق سوار باز کنند؛ اما موفق نشده بودند، حالا ملحق شده بودند به گردان خط شکن فجر به فرماندهی مرتضی جاویدی.
بچه ها تا جایی که می توانستند همدیگر را به آغوش کشیدند و برای پنهان ماندن از دید دشمن و موفقیت حمله دعای امن یجیب... خواندند.
بیسیم چی صدا زد:
«برادر حسن، عمو مرتضی »
گوشی بیسیم پی آر سی را گرفتم.
- « مرتضی به گوشم. »
- « اشراقی، قایق ها روشن، حرکت می کنیم.... آماده... اول قایق های گروهان مسلم حرکت می کنه. »
فرمان که دادم، هر پنج سکاندار، تسمه موتور قایق خود را که روی آن پتو پیچیده بودند، روشن کردند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #تپه_جاویدی_و_راز_اشلو
قسمت 5⃣9⃣2⃣
اروندرود متلاطم بود و منور جدیدی روی اروند جرقه زد و روشن شد. حرکت پُرخروش آب در دل شب, وحشت آفرین بود. آماده ی حرکت دستی روی شانه ام نشست.
- « سلام حسن آقا! چه خبر؟ »
برگشتم. در کمال تعجب, مرتضی و جعفراسدی, فرمانده ی تیپ بودند. روحيه ی بچه ها دو چندان شد. شور و شوق عجیبی بین بچه ها افتاده و همه لحظه شماری می کردند برای حمله به خطوط دفاعی فاو.
مرتضی و عزیز بابایی هم سوار قایق ما شدند. عزیز گفت:
« حالا که آب تا سنگر عراقیا پیشروی داشته، بهتره از راه نهر بهشت بریم، اگه خدا بخواد، با قایق می ریم رو سرشون. »
سوار بر قایق تاختیم به سمت ساحل فاو. کم کم نشانه هایی از درگیری از رو به رو دیده شد. قایق ها به سرعت, آب اروند را شکافتند و پیش رفتند. آنی توجه ام به نور چراغ قوه معدود غواصانی رفت که توانسته بودند توی ساحل دشمن بمانند. میانه ی اروند، مرتضی با انگشت, آتش تیربار مقابل را نشان داد.
+ « تیربار رو چکار کنیم؟ »
عزیز گفت:
« باید خودمون کارش رو بسازیم. »
قایق که موتورش با پتوی سربازی پوشیده بود، می خورد به امواج و پیش می رفت سمت نهر بهشت. طرف چپ, تیرباری بی وقفه سمت محورهای دیگر آتش می کرد. دهانه اش توی تاریکی انگارِ سرخی زغال، گُل انداخته بود. عراقی ها در محورهای دیگر, زمین و زمان را به گلوله های رسام و منور بسته بودند. روی سر اروند آتش بازی بود و کم کم بخار آب و دود روی رودخانه ی عظیم بسته شد. هر چند مَدّ بزرگ، نقشه ی اول ما را به هم زده بود، اما همین بالا آمدن آب و پوشیده شدن سیم های خاردار و موانع باعث شد تا با قایق ها بزنیم به سیم های خاردار و نبشی هایی که سر تا سر ساحل بودند. وقتی قایق را روی دیواره نخل دیدم، فریاد زدم:
« الله اكبر.. برزید تو آب. »
دشمن جوری غافلگیر شد که تنها تیربار محور ما توانست سه تیر شلیک کند و بعد خوراک موشک آرپی جی مرتضی شد. به راحتی از نهر پر آب بهشت عبور کردیم و تا لب سنگر و خاکریز دشمن پیش رفتیم و پاسدار و بسیجی از قایق ها پیاده شدند و انگارِ صاعقه به عراقی ها زدند. با تکبیر از قایق پریدم بیرون و زدم به آب. چند بار زیر آب رفتم و بیرون آمدم تا پایم روی زمین سفت شد. توی ساحلِ تصرف شده, جنگی تمام عیار اغاز شد.
عراقی ها وحشت زده به همه جا آتش می کردند. بی سیمچی را رها کردم و با کلاش آتش کردم و پیش رفتم و داخل هر سنگر نارنجکی انداختم. قبل از روشنای صبح, خط دفاعی عراقی ها به سرعت تصرف شد و با دو گروهان چپ و راست فجر, دست دادیم.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_غدیر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#روزشمار_غدیر
🗓٥٩ روز تا عید غدیر باقی مانده است
✨منَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ﴿احزاب:۲۳﴾
🔺از مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند و برخی از آنان انتظار می برند و هیچ تغییر و تبدیلی نداده اند، (۲۳)
امیرالمومنین علیه السلام در كوفه بر منبر بود، از او سؤال كردند كه كدام طايفهاند كه حق جل و علا در كلام مجيد خود فرموده ﴿ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ...﴾
آن حضرت در جواب ايشان فرمود: «خدايا اين آيه بر مردمان پوشيده شده، اين آيه در شأن من است و در شأن عموی من حمزه، و در شأن پسر عموی من عبيدة بن حارث بن عبد المطلب؛ عبيده در روز بدر به درجه شهادت فائز شد، و عموی من حمزه در روز احد شربت شهادت چشيد، و اما من انتظار ميكشم كه شقى ترين اين امت سر و روى و محاسن مرا از خون من رنگ كند واین امرى است كه حبيب من ابوالقاسم مرا از اين حال خبر داده...»¹
➊كشف الغمة في معرفة الأئمة،ج1، ص190
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#روزشمار_غدیر
59 روز مانده تا عید سعید غدیر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_غدیر
59 روز مانده تا عید سعید غدیر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✊ ایستادند پای امام زمان خویش...
💐 امروز ۱۹ اردیبهشت ماه سالروز شهادت شهدای مدافع حرم " #حسن_قاسمی_دانا" و " #جواد_ الله_کرم " گرامی باد.
#صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📸با سپاهی از شهیدان خواهد آمد...
🕊 ۱۹ اردیبهشت ماه سالروز شهادت سربازان لشکر صاحب الزمان(عج) گرامی باد.
اللهم عجل لولیک الفرج
#صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔖#معرفی_شهدا
نام : حسن
نام خانوادگی : قاسمی دانا
نام پــــدر : محمد
تاریخ تولد : ۱۳۶۳/۰۶/۰۲ - مشهد🇮🇷
دیـن و مذهب : اسلام ، تشیّع
وضعیت تأهل : مجرّد
شـغل : نانوا
ملّیّت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۳/۰۲/۱۹ - حلب🇸🇾
مــزار : مشهد ، باغ خواجه ربیع
کتاب : «سروها ایستاده میمانند»
توضیحات : مــــربّی رزم نیــــروهای بسیــــج، مسئــــول تکتیرانــــدازان گــــردان عمّــــار لشکــــر فاطمیــــون
🕊شهید مدافعحرم #حسن_قاسمی_دانا
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم