هدایت شده از حسینیه مجازی 🚩
🔴چرا گاهی بدون دلیل غمگین و دلگیر میشویم؟؟
جابر جُعفي مي گويد: در محضر امام باقر (علیه السلام) بودم، ناگهان دلم گرفته شد.
از امام باقر (علیه السلام) پرسيدم: گاهي به طور ناخوداگاه، اندوهگين مي شوم، به گونه اي كه اثرش در چهره ام آشكار مي گردد، بي آنكه مصيبتي به من برسد يا چيز ناراحت كننده اي به سراغم آيد، رازش چيست ⁉️
امام باقر (علیه السلام) فرمود: آري اي جابر! خداوند، انسانهاي با ايمان را از سرشت بهشتي بيافريد و نسيم روح خويش را در بين آنها جاري نمود، به همين خاطر مؤمن، برادر مؤمن است
روي اين اساس، اگر در شهري به يكي از ارواح مؤمنان آسيبي برسد، روح ديگر نيز اندوهگين مي شود، زيرا بين روح هاي مؤمنان، ارتباطي وجود دارد.
امام باقر با اين بيان، آموخت كه اگر انسان از ناراحتي مؤمنان ديگر ناراحت نشود، در ايمان او نقص و نارسائي وجود دارد.
پس مؤمنان بايد به گونه اي باشند كه از ناراحتي هم با خبر شده و در رفع آن بكوشند..
📚اصول کافی،باب اخوة المؤمنين … حديث 2، ص 166 - ج 2.
کانال ذهن موفق
هدایت شده از گفتمان عدالت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلگویه های دختر شهید مدافع حرم محمد بلباسی
#شهدای_خان_طومان
#شهید_محمد_بلباسی
هدایت شده از جملات طلایی علماء وشهدا
یک عهد.mp3
6.19M
#پامنبری✨
یک عهد با خداوند
دلیل نجات در زندگی...❤️
در محضر #استاد عالی🍃
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@jomalat_talaei_olama_shohada
🎇°•○●﷽●○•°🎇
✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین✨
🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود.🌺
🍃 قسمت بیست و چهارم
فصل دوم :به روایت همرزمان
قسمت بیست و چهارم
عملیات بدر
یک هفته بیشتر به عملیات بدر نمانده بود. این بار هم کار شناسایی با مشکل مواجه شده بود. دو کمین عراقی با فاصله خیلی کمی از هم، راه بچهها را سد کرده بودند. کمین ها روی دو پد داخل آب بودند. محمد حسین حدود دو ماه تلاش کرد تا بلکه بتواند راهی برای نفوذ پیدا کند، اما نشد، چون فاصله بین این دو کمین تنها یک برکه بود که آبی صاف داشت، یعنی هیچ نیزاری نبود که بچهها بتوانند به آن اتکا کنند و پشتش پنهان شوند.
زمان میگذشت و عملیات نزدیک می شد. من باز هم نگرانی خودم را با محمد حسین در میان گذاشتم. همان شب با دو نفر دیگر از بچه ها دوباره برای شناسایی راه افتاد، اما این بار با یک بلم کوچک دونفره. وقتی برگشت خیلی خوشحال بود. فهمیدم که موفق شده است. گفتم :چه کارکردی حسین آقا؟ گفت:رفتم جلو تا به کمین ها نزدیک شدم. دیدم هر کاری کنم، عراقی ها من را میبینند، راهی هم نداشتم، جز اینکه از وسط آنها عبور کنم. خودم را به یکی از پدهایی که کمین های عراقی روی آن سوارشده بود، رساندم. از سمت راستش آهسته خودم را جلو کشیدم، عراقی ها، کر و کور متوجه من نشدند، توانستم خیلی راحت بروم و برگردم.
💥 میان مهربانان کی توان گفت
💥که یار ما چنین گفت و چنان کرد
ادامه دارد 🖋️
@Misaagh_Amin