🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🏴 "شهدا و امام حسین (ع) "...
🍃قــلاب آهــنی رو انــداخت روے یـخ و ڪشید.اولین قالب یخ رو از دهانه تانڪر، انـداخت توے آب یه نـفر از تـوے صـف جماعت معترضش شد ڪہ از ڪلہ سحـر تا حالا ایستـادم برا دو تا قالب یـخ، مگه نوبتـی نیست؟
🌹علے گفت: «اول نوبت گلوےتشنه پسر فاطمه ، بعـد نوبتِ بقیـه »...
🌴با صاحب کارخونه یخ شرط کرده بود کہ شاگردی مےکنه، خیلی هم دنبال مزد نیست اما اول یـخِ تانڪر نذری رو میده، بعد بقیه رو خودش هم با خطِ نہ چندان خوبش روی تانڪر نوشته بود:
«سلام بہ گلـوی تشنه حسیـن عليه السلام »
✍ راوی: مادر شهیــد
🥀#سردارشهید_علی_چیت_سازیان
🏴#لبیڪ_یاحسیــن
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
👌پست اینستاگرام مادر شهید رسول خلیلی به مناسبت تولد شهید رسول خلیلی
⚘رسول جانم: تو را
❄️دانه های سفید برف پاییزی
از آسمان برایم هدیه آوردند ...
❤️ تو برای زمین "مهمان" بودی رسولم ❤️
و درست سالها بعد
نزدیک همان روز ها تو را با باران
🌧 به سمت آسمان
🖐بدرقه کردم ...🌷
🥀خیالم راحت هست
که روز میلادت
حضرت خانم زینب سلام الله علیها
برایت کم نمی گذارد...⚘⚘
🎈" تولدت مبارک پسرِ آسمانیَم "🎈
#شهید_مدافع_حرم
#شهید #رسول_خلیلی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ راویت؛ مادر شهید
✨مدام می گفت مادر من را #دعا کن. من مادر هستم نمی توانستم دعای #شهادت کنم، تنها از خدا می خواستم هرچه لیاقتش هست به او بدهد.
✨وقت رفتن، گفت مادر اگر بروم بدرقه ام می کنی؟ گفتم تو بدرقه شده هستی خدا #لیاقت داده که به سوریه بروی.
خواستم بدرقه کنم دیدم قدش آنقدر #بلند است که فقط چند سانت تا چهارچوب فاصله دارد.
✨نگاهش نکردم، گفتم نکند #شیطان وسوسه ام کند که داری چه کار میکنی؟ چرا اجازه میدهی پسرت برود. ولی اجازه ندادم این افکار در سرم باشد، گفتم پسرم برو خدا به همراهت.
#شهید #اصغر_الیاسی🌷
#شهید_مدافع_حرم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💠 بیستم آذر ماه سالروز #شهید محراب حضرت آیتالله #سیدعبدالحسین_دستغیب
هر عمامه به سری از رهبر مکرّم فاصله بگیرد، لعنت خدا بَرش(بر او) باد
هر امتی که از رهبر الهی خود فاصله بگیرد هلاک است.
مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند٬ شما را گروه گروه نکنند، شما را طعمه خودشان قرار ندهند.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ فرازی از وصیتنامه :
💐من در این راهی که انتخاب کردهام
سختـی بسیار ڪشیدهام ؛
خیلی محرومیتها لمس نمودهام .
همه ی هدفم این است ڪہ
زحمــاتم از بین نرود ...
از خـــدا می خواهم ڪہ
حتماً این کارها را از من قبول کند
و اجــرم را بـدهد ...!
اجر من تنها با شهــادت ادا میشود
و اگر در این راه شهیــد نشوم
همه زحمـاتم هـدر رفته است ...
🍃ولادت : ۱۳۳۸ تهران
🥀شهادت : ۱۳۶۰/۰۹/۲۰ قاسمآباد
🔹عملـیات مطلع الفجـر
🔹فرمانده محورعملیاتی سپاه غرب
🌹#شهید_سردار_غلامعلی_پیچک
#سالـروز_شهــادت🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️
▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️
▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️
▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️
▪️❄️ 🌹🌹
▪️❄️ 🌹 🌾
▪️🌹 🕊 ❄️▪️
▪️🌾🌹 🌹▪️
▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️
▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️
#معرفینامه
#شهیدراه_تبلیغ_اسلام
#رهبرمسلمانان_آمریکا
#شهیدمالکوم_ایکس
قسمت 1⃣
نام و نام خانوادگی : مالکوم ایکس
متولد : ۱۹ مه ۱۹۲۵
محل تولد : اوماها، نبراسکا؛ آمریکا
شهادت : ۲۱ فوریه ۱۹۶۵ (۳۹ سال)
محل شهادت : شهر نیویورک، نیویورک ایالات متحده آمریکا
کارهای مهم : نهاد امت اسلام ؛ گروه مسجد مسلمان، سازمان وحدت آفریقایی آمریکایی
کارهای دیگر : رهبر مسلمانان آمریکا و مبارزه با تبعیض و نژادپرستی
دین : اسلام
مذهب : شیعه
نام همسر : بتی شباز
نام فرزندان : عطاالله، کوبیلا، الیاسا، جمیله لومومبا، ملیکه، ملاک
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️
▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️
▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️
▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️
▪️❄️ 🌹🌹
▪️❄️ 🌹 🌾
▪️🌹 🕊 ❄️▪️
▪️🌾🌹 🌹▪️
▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️
▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️
#زندگینامه
#شهیدراه_تبلیغ_اسلام
#رهبرمسلمانان_آمریکا
#شهیدمالکوم_ایکس
قسمت 2⃣
آزادیخواهی و عدالتطلبی به رنگ پوست و نژاد و ملیت ارتباطی ندارد؛ در هر جای جهان با هر زبان، آیین و نژادی، فطرت بیدار انسانها همواره خواهان آزادی و عدالت هستند و در مقابل ستمگران ایستادگی میکنند.
مالکوم ایکس کودک سیاهپوست آمریکایی آنگاه که چشم به جهان گشود شاید نمیدانست رنگ پوستش برای عدهای از انسانها به معنی نژاد پستتر است و برای دفاع از حق طبیعی خود برای زندگی باید مبارزه کند؛ آشنایی با دین اسلام که برتری را تنها در ایمان انسانها میداند و نه نژاد و رنگ پوست، از او رهبری ساخت که توانست جامعه سیاهپوستان آمریکا را به سمت عدالتخواهی و حقطلبی سوق دهد. فعالیتهای او آنقدر تأثیرگذار بود که مسئولان مستکبر و سلطهگر آمریکایی برای حذف فیزیکی او دست بهکار شده و نهایتا او را ترور کردند. در ادامه به بررسی زندگی رهبر مسلمانان آمریکا، مالکوم ایکس میپردازیم .
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️
▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️
▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️
▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️
▪️❄️ 🌹🌹
▪️❄️ 🌹 🌾
▪️🌹 🕊 ❄️▪️
▪️🌾🌹 🌹▪️
▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️
▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️
#زندگی_پرماجرا
#شهیدراه_تبلیغ_اسلام
#رهبرمسلمانان_آمریکا
#شهیدمالکوم_ایکس
قسمت 3⃣
مالكوم ايكس در نوزدهم مه سال ۱۹۲۵میلادی در شهر اوماهای ايالت نبراسكای آمریکا متولد شد. نام واقعی وی مالكوم ليتل، مادرش لوئيس نورتون زنی سفیدپوست، تحصیل کرده و خانهدار و پدرش ارل ليتل سیاهپوستی با حدود دو متر قد و هیکلی قوی که از یک چشم نابینا و كشيش و واعظ مذهبی بود. پدر مالكوم از فعالان اجتماعی بود كه را برای احقاق حقوق سياهان تلاش بسیاری میکرد، بعد از تولد مالکوم خانوادهٔ لیتل برای دستیابی به شرایطی بهتر به میلواکی رفتند ولی این اقامت کوتاه بود و اینبار عازم لانسینگ مرکز میشیگان شدند. مالکوم چهار سال بیشتر نداشت که با چشمان خود دید گروهی از سفیدپوستان خانه آنان را آتش زدند و خانوادهاش را آواره کردند. در سن شش سالگی بود که پدرش بعد از یک مشاجرهٔ خانوادگی با لوییز با عصبانیت از خانه بیرون رفت و پس از گذشت دو سال جسد مثله شده کشیش لیتل درکنار ریل راه آهن و در ميان گاریهای حمل زباله پیدا شد. پس از مرگ پدر، مالکوم و برادرانش از طریق کارهایی مانند شکار و فروش خرگوش سعی میکردند تا به مادرشان کمک کنند. مالکوم که روحیهای آتشین و حسی جستجوگر داشت، کمکم به خارج از خانه کشیده شد. همین امر حس طغیان و خشونت را بیشتر در او زنده کرد و به دزدیهای کوچک از
