eitaa logo
شهید اسماعیل کرمی
213 دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
شکر خدا را که در پناه حسینیم گیتی از این خوبتر پناه ندارد شهید مدافع وطن و امنیت کشور تاریخ تولد : 1350/06/01 تاریخ شهادت : 97/11/24 نحوه شهادت : حمله تروریستی جاده خاش زاهدان سن شهادت : 47 سال جهت ارسال مطالب @karami_113
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹آخرین تقاضای اسماعیل علیه السلام «۱»🔹 آنگاه که ابراهیم مقصود خود را برای اسماعیل بیان کرد. وی در فرمانبرداری از پدر و پذیرش فرمان الهی سر تسلیم فرود آورد و گفت: ای پدر! مأموریت خویش را در مورد من عملی ساز که به خواست خدا مرا از صابران می یابی. و چه زیبا و ستودنی است چنین احسان و ایمانی که تا این حد به قضا و قدر الهی راضی باشد. اسماعیل تصمیم گرفت داغ مرگ خود را در دل پدر تخفیف دهد و ساده ترین روش انجام وظیفه را به وی نشان دهد، لذا به او گفت: پدر جان! ریسمان محکمی تهیه کن و مرا با آن محکم ببند تا دست و پا نزنم! لباسهای مرا بیرون بیاور تا به خون آغشته نشود و از اجر اخروی من کاسته نگردد و بعلاوه مادرم لباس خون آلود مرا نبیند و غم و اندوهش افزایش نیابد و اشک او بیشتر جاری نشود! پدر جان! لبه کارد را تیز کن و هرچه زودتر بر گلویم بکش تا امر خدا بر من آسان گردد، زیرا مرگ سخت و تحمل آن دردناک است. پدر جان! چون برگشتی، سلام مرا به مادرم برسان، و اگر خواستی پیراهن مرا برای او ببری مانعی ندارد، زیرا این کار موجب تسلی خاطر و آرامش او می شود، پیراهن من یادگار فرزند او است و بوی پسرش را از آن حس میکند و آنگاه که در اطراف مکه به جستجوی من می شتابد و مرا نمی یابد، پیراهن را در آغوش می گیرد و با استشمام بوی من درد خویش را تسکین می دهد. ابراهیم گفت: ... (ادامه دارد...) علیه السلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌸🌸🌸🌸🌸
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 یوسف علیه السّلام و مکر زنان دربار🔹 زنان اشراف زیبایی یوسف علیه السّلام، جمال و رونق بازار و طراوت او را دیدند و سوز دل زلیخا را نیز شنیدند آنها دیدند که زلیخا با آن مقام و عزت، آرزوی یوسف را در سر می پروراند و از طرفی تهدیدهایش بر علیه یوسف را شنیدند، لذا به جهت دلسوزی و یا خود شیرینی به زن عزیز حق دادند و برای چاره جویی نزد یوسف آمدند. یکی از زنان به یوسف علیه السّلام گفت: ای جوانمرد رشید! این بی اعتنایی و خودخواهی و ناز و تعزز چیست؟! چرا از بانوی قصر رخ بر می تابی و او را می آزاری؟! مگر تو در سینه قلبی نداری که تسلیم این زن دلداده گردد؟! براستی آیا تو چشمی نداری که این همه حسن و زیبایی و شوکت را ببیند؟ جمالی که سنگ و چوب را به حرکت درمی آورد، تو را با این جوانی و شادابی تحریک نمی کند! مگر تو دل نداری و میل به زنان در خود احساس نمی کنی؟ و از زیبایی آنان لذت نمی بری؟! دیگری گفت: از زیبایی و دلربایی زلیخا هم که بگذری، مگر تو مال و قدرت عزت و شوکت این زن را نمی بینی؟! مگر نمی دانی اگر خواهش او را پاسخ دهی و دل او را بدست آوری هر چه در این قصر موجود است در اختیار تو قرار می گیرد! زن سوم به یوسف علیه السّلام گفت: اگر نیازی به جمال او نداری، اگر طمعی به مال و مقام او نداری، آیا از خشم او و تهدید به زندان و وحشت و ظلمت آن نمی‌هراسی؟آیا از شکنجه و مدت نامعلوم حبس باکی نداری؟! بهتر است که از لجاجت خود دست برداری تا از زیبایی و ثروت که آرزوی هر جوان است، برخوردار و از شر زندان و شکنجه نیز رها گردی. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌸🌸🌸🌸🌸