eitaa logo
شهید اسماعیل کرمی
215 دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
129 فایل
شکر خدا را که در پناه حسینیم گیتی از این خوبتر پناه ندارد شهید مدافع وطن و امنیت کشور تاریخ تولد : 1350/06/01 تاریخ شهادت : 97/11/24 نحوه شهادت : حمله تروریستی جاده خاش زاهدان سن شهادت : 47 سال جهت ارسال مطالب @karami_113
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹تبعید هاجر و اسماعیل! «2»🔹 هاجر، چون ابر بهاری سیل اشک را پیش پای ابراهیم جاری ساخت و سرشک گرم خود را بر زمین روان کرد و امید داشت که ابراهیم علیه السّلام تضرع و زاری او را پاسخ دهد و بر حال او و طفل عزیزش رحم کند ولی ابراهیم به گفته هاجر گوش نکرد و قلب او متأثر از حال هاجر نشد، بلکه با صراحت و به وضوح گفت: عمل من به دستور خدا و امر اوست و چاره ای جز تسلیم در برابر حکم الهی ندارم. آنگاه که هاجر درک کرد حوادث زندگی او به دستور خدا رقم می خورد، از بحث با ابراهیم دست برداشت و تسلیم تقدیر الهی شد و به رحمت خدا امیدوار گشت و گفت: خدای یکتا ما را فراموش نمی کند. ابراهیم علیه السّلام دست از زن و فرزند شست و از آن سرزمین کوچ کرد ولی از یک طرف نگرانی و ترس گامهای او را سست می کرد و از طرفی ایمان و اعتماد به خدای یکتا او را به پیش می راند. جای تردید نیست که اکنون ابراهیم علیه السّلام از دوری پاره جگر خود در سوز و غم و اندوه، حسرت می خورد و از فراق جان خود و وداع اولین فرزند خویش که چشمهای او را در سن پیری روشن ساخته، در تب وتاب است. صدای ناله های جانسوز ابراهیم به آسمان می رسد و بغض گلویش را گرفته است ولی ابراهیم در پیشگاه خداوند و در مقام نبوت، در مقابل حکم خدا صبور و تسلیم تقدیر الهی بود، ابراهیم برای اطاعت امر خدا به وطن خود بازگشت و همسر و فرزند یگانه خود را در آن سرزمین دور، تنها گذاشت و از خدا خواست که آن سرزمین را با عنایت خود سرسبز و خرّم گرداند و با لطف خود آنان را حفظ نماید. در همین موقع بود که ابراهیم عرضه داشت: «پروردگارا من ذریه خود را در میان دره ای لم یزرع تنها به امید تو سکونت دادم، تا نماز را به پای دارند. پس دلهای مردم را چنان کن که حامی ذریه من باشند و از مواهب مادی و معنوی نصیبشان گردان، باشد که شکرگزاری کنند. » منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌸🌸🌸🌸🌸
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 انتقام زلیخا از یوسف علیه السّلام «۲»🔹 اکنون یوسف علیه السّلام در برابر فتنه، پناهی جز صراحت در گفتار و اعتراف به واقع ندارد، زیرا زلیخا با دروغگویی و بهتان درصدد انتقام برآمده؛ لذا یوسف گفت: حقیقت خلاف آن است که بانوی حرم گفتند، ایشان مرا به خود دعوت کرد و دامن پاک مرا به سوی خود کشاند و این پیراهن من است که بر صدق گفته ام گواهی می دهد. همان موقع که عزیز مصر جریان یوسف و همسر خود را بررسی می کرد، پسر عموی زلیخا که مردی زیرک و هوشیار و دانا و بصیر بود، وارد شد و از تبادل کلمات داستان را فهمید و حقیقت قصه و واقع قضیه را دریافت و گفت: ... ادامه دارد... علیه السّلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌸🌸🌸🌸🌸
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹آنگاه شرط شاگردی موسی علیه السّلام «۲»🔹 همان طور که موسی و خضر در کشتی نشسته بودند و مسافرین کشتی غافل بودند، خضر دو قطعه تخته از چوبهای کشتی را جدا کرد. موسی که پیغمبری بزرگوار بود و برای هدایت و جلوگیری از ظلم بسوی مردم فرستاده شده بود، با مشاهده این منظره ناراحت و متعجب شد، زیرا دید احسان مسافرین کشتی با بدی و احترام و تجلیل ایشان با ناسپاسی جبران می گردد. از طرفی ترسید که مسافران غرق و هلاک گردند، لذا پیمان و شرط خود را فراموش کرد و فریاد زد: آیا متوجه مردمی هستی که ورود ما گرامی داشتند و با ما برخورد مناسبی داشتند، آیا می خواهی کشتی آنان را سوراخ و آنان را غرق سازی؟! « براستی که کار بزرگی مرتکب می شوی.» خضر نگاهی به موسی کرد و فقط پیمان او را به خاطرش آورد و به او تذکر داد که قبلا به تو گفتم نمی توانی دست از پرسش و اعتراض برداری! و تاب و تحمل و شکیبایی لازم را نداری! موسی به اشتباه و نسیان خود پی برد و با تأسف و ناراحتی از خضر عذرخواهی و از فراموشی خود استغفار نمود و گفت: ای خضر مرا به علت فراموشی بازخواست نکن و مرا از شرف رفاقت و از فضل دوستی با خود محروم مگردان که بعد از این بر شرط خود استوار خواهم بود. موسی و خضر از کشتی پیاده شدند و راه خود را ادامه دادند. در راه، کودکی خوش سیما را دیدند که با همسالان خود بازی می کرد، خضر آن طفل را صدا کرد و به گوشه ای برد و او را خواباند و کشت. موسی از تماشای این منظره بسیار ناراحت و بی تاب شد، زیرا گناه قتل در نظرش مهم بود، او می دید کودک بی گناهی که گاهی ممکن است یگانه فرزند پدر و مادرش و امید آنها باشد، بی دلیل کشته می شود و قتل وی بدست یک مرد آسمانی و بزرگوار و پیشوایی از رهبران دین صورت می گیرد، لذا بار دیگر عهد خود را فراموش کرد و از زیر بار پیمان خود خارج شد و گفت: این کار زشت چیست؟ این چه گناهی است که مرتکب می شوی؟! و نفسی پاکیزه و بی گناه را قصاص می کنی؟! براستی که کار ناپسندی انجام دادی!». خضر متوجه موسی... (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌸🌸🌸🌸🌸