مغازهها دست زد. مأموران رفاه اجتماعی با آگاهی از این موضوع و به اتهام عدم توانایی در سرپرستی فرزندان از طریق فشار بیشتر بر لوییز برای تجزیهٔ خانوادهٔ لیتل دست به کار شدند و مسئولیت مالکوم و دیگر خواهران و برادرانش به خانوادههای دیگر سپرده شد. مادر مالکوم که تاب این درد را نداشت دچار روانپريشی وناهنجاریهای عميق روحی شده و در آسايشگاه روانی بستری شد و سرانجام با رای دادگاه او را به بیمارستان روانی ایالتی در کالامازو منتقل کردند؛ ۲۶سال از زندگی او در آن مکان سپری شد تا آن که فرزندانش او را از آنجا بیرون آوردند.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️
▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️
▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️
▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️
▪️❄️ 🌹🌹
▪️❄️ 🌹 🌾
▪️🌹 🕊 ❄️▪️
▪️🌾🌹 🌹▪️
▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️
▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️
#مالکوم_دراوج_جوانی
#شهیدراه_تبلیغ_اسلام
#رهبرمسلمانان_آمریکا
#شهیدمالکوم_ایکس
قسمت 4⃣
كودكی مالکوم در یتیمخانههای مختلف و با فقر سپری شد تا اینکه به سن مدرسه پا گذاشت. مالکوم ایکس، در دوران تحصیل شاگردی ممتاز و برجسته بود که هوش و استعداد تحصیلیاش، او را از دیگر شاگردان سفیدپوست مدرسه جدا میکرد، ولی این برتری هرگز باعث نشد دید نژاد پرستان به او تغییر کند و دست کم نام او را با احترام صدا کنند و هرگاه وارد کلاس میشد، او را
«کاکاسیاه» خطاب میکردند و با توهین و تحقیر به استقبالش میرفتند. او دورۀ اول تحصيلات دبيرستانی را با موفقيت و در زمرۀ بهترين دانشآموزان به پايان رساند و در حالیکه آرزوی تحصيل در رشتۀ حقوق و وكيل شدن را در سر میپروراند، يكی از معلمانش كه اتفاقاً روابط خوبی هم با مالكوم داشت به او گفت: که اين آرزو برای يك سياهپوست چندان واقعگرايانه نيست و با این حرف به ناگاه چشمۀ اميد مالكوم خشكيد.
او آنچنان نا اميد شد كه درس و مدرسه را رها كرد و راهی بوستون در ايالت ماساچوست شد و به كارهای متفاوتی مشغول شد كه در هيچ يك دوام نياورد. در سال ۱۹۴۰ زمانیكه مالكوم پانزده سال بيشتر نداشت، راهی هارلم در نيويورك شد و تصمیم گرفت آزاد باشد و هرگونه قید و بندی را از پای خود گشود. طی سالهای ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۶ يعني حد فاصل ۱۶ تا ۲۱ سالگي مالكوم، دورهای پرالتهاب برای او بود. در مورد اين دوره، نقل قولهای
متفاوتی وجود دارد که میگويند او حلقۀ مركزی محفلی بوده كه در برگزاری مراسم ويژۀ قمار رولت روسی شركت داشته است. گروهی که اکثر آنان از ثروتمندان علاقهمند به قمار بودند، در نقطهای دور از چشم پليس جمع میشدند، شخصی در ميان جمع حاضر میشد و یک گلوله كه داخل هفت تير قرار میداد و حاضران بر سر اينكه او پس از چرخاندن تيردان رولور و قرار دادن آن روی شقيقه و شليك كردن كشته خواهد شد يا نه شرط میبستند. شرطی بر سر مرگ و زندگی، شرطی شش به يك برای ادامۀ حيات يك سياه پوست بزهكار بیارزش. مالكوم هسته و مركز اين شرط بندی بود. او بود كه بريده از دنيا و با دستاری بر چشمان در ميان جمع حاضر میشد تا با به خطر انداختن جان خود، حاضران را سرگرم كند. عاقبت مالكوم و مالكوم شورتی جارويس، دوست صميمیاش در سال ۱۹۴۶ به بوستون بازگشتند. در آنجا بود که به دام پلیس گرفتار شد و به ده سال حبس محکوم شد.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️
▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️
▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️
▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️
▪️❄️ 🌹🌹
▪️❄️ 🌹 🌾
▪️🌹 🕊 ❄️▪️
▪️🌾🌹 🌹▪️
▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️
▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️
#محکومیت_وتحول
#شهیدراه_تبلیغ_اسلام
#رهبرمسلمانان_آمریکا
#شهیدمالکوم_ایکس
قسمت 5⃣
دوران محکومیت و تحول در زندگی مالکوم ایکس پس از بازگشت از بوستون هنگامی که برای فروختن یک ساعت دزدی به جواهرفروشی رفت، به دام پلیس گرفتار شد و با جستجوی آپارتمان مالکوم کلی کت خز و جواهرات مسروقه و زرادخانه کوچکی از اسلحه پیدا شد.
حکم معمول برای سرقت، دو سال بود اما قاضی از اینکه او دختران سفیدپوست را به همدستی واداشته بود، عصبانی شد و برایش حکم ده سال زندان را صادر کرد. مالکوم در سال ۱۹۴۷ در ۲۰ سالگی به زندان افتاد و به دلیل ضدیتش با مذهب در زندان لقب شیطان گرفت. در زندان با بیمبی آشنا شد که سرآغاز تحول در زندگی وی شد، بیمبی سیاهپوست و سارق سابقهداری بود که سالهای زندان از او مرد فرزانهای ساخته بود. یک کتابخانه متحرک که حتی نگهبانها و زندانبانان نیز در مورد هر چیزی از او سوال میکردند. تعداد زیادی زندانی دورش مینشستد و به حرفهایش گوش میدادند در همین حین بود که مالکوم جذب او شد و بیمبی هم در وجود این شیطان سیاه، فرشتهای دیده بود. او به مالکوم پیشنهاد داد درس خواندن را در زندان شروع کند و از کتابخانه زندان استفاده کند. از وقتی که مالکوم لیتل، مدرسهاش را در میسون میشیگان، ول کرده بود، زمان زیادی میگذشت. او تقریبا بیسواد بود و نمیتوانست نامههایی را که در زندان دریافت میکرد، بخواند. پس از گذشت یک سال با تمرین خواندن و نوشتن ابتدایی را یاد گرفت. گاری کتابها که از جلوی سلولها میگذشت، کتابی برمیداشت و سعی میکرد آنرا بخواند. روزهای سخت زندان را با آموختن میگذراند که برادرش فیلبرت در نامهای نوشته بود که دین واقعی سیاهان را کشف کرده و به سازمانی به نام «امت اسلام» پیوسته است. مالکوم جواب تندی برای وی نوشت و مدتی بعد، از برادر کوچکترش رینالد برایش نامهای دیگر رسید با این مضمون که «مالکوم دیگر گوشت خوک نخور و سیگار نکش، نشانت میدهم چطور از زندان آزاد شوی» این جواب معماگونه، مالکوم را به فکر فرو برد. چطور میتوانست با نخوردن گوشت خوک آزاد شود؟ سیگار نکشیدن زیاد برایش سخت نبود. در روزهای انفرادی عادت کرده بود. بسته سیگاری را که داشت تمام کرد و دیگر تا آخر عمرش سیگار نکشید. ناهار روز بعد را که از گوشت خوک تهیه شدهبود، نخورد و این خبر همه جا پیچید که شیطان دیگر خوک نمیخورد.
بعد از چند سال حبس در زندان چارلزتاون و با تلاشهای خواهرش اِلا به یک اردوگاه منتقل شد که شرایطی بهتر از زندان داشت. زندانیان پنج نفری در یک خانه زندگی میکردند و تفریحشان بحثهای فرهنگی بود. دفعه بعد که برادر سادهلوحش رینالد در زندان جدید به ملاقاتش آمد، اول از همه پرسید: «فکر میکنی کیست که همه چیز را میداند؟» رینالد فریفتهی کسی شده بود که ادعای پیامبری داشت و با این حربه افراد زیادی را دور خودش جمع کرده بود. این اولین بار بود که کلمهی «الله» به گوشش خورد؛ برادرش از وجودی میگفت که دانشی۳۶۰ درجه و کامل دارد و شیطان در مقابل سعی در گمراهی آدمها دارد.
رینالد میگفت :«خدا به آمریکا آمده و خود را بر فردی به نام عالیجاه محمد ظاهر ساخته و گفته که دیگر زمان حکومت شیطان به پایان رسیده است.»
