eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️طرحی از علیرضا ذاکری | آمریکا ارباب تروریست‌ها 🔹۱۲ تیرماه، سالروز حمله ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران در خیلج فارس 🔸شاید تا حالا نمی‌دونستید که از ۲۹۰ سرنشین هواپیما، ۶۶ نفرشون کودک بودن... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢️ تصاویری از قربانیان پرواز ایرباس ۶۵۵ هواپیمایی ایران که توسط موشک ناو امریکایی‌ بطور وحشیانه‌ای بر فراز آب‌های خلیج فارس مورد حمله قرار گرفتند و شهید شدند. یاد و خاطر ۲۹۰ شهید ایرباس ۶۵۵ گرامی باد @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ «ترور در آسمان» 🔹به مناسبت حمله ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمانم.. به شما سلام می‌کنم و جان می‌گیرم به شما سلام می‌کنم و امید در تک تک رگ هایم جاری می‌شود به شما سلام می‌کنم و اضطراب ها و دلواپسی ها رنگ می‌بازند به شما سلام می‌کنم و یادم می‌آید که تنها نیستم شکر خدا که شما را دارم اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا بالا سر من قبل از اجل حسین💔 . @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
°●💚🪴●° خوب شما را می شناسم نگاه‌تـان خیلـی آشناست! اینقدر که دلتنـگ‌تان می‌شوم کاش شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم صبحتون شهدایی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 کلام شهید: شهـادت در راہ آرمان الهـی معشوق ماست آیا شنیدہ ای عاشقی را از معشوق بترسانند .. شهید آیت‌الله دکتر بهشتی🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب ! زندگینامه شهید مدافع حرم به روایت همسر بزرگوار شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
قسمت‌های ۱۱۶ تا ۱۲۰ کتاب زیبای دلتنگ نباش
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 1⃣2⃣1⃣ - « نه روح الله، بخر بیارش. یه هفتـه س مستأصلی. از وقتت زدی، همه اش دنبال موتوری. همین الان بخر بیا. » + « یعنی همین الان بخرمش؟ » - « آره بخر، با موتورت بیا اینجا دنبالم. » یک ساعت بعد روح الله با یک جعبه شیرینی رفت دنبال زینب. کلید موتور را با خوشحالی نشان داد. خرید موتور خیلی برایشان خوب بود. شب‌ها هرکجا بودند، باید خود را قبل از بستن مترو می‌رساندند ولی حالا دلشان قرص بود که وسیله دارند. دو روز بعد از خرید موتور، وقتی روح الله به خانه آمد، کمی استراحت کرد و دوباره لباس هایش را پوشید. زینب با تعجب پرسید: « کجا میری؟ » + « میرم با موتور یه دوری تو خیابونا بزنم، زود برمی‌گردم. » زینب خیلی دلش با این نبود که روح الله برود با موتور کار کند. تازه از سر کار آمده بود. - « باور کن من راضی نیستم به خاطر من بخوای بری اضافه تر کار کنی. همین حقوقی که از سپاه می‌گیری، کافیه. حالا تا وقتی قسطامون رو بدیم، کمتر خرج می کنیم. » - « من در قبال تومسئولیت دارم. دلم نمیخواد کمتر از اونی که توخونه‌ی بابات داشتی، تو خونه‌ی من داشته باشی. کار که عیب نیست. این جوری خودم بیشتر از تو اذیت میشم. میرم، یکی دو ساعت دیگه برمی‌گردم. » زنیب هنوز راضی نشده بود، اما نمی‌توانست جلوی او را بگیرد. با ناراحتی گفت: « هوا خیلی سرده. حالا نمیشه یه روز دیگه بری؟ » + « نه، من عادت دارم. » وقتی دید حریفش نمی شود، به اتاق رفت و چند تا لباس گرم آورد. دو تا جوراب پایش کرد و چند دست لباس گرم به او پوشاند. دستکش ها را هم دستش کرد. روح‌الله رفت و سه چهار ساعت بعد آمد. با لبخند وارد خانه شد، از جیبش مقداری پول بیرون آورد و به زینب داد: « اینم روزی امشبمون. فقط یادت باشه این پول رو کنار بذار که برای خورد و خوراکمون ازش استفاده نکنیم. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 2⃣2⃣1⃣ زینب پول ها را گرفت و پرسید: « چرا؟ » روح الله همان طور که به سمت اتاق می‌رفت تا لباس هایش را عوض کند، گفت: « به پول سپاه اطمینان بیشتری دارم. می دونم حلاله حلاله، اما چون گواهینامه موتور ندارم، کمی به این پول شک دارم. البته همه قوانین رو رعایت می کنم ها! اما چیزی که می خوریم، باید حتماً حلال باشه، بدون هیچ شک و شبهه ای. » زینب اخم هایش را درهم کرد و گفت: « خب بگیر گواهی نامه ات رو! » روح الله از همان اتاق جواب داد: « وقت کنم میرم می گیرم، حالا فعلاً این پول رو جدا بذار، پول شارژ ساختمون و آب و برق رو بدیم تا بعداً برم گواهینامه بگیرم. » - « باشه جدا می.ذارم. حالا چطور بود؟ تعریف کن ببینم! » روح الله با خنده از اتاق آمد بیرون و گفت: « وای زینب، نمی دونی چه خبر بود! تا من رفتم وایستم مسافر بزنم، اونایی که مسافرکشی می کردن، ریختن سرم که تو چرا اومدی اینجا؟ گفتم بابا منم اومدم چند تا مسافر بزنم دیگه. با من دعوا می‌کردن که تو حق نداری اینجا کار کنی. یه کم رفتم دورتر از چشمشون تا تونستم یه چندتایی مسافر بزنم. تازه از یه نفرم پول نگرفتم. » - « چرا؟ پول نداشت؟ » + « چرا داشت، اما داشت پشت سر حضرت آقا حرف میزد و بد و بیراه می گفت. هرچی بهش گفتم این جوری که شما میگید نیست دارید اشتباه می کنید، اما باز حرف خودش رو میزد. منم ناراحت شدم ازش پول نگرفتم. » زینب خندید و گفت: « خوب کاری کردی. » از آن شب به بعد روح الله بیشتر شب‌ها می‌رفت با موتور کار می کرد. بعضی شب ها هم زینب به زور نمی گذاشت برود. روزهای آخر اسفندماه با بوی عید عجین شده بود. زینب همه چیز خریده بود. سفره هفت سین شان فقط سبزه کم داشت. روح‌الله خیلی به زینب اصرار کرد که بگذارد عید را برود جزيره‌ی فارور¹. می خواست از کلاس‌های نظامی حاج‌محمدناظری استفاده کند، اما زینب قبول نکرد. ------------------------------ ۱. جزیره ای غیرمسکونی در خلیج فارس که حاج محمد ناظری در زمان حیاتش به نیروهای بسیجی آموزش نظامی می‌داد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 3⃣2⃣1⃣ سال تحویل ۱۳۹۳، اولین سالی بود که با هم در خانه خودشان بودند. روح‌الله که دید زینب راضی به رفتنش نیست، کوتاه آمد و نرفت. دو سه ساعت مانده بود به تحویل سال که باهم رفتند از کوچه‌ی شهرستانی.ها ماهی و سبزه خریدند. روح الله پولش را حساب کرد و کیسه ماهی را داد دست زینب. زینب که حسابی از ماهی چندشش شده بود، کیسه را با نوک انگشتانش گرفت و از خود دورتر نگه داشت. روح الله با تعجب نگاهش کرد و پرسید: « چرا این جوری گرفتیش؟ » - « خیلی چندشم میشه! تازه بلدم نیستم پاکش کنم. » + « یاد می گیری. باهم پاکش می کنیم. توی شرایط سخت زندگی نکردی دیگه! » به خانه که رسیدند، زینب سبزه را وسط سفره هفت سینش گذاشت. روح الله همان طور که لباس‌هایش را عوض می کرد، گفت: « زینب تو بروسر ماهی رو بِکَن تا من بیام پولکاش رو تمیز کنم. » زینب با چشمانی متعجب نگاهش کرد: « چه کار کنم؟ چه توقعی از من داری روح الله! من چه جوری کله این رو بکنم؟ » + « چه جوری نداره. با چاقو سرش رو بکن دیگه. » روح الله به صورت حیرت زده زینب خندید و گفت: « وقتی بهت میگم تو شرایط سخت زندگی نکردی، همینه دیگه. » دست زینب را گرفت و به آشپزخانه برد. + « ما که میریم اردوهای آبی خاکی این جوری نیست که برامون غذا شیک و باکلاس بیارن. برای پنج شش نفر آدم گنده، یه دونه مرغ زنده میدن، میگن این غذاتونه، خودمون باید سر ببریم، پرهاش رو بکنیم بشوریم، آتیش درست کنیم، بپزیمش. این میشه ناهارمون. » - « وای خیلی وحشتناکه! تا حالا نگفته بودی. » روح الله ماهی را از کیسه بیرون آورد و روی ظرفشویی گذاشت. چاقو را دست زینب داد و گفت: « کله ش رو ببر. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 4⃣2⃣1⃣ زینب یک قدم عقب رفت و گفت: « من نمیتونم. » + « نمیتونم نداره، باید ببُری یاد بگیری. باید زندگی در شرایط سخت رو یاد بگیری. می‌دونی چیه؟! من دلم می خواد یه چند روز با هم بریم مسافرت و توی شرایط سخت زندگی کنیم. اصلا خوشم نمیاد بریم هتل و راحت برای خودمون بشینیم. این که نشد مسافرت. دوست دارم وسط جنگل، چادر بزنیم. یه جایی که فقط آب داشته باشه. مواد غذایی هم نمیخواد با خودمون ببریم، اونجا شکار می کنیم. » با هر زحمتی بود به کمک روح الله ماهی را تمیز کرد. بعد هم مشغول درست کردن آن شد. ساعت هشت شب بود که روح الله گفت: « من می‌رم، کمی کار کنم. زودی میام. » - « الان؟ یه ساعت دیگه سال تحویله. » روح‌الله انگشتش را بالا آورد و گفت: « اتفاقا الان موقع کارکردنه. الان حسابی شلوغه، منم که بیکار نشستم. برم یه دوری بزنم، میام. » زینب هرکاری کرد، نتوانست جلوی او را بگیرد. وقتی رفت، او هم به کارهایش رسید. غذای شب عید را درست کرد و سفره هفت سین را مرتب کرد. چیزی به تحویل سال نمانده بود. هرچقدر با موبایلش تماس می‌گرفت، جواب نمی‌داد. نگران بود برای تحویل سال نرسد. سه دقیقه مانده به تحویل سال، در را باز کرد. زینب به طرفش دوید و گفت: « کجایی بابا، بدو الان سال تحویل میشه. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 5⃣2⃣1⃣ هر دو سر سفره نشستند. این اولین عیدی بود که دو نفری کنار هم در خانه خودشان بودند. زینب قرآن را باز کرد و روح الله مشغول خواندن شد. حس وحال عجیبی داشتند. سال که تحویل شد، به هم تبریک گفتند. روح الله از درون قرآن عیدی زینب را داد. هردو به خانواده هایشان زنگ زدند و تبریک گفتند. قرار بود هفتم عید به همراه خانواده زينب به بابلسر بروند. پدر روح الله هم مشهد بود. قرار شد او هم از مشهد پیش آنها برود. از فردای سال تحویل دیدوبازدیدهای عید شروع شد. اولین عیدی بود که ازدواج کرده بودند، هرجا می رفتند بهشان کادو می‌دادند. بیشتر کادوها را به زینب می‌دادند، تا آخر صدای درآمد و به شوخی گفت: « چرا همه فقط به عروس کادو میدن ؟ فقط تو عروسی کردی؟ پس من چی؟! » سر به سر زینب می‌گذاشت و می خندیدند. وقتی برای عیددیدنی به خانه‌ی رضا رفته بودند، پیشنهاد داد همه با هم به خانه رسول بروند و عید را به پدر و مادرش تبریک بگویند. همه از پیشنهادش استقبال کردند. رضا با پدر رسول هماهنگ کرد و راهی خانه شهید رسول خلیلی شدند. روح الله و زينب به همراه رضا و پدر و مادرش. زینب خیلی هیجان داشت. دوست داشت مجدد مادر رسول را از نزدیک ببیند. وارد خانه که شدند، عکس بزرگ رسول اولین چیزی بود که به چشم می‌آمد. کمی که نشستند، از مادر رسول خواستند از پسرش بگوید. او هم شروع کرد به تعریف: « از خصوصیات اخلاقی و رفتاری اش گفت، از مرام و مردانگی اش از جهادی که در راه خدا انجام داده بود، از این‌که با رضایت قلبی پسرش را راهی کرده بود و از وصیت نامه ای که رسول به کمک او نوشته بود. » زینب با دقت به حرف هایش گوش می داد. هیجانش باعث شده بود قلبش تندتر بزند. صحبت‌هایش که تمام شد، زینب طوری که فقط مادر رسول بشنود، گفت: « حاج خانوم، آقا رسول عروسی ما اومده بودن. اون شبی که روح اللـه خبـر شهادت‌شون رو آورد، بـا هـم فیلم عروسی رو گذاشتیم و کلی گریه کردیم. » - « خدا حفظتـون کنه. میشـه بعـدآ فيلم عروسی تون رو بیارید منم ببینم؟ » - « بله، حتماً. » مادر رسـول از جایش بلند شد و گفت: « بیاید اتاق پسرم رو نشونتون بدم. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🟢 پیامبر اکرم (ص) فرمودند: تنها به دستان مهدی عجل الله تعالی فرجه است که خداوند دروغ را نابود خواهدکرد و روزگار رنج و سختی را به پایان خواهد رساند. 📚غیبت طوسی ص۱۸۵ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰امیرالمؤمنین علی علیه السلام : ✍أجَلُّ المُلوکِ مَن مَلَکَ نفسَهُ وبَسَطَ العَدلَ . 🔴ارجمندترین شهریاران کسی است که بر نفس خود شهریاری کند و عدالت را بگستراند . 📚 منتخب میزان الحکمه : 514 🔹جهت تعجیل در فرج: 🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📸 آن فردی که با رانت در صندوق بازنشستگی مسئولیت گرفته بود و دکتر جلیلی به آن اشاره‌‌ای کرد و خطاب به پزشکیان گفت او را می‌شناسید کسی نیست جز داماد پزشکیان... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗳فقط یک میلیون رای تو این مصاحبه خوابیده (تو انتشارش بترکونید) یه فساد از جلیلی بگو جایزه بگیر یه برنامه از پزشکیان بگو جایزه بگیر 😐 ❓بنظرت مردم چی گفتن❓😂☝️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسیاری از برنامه‌های اربعین به دولت بستگی داره اگه دوست دارید به چهارسال قبل برگردید که یک هفته معطل می‌شدید برای ویزا گرفتن و ده دلار تو عراق هزینه ورود میدادید و مشکلات دیگه، به پزشکیان رأی بدید که دولت سوم روحانیه
دبیر ستاد اعتدالیون اصولگرا و اعتدالیون دکتر پزشکیان به ستاد دکتر سعید جلیلی پیوست @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شوک بزرگ به ستاد پزشکیان 🔹محمدرضا جهان بیگلری دبیر ستاد اعتدالیون پزشکیان: به علت حضور افراد ناکارآمد تیم روحانی در اطراف پزشکیان استعفا کردم. 🔹بعد از بررسی برنامه های آقای جلیلی به این نتیجه رسیدم ایشون فرد اصلح و مناسب برای ریاست جمهوری هستند. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
•• •• ﮼𖡼 من خاڪ رهت سازم تن گر همہ جان باشد ﮼𖡼 جان گر چہ گران باشد در پاے تو ارزانی عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم