eitaa logo
شهید اسماعیل کرمی
215 دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
129 فایل
شکر خدا را که در پناه حسینیم گیتی از این خوبتر پناه ندارد شهید مدافع وطن و امنیت کشور تاریخ تولد : 1350/06/01 تاریخ شهادت : 97/11/24 نحوه شهادت : حمله تروریستی جاده خاش زاهدان سن شهادت : 47 سال جهت ارسال مطالب @karami_113
مشاهده در ایتا
دانلود
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🕊 هر گوشه از این دنیا باشم تو هوای شش گوشه ام ❤️ 🌙
🍃صدای بیچاره‌ها کسی با ادعای بندگی، بنده نمی‌شود، بنده کسی است که تدبیر خویش را به دست خدای خویش بسپارد. عمری به ادعای بندگی روز و شب گذراندیم و بهره‌ای از حقیقت بندگی نبردیم. جایی که محک تدبیر به میان آمد، به خدا اعتماد نکردیم و خودمان برای خودمان بریدیم و دوختیم. حالا ما مانده‌ایم و کشکولی خالی از بندگی. می‌شود بگویی با این همه فاصله‌ای که از بندگی داریم، چگونه خدا را صدا بزنیم؟! آقا! تو صدایمان باش و خدا را به جای ما بخوان و عرض شرمندگی‌مان را به محضرش برسان. شبت بخیر صدای بیچار‌ه‌ها!
🍃دلگرمی عاشق ها باز هم نشسته‌ام و غصه می‌خورم؛ غصّۀ این قصۀ تکراری را: چرا ما دلمان به تو گرم نیست؟ دل‌گرم نبودن به تو زندگی‌هایمان را سرد کرده، هیچ آتشی توان گرم کردن زندگی‌های بی‌تو را ندارد. محبّت‌های ما به یکدیگر هم سرد شده. مگر می‌شود دلی به تو گرم نباشد و به حقیقت محبت دست یابد؟! دلمان را به تو گرم نکردیم که شیطان توانست سرمان را گرم کند به دنیا. سرگرمی‌ها جای دلگرمی را گرفتند و ما بیچاره شدیم. سرگرمی شد همۀ زندگی ما. به جای این که عادت به تو و نبودنت بشود درد بی‌درمانمان، عادت کردیم به سرگرمی‌ها، طوری که زندگی بدون آنها برایم تلخ شد. کی بناست سرمان بخورد به سنگ؟ این سرگرمی‌ها اگر همین طور به حکومتشان ادامه بدهند، بعید است سنگی در عالم توان بیدار کردن ما را داشته باشد. همین الان هم بارها سرمان خورده به سنگ؛ ولی به هوش نیامده‌ایم. تا کار از کار نگذشته به دادمان برس! شبت بخیر دلگرمی‌عاشق‌ها!
❤️ دست من نیست که این بیت شده ورد لبم حَرَمت قبله ی دلهاست؛ مراهم دریاب.. حُبُّکْ‌نِعْمَتیْ‌قَبْرکْ‌قِبْلَتی🌿
🍃ساقی دل تشنه ها چشم هایت را بده به من. با چشم های تو می خواهم نهر علقمه را به تماشا بنشینم. من قصه نهر و مشک و سقا را شنیده ام اما می دانم اگر این قصه را ببینم، اطاعت و بندگی از همه وجودم خواهد جوشید. مشک و نهر علقمه را وقتی می گذارم در کنار سقای حسین، می توانم از نهر جوشان و مشک تیرخورده و از تن صدپاره سقا، درس اطاعت بگیرم اما درس وقتی دیدنی می شود، در جان آدم می نشیند. اگر چه شاید تاب نیاورم، اما من می دانم دیدن لب های خشکیده ساقی آن هم در کنار نهر، طعم اطاعت را چنان به جانم می چشاند که تمرد برایم از زهر هلاهل تلخ تر می شود. با چشم های تو بگذار معنای قمر بنی هاشم را بفهمم شبت بخیر ساقی دل تشنه ها.
🍃زائر کربلا امشب در کربلا وقتی رو به ضریح شش گوشه می ایستی، منّت بر سرم بگذار و به جای من سلامی بده به شاه سرجدا. قطره ای از اشک هایت را به نیت من جاری کن و از سوی من آهی بکش از سینه. روضه ای بخوان به جای من تا داغ از کربلا دور ماندنم التیام پیدا کند. نگذار دوری از کربلا قاتلم شود. شبت بخیر زائر کربلا
🍃صاحب دلم دلم را بگذار در کوله‌ات و مرا با خودت به زیارت اربعین ببر. قول می‌دهم مزاحمت نباشد! دلم کوچک است، در کوله‌ات جایی نمی‌گیرد. آقا! التماس می‌کنم به هق هق گریه‌اش گوش کن و یک بار او را با خودت به کربلا ببر. با خودت اگر به کربلا بردی، همان جا بگذار بماند. دلی که با تو به کربلا رفته باشد، اگر برگردد، می‌میرد. امشب دلم را می‌گذارم دم در خانه‌ام. صبح که بلند شدم، کاش نبینمش! شبت بخیر صاحب دلم!
🍃قبله رضایت من من از خلوص میزبانان زوار حسین در عراق به وجد می‌آیم و در برابرشان کوهی از خجالت می‌شوم. من کجا و آنها کجا؟ بی‌شک هر کاری که می‌کنند به عشق حسین است و بس. آقا! من دلم خلوص عراقی می‌خواهد تا هر کاری که می‌کنم جز رضایت امام را جستجو نکنم. آیا رضایت خدا را می‌شود با چیزی جز رضایت امام به دست آورد؟ شبت بخیر قبلۀ رضایت من!
🍃بهترین همسفر کم می‌شود که ما تنهایی به زیارت اربعین برویم. حال و هوای زیارت اربعین گویی به جمعی زیارت رفتن است. تو هم مثل مایی آقا!؟ تنها می‌روی به زیارت یا با ملازمانت؟ کسی غیر از ملازمانت را همراه خود می‌بری؟ اگر آری، می‌گذاری تو را بشناسند یا نه؟ می‌شود بگویی ملاک انتخابت چیست؟ من باید چه کار کنم تا توفیق همراهی با تو را داشته باشم؟ التماس می‌کنم به اندازۀ فاصلۀ دو عمود توفیق همراهی بده به من. نه، به اندازۀ یک قدم. بگذار در نامۀ عملم بنویسند: همراهی با ولی خدا در مسیر کربلا! شبت بخیر بهترین همسفر!
در آن جمعه‌ای که صدایت در عالم می‌پیچد، من کجا هستم؟ زنده‌ام یا مرده؟ اگر زنده‌ام، در جبهۀ تو هستم یا در مقابلت؟ از قاعدین هستم یا مجاهدین؟ وقتی به این فکر می‌کنم که شاید در جبهۀ مقابلت باشم یا از خانه‌نشسته‌هایی که از خیر جهاد گذشته‌اند، زبانم بند می‌آید از دعا برای آمدنت؛ اما وقتی به این فکر می‌کنم که در رکابت هستم و شاید در مقابل نگاهت شهید شوم، بی‌تاب آمدنت می‌شوم. حتما تو دوست داری این خوف و رجا را. باشد، اگر تو دوست داری، خوف این قصه را هم به جان خریدارم. اما می‌شود دعایم کنی که نام مرا هم در دفتر سربازانت ثبت کنند؟! شبت بخیر فرمانده!
🍃مرد غریب امشب برای ما شام غریبان است امّا برای تو هر شب، شام غریبان است. ما خودمان غریب نیستیم تویی که غریب‌ترین مرد روزگار مایی. شام غریبان برای تو غربت مضاعف دارد. امروز و امشب را با چه کسانی به سر کرده و می‌کنی؟ چه کسی امروز برایت روضه خواند و تو برای چه کسانی روضه خواندی؟ وقت گریستن سرت روی دوش چه کسی بود و سر چه کسی را در حین گریه به دوش گرفتی؟ خوش به حال همۀ کسانی که امروزشان را با تو گذراندند! آنها همه کسانی بودند که تو با آنها دوست شده‌ای. آقا! دلم عاشورای با تو را می‌خواهد. روضه خواندن تو را و روضه خواندن برای تو را. دلم سر تو را می‌خواهد که به شانه بگذارد تو هق هق گریه کنی و شانه‌ام همراه سرت تکان بخورد. دوست دارم شانه‌ام با اشک‌های تو تر شود. دلم پاک کردن اشک‌هایت را می‌خواهد. دوست دارم سرم را روی شانه‌ات بگذارم و بر مصیبت حسین اشک بریزم. باید با من دوست شوی تا این آرزوها محقق شود. پس با من دوست شو تا آرزو به دل نمیرم. شبت بخیر مرد غریب! @abbasivaladi
🍃فرمانده لشکرم خوب است برای این که کمی دلم را آرام کنم و از وحشت فکر کردن به کربلا و ظهور بیرون بیایم، به حرّ بن یزید ریاحی فکر کنم. او نامه‌ای برای حسین ننوشت، در سپاه حسین نبود، بی‌طرف هم نبود،‌ مأمور سپاه دشمن بود؛ اما دلش با حسین بود. حرّ کار را بر حسین سخت کرد و شاید اگر با او همراهی کرده بود، عاقبتی غیر از کربلا برای حسین رقم می‌خورد؛ اما هر چه بود او روز عاشورا به خود آمد، پیش از آن که حسین به شهادت برسد و توبه‌اش قبول شد و حسین راضی نشد که گرد شرمندگی بر صورتش بنشیند. حرّ جواز شهادت را گرفت و جان‌نثار از دنیا رفت. آقا! بعید می‌دانم سپاه تو از این حرّ‌ها نداشته باشد. دارد، نه؟ می‌شود امید داشت که اگر عباس لشکرت نشدیم یا پا جای پای حبیب نگذاشتیم، چونان حرّ، جان‌نثار تو شویم. نمی‌شود؟ بگو می‌شود و آبی به دل ‌آتش گرفتۀ این روزهایم بریز. شبت بخیر فرمانده لشکرم! abbasivaladi