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️
▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️
▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️
▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️
▪️❄️ 🌹🌹
▪️❄️ 🌹 🌾
▪️🌹 🕊 ❄️▪️
▪️🌾🌹 🌹▪️
▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️
▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️
#اولین_نماز_درزندان
#شهیدراه_تبلیغ_اسلام
#رهبرمسلمانان_آمریکا
#شهیدمالکوم_ایکس
قسمت 6⃣
از برادر و خواهرهایش که همه به امت اسلام پیوسته بودند، تقریبا روزی یکی، دونامه برایش میرسید که نوشته بودند دعا میکنند تا او هم به این فرقه مشرف شود. او در زندان و تنهایی به عالیجاه محمد فکر میکرد. به تدریج علاوه بر نامهها، جزوههای چاپی عقاید رهبرشان را نیز برایش میفرستادند. ایدهی اصلی او این بود که بشر اولیه که بنای تمدن را بنا گذاشته، سیاه پوست و در آفریقا بوده و دیگر ابنای بشر از این آدم اولیه پدید آمدهاند. اما بشر سفید با شر ذاتی که در وجودش نهفته، به آفریقا آمد و میلیونها آفریقایی را با کشتی به بردگی برد و آنها را از زبان، فرهنگ و گذشتهشان جدا کرد و اکنون نسل سیاهان آمریکا تنها انسانهایی هستند که هیچ اطلاعی از هویت واقعی خود ندارند. سرانجام پس از مدتی مالکوم تصمیم گرفت به مردی که برادرها و خواهرهایش را شیفته کرده بود، نامه بنویسد. در نامهاش نوشت که برادران و خواهرانش او را معرفی کردهاند و برای دست خط و نامه بَدَش عذرخواهی کرد. عالیجاه محمد در جواب نامه مالکوم نوشته بود که زندانی سیاه، نماد جرم و جنایت جامعه سفید در نگهداشتن سیاه پوستان در محرومیت، نادانی و بیکاری و تبدیل آنها به مجرمان است، گفته بود که شجاع باشد و یک پنج دلاری هم برایش فرستاده بود. خانواده در نامههایشان مینوشتند که برای آرامش روحی رو به شرق کند و به درگاه خدا نماز بخواند. نماز خواندن برای مالکوم که زانوهایش تنها برای بازکردن قفل درها و دزدی خم شده بود، کار سختی بود ؛ یک هفته طول کشید تا توانست شرم و خجالت خم کردن کمرش را بر خود هموار کند و اولین نمازش را به انگلیسی بخواند. دوران محکومیت از مالکوم ایکس انسان دیگری ساخت، وی آموخت که هیچگاه برای آموختن دیر نیست، حتی اگر گرفتار میلههای زندان باشد، او با برنامهریزی برای اوقات فراغت خود در زندان، به مطالعات پردامنه علمی و مذهبی پرداخت. او به تدریج با سیاه پوستان مسلمانی آشنا شد که هم بندش بودند؛ افرادی از گروه "ملت مسلمان" که برجستهترین آنها «عالیجاه محمد» بود.
آنان از اسلام گفتند و مالکوم شنید، از الله گفتند و مالکوم اندیشید. آموزههایی چون اتحاد، برادری و برابری آرام آرام دریچهای به روی مالکوم گشود و دریافت که در این دین برتری، به پاکی و تقواست، نه به رنگ پوست.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️
▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️
▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️
▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️
▪️❄️ 🌹🌹
▪️❄️ 🌹 🌾
▪️🌹 🕊 ❄️▪️
▪️🌾🌹 🌹▪️
▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️
▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️
#زندان_دانشگاه_خودسازی
#شهیدراه_تبلیغ_اسلام
#رهبرمسلمانان_آمریکا
#شهیدمالکوم_ایکس
قسمت 7⃣
میلیونری هزاران کتاب کتابخانهاش را وقف زندان کرده بود و انبوه کتابها و وقت زیاد، این فرصت را به مالکوم داد که زندان را تبدیل به دانشگاهی برای خودسازی کند. ابتدا با فرهنگ لغات شروع کرد. از صفحاتش کپی میگرفت و شب در سلولش از روی نسخهها مشق مینوشت و نوشتههایش را برای خود تکرار میکرد تا رابطهی بین حروف و آواها را دریابد و بعد خواب کلمات جدیدی را میدید که یاد گرفته بود.
از کتابخانه کتاب میگرفت و در تنهایی سلولش، غرق کلماتی میشد که تازه از عهدهی کشف رمزشان برآمده بود. خاموشی ساعت ۱۰ که غافلگیرش میکرد، کف زمین دراز میکشید و در باریکه نوری که افتاده بود، خواندن را ادامه میداد و تا صدای پای نگهبان را میشنید، سریع به تختش برمیگشت.
تقریبا همه کتابهای کتابخانه زندان را خواند. با فلسفه آشنا شد و آثار همهی فیلسوفان مهم را خواند. او حالا طرفدار دوآتیشهی امت اسلام و عالیجاه محمد شده بود و اگر کسی را میدید از تبلیغ دریغ نمیکرد. با شرکت در جلسات هفتگی بحث و جدل زندان با مهارت سخنرانی و ارتباط با مخاطب آشنا شد. هم بندانش مخاطبان تمرینی خوبی برای نطقها و بحثهای آتشینی بودند که قرار بود در آینده انجام دهد. کشیش سفید زندان در برابر سوال او که مگر مسیح عبری و یهودی نبود؟ پس سیاه بوده نه سفید، هیچ جوابی جز اعتراف به اینکه مسیح سبزه بوده، نداشت. برای دوستهای خلاف سابقش، صاحبان بارها و دزدها، نامه مینوشت و آنها را به امت اسلام دعوت میکرد، به فرماندار ایالت نامه میفرستاد و از ستمی که سفیدها بر سیاهان روا داشتهاند، میگفت. وقتی به زندان افتاده بود، بیناییاش مشکل نداشت اما در زندان آنقدر کتاب خواند که
عینکی شد. بالاخره سال ۱۹۵۲ در ۲۷ سالگی از زندان آزاد شد.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️
▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️
▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️
▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️
▪️❄️ 🌹🌹
▪️❄️ 🌹 🌾
▪️🌹 🕊 ❄️▪️
▪️🌾🌹 🌹▪️
▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️
▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️
#تغییرنام_فامیلی
#شهیدراه_تبلیغ_اسلام
#رهبرمسلمانان_آمریکا
#شهیدمالکوم_ایکس
قسمت 8⃣
مالکوم لیتل پس از پیوستن به امت اسلام تصمیم گرفت مانند دیگر برادران و خواهرانش در امت اسلام نام فامیلش را به ایکس تغییر دهد. ایکس نام خانوادگی واقعی هر خانواده آفریقایی آمریکایی بود که نام خانوادگی واقعی اجداد برده خود را نمیدانست و مجبور شده بود، نامی را که اربابانش بر او نهادهبودند، بپذیرد. مالکوم از آن پس همهجا نامش را مالکوم ایکس مینوشت تا بر ناشناخته بودن هویت سیاهان در آمریکا تاکید کند. آغاز پروندهسازی پلیس علیه مالکوم حادثهای که نام امت اسلام و مالکوم ایکس را سر زبانها انداخت، با کتک زدن یک مرد سیاه توسط دو پلیس شروع شد. رهگذری به نام هینتون از اعضای امت اسلام به پلیسها اعتراض میکند که پلیس با باتون بر سر وی
می کوبد که با اعتراض همه سیاهان و حرکت آنها به سوی اداره پلیس مجبور به انتقال وی به بیمارستان میشوند.
جمعیت امت اسلام و مالکوم ایکس در شلوغترین خیابان هارلم به سمت بیمارستان راه افتادند. سیاهان که تا حالا چنین چیزی ندیده بودند، از فروشگاهها، رستورانها و بارها بیرون آمدند و جمعیت زیادی پشت سر مسلمانان در مقابل بیمارستان هارلم تجمع کردند.
یک مقام پلیس از مالکوم خواست که جمعیت را متفرق کند، مالکوم نیز تنها خواسته جمعیت را خبری از مرد مجروح شده توسط پلیس مطرح کرد، وقتی خبر سلامتی هینتون رسید، جمعیت با یک حرکت دست مالکوم رفتند. همان موقع در سازمانهای نظامی و امنیتی آمریکا، پروندهای برای این جوان که با اشاره یک انگشت سیاهان را کنترل میکرد، باز شد.
مالکوم مبلغ شماره یک مرکز دیترویت فرقهی امت اسلام شده بود. بعد از کارش، توی خیابانهایی که با فرهنگشان آشنا بود، راه میافتاد تا سیاهان را جذب امت اسلام کند. بعد از مدتی به عنوان رئیس مرکز نیویورک با بیش از یک میلیون سیاهپوست، عازم این شهر شد.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم