شهید نورعلی شوشتری سرباز بود.
در مسابقات تیراندازی ارتش اول شد. گذاشتندش گماشتۀ پسرخالۀ شاه.
راضی نبود. میگفت اوضاع خانوادهاش اصلاً خوب نیست و هیچ قید و بندی ندارند. از غصه مریض شد. چند روزی بازداشتش کردند. گفتند اگر اینجا بمانی، میبریمت گارد شاهنشاهی. زیر بار نرفت. گفت: «دین و ایمانم را به هیچ قیمتی نمیفروشم.»
فایدهای نداشت. او را انداختند بیرون…
مادرش که فوت کرد، برگشت روستای یِنگِجه. مینیبوس خرید. از روستاهای اطراف مسافرها را سوار میکرد تا قوچان. هر روز به شاگردش میگفت:
«اگر کسی نداشت، کرایه نگیر.»
همیشه ده-پانزده نفری مهمانش بودند!
📚برگرفته از کتاب نور علی
#سردارشهید_نورعلیشوشتری🌷
#شهید_وحدت (هم استانی شهیدبرزگر)
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما یک نامه از طرف #امام_زمان دارید💌
👌پیام اختصاصی آقا
اللهم عجل لولیک الفرج 🕋
🆔@ShahidBarzegar65
اسراییل نمیداند
اگر تمام کودکان غزه را هم بکشد...
بازهم مادری کودکش را در سبد خواهد گذاشت
و خدا او را بزرگ میکند.
آنقدر بزرگ که کاخ فرعونیان فرو بریزد..
🏴🖤
❤️اللَّهُمَّ عجّل لِولیّک الفرج
حمایت مالی از مظلومین فلسطین👇
*12#
🆔@ShahidBarzegar65
صفای قدیم را یادتان هست؟
نه سرما سرمای آن روزهاست،
نه حال ما مثل گذشتهست
ما گول خوردیم.
فکر کردیم گوشی هوشمند دست بگیریم و با انگشت تصویرهای حیرتانگیز را جابهجا کنیم همه چیز سادهتر و هیجان انگیزتر میشود.
ولی گیر افتادیم.
زمان از دستمان در رفت.
همه چیز سختتر شد !
شهدا بُردند...
🆔@ShahidBarzegar65
✨ داستان قیمت بهشت...
😎زنی از کنار مرد معلول ذهنی رد شد که چوبی در دست داشت وبا آن روی زمین می کشید.
دلش به حال او سوخت و از او پرسید: اینجا چه می کنی؟
وی گفت: من بهشت را می کشم و آن را به قطعات تقسیم می کنم ، زن لبخند زد
و به او گفت: آیا می توانم تکه ای از آن را بخرم؟
قیمتش چنده؟
مرد نگاهی به زن انداخت و گفت: بله ، تکه ای بیست درهم است.
زن به مرد معلول بیست درهم و مقداری غذا داد و رفت
زن در آن شب خواب دید که در بهشت است
صبح برای شوهرش آنچه که در برخوردش با مرد معلول اتفاق افتاده بود تعریف کرد
شوهر برخاست و نزد مرد رفت تا قطعه ای از بهشت را از او بخرد
و به او گفت: من می خواهم یک قطعه بهشت بخرم ، چقدر است؟
مرد گفت: من نمی فروشم
مرد متحیر شد و به او گفت: دیروز به همسرم قطعه ای به مبلغ بیست درهم فروخته ای؟!
مرد معلول گفت: همسرتان با بیست درهم نمی خواست بهشت از من بخرد
او میخواست دل من را شاد کند،
اما شما ، شما فقط دنبال بهشت هستید
و بهشت قیمت ثابتی ندارد
زیرا ورود به بهشت از راه
"همدردی ودلجویی از دیگران"
امکان پذیر است
🆔@ShahidBarzegar65
هدایت شده از کانال شهید محمدعلی برزگر
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
تا آخر گوش کن❤️
بازهم پنجشنبه از راه رسید...
بیاد شهداکه باشیم شفاعتگرمامیشوند...
اما اگر بیاد رفتگان....نباشیم
مانیز روزی به پرمخاطب ترین کانال دنیا
یعنی کانال مرگ می پیوندیم...
چه بخواهیم چه نخواهیم...
دست ما کوتاه میشوداز داشته هایمان
...وباچشمانی پرالتماس به صلوات ودانه ای خرما
منتظربازمانده ها میمانیم
خدایا:
تا به خودمون بجنبیم میگن
برگه ها بالا.
🆔@ShahidBarzegar65
10.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوای کربلایی👆
این پیام توسل به شهید رو شماخوبان فرستادین..👇
سلام خوبین قبول باشه
میخاستم توسلم به شهید برزگر روتعریف کنم
ما عازم کربلا شدیم اربعین امسال..
به نجف که رسیدم گفتن حرم سمت خانما بستس وبه ضریح راه نداره
منم توسل کردم به شهیدبرزگر ۵ زیارت عاشورا خوندم که بتونم ازنزدیک پدراصلی و معنوی مون(امیرالمومنین ع) رو زیارت کنم
باچشم خودم دیدم راه بازشد
برای استراحت رفتیم صحن حضرت زهرا واز اونجا رفتیم طبقه سوم
روبه روی گنبد وگلدسته نشستیم خلوت وساعت ها نگا کردیم وحرف زدیم
اومدیم پایین دنبال دوستامون که دیدم یه روضه ی قشنگی برای حضرت رقیه خادمای خانم ایرانی گرفتن
تاحالا نشنیده بودم 😭😔😔
وبعد تبرکی میدادن
ازاونجا شنیدم که سرداب (زیرزمین) امام علی باز شده ورفتیم زیارت اونجا
یه زیارت خوب وخلوت هم اونجا کردیم همه خواب بودن ،بعدشم تبرکی گرفتیم ازنذورات حرم .
دلم میخاست برم زیر ناودون طلا نماز بخونم اونجارو هم گفتن بستس
ولی باز شنیدیم ازخادما یه دربازه
باورمیکنیداونجا هم رفتم
وخداگواهه اول برا فرج آقا دعا کردیم
ما یه شب نجف بودیم
خیلی شلوغ بود
ولی هردفعه که اسمشهیدرو میآوردم... یجوری برا ما خلوت میشد وزیارت میکردیم
انگار راه باز میشد وبرکت زمانی هم خیلی داشت
اونجا گفتم شهید واقعا نشون دادی
زنده ای
ازت ممنونم...
هرگز رهام نکن...
هرجا به در بسته خوردم بازم واسطم باش
واقعا زیارت چسبید بهتر ازاونی که فکرشومیکردم...
شهدا زندن رابطشون کنید بین خودتون وخدا
هرگاه شهدارا یاد کنید
آنهانیز شمارا نزد اباعبدالله یادخواهندکرد...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
#اللهم کن لولیک
#صدای دلنشین مقام معظم رهبری
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشراست
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان...
ابوالحسین از سادات فاطمی بود
و نسبتشبا چند واسطه
به امام صادق علیه السلام میرسید
او در قم زندگی میکرد
وی مردی شرابخوار بود و زندگی را
به سختی میگذرانید
در آن زمان احمد بن اسحاق وکیل امام
هادی علیه السلام در شهر قم بود
روزی برای ابوالحسین کاری پیش آمد
و نیازمند کمک شد به همین خاطر
به خانه احمد رفت
احمد چون میدانست که ابوالحسین
شراب مینوشد او را به خانه اش راه نداد
و از خودش راند
مدتی بعد احمد برای زیارت امام
هادی علیه السلام به سامرا رفت
اما امام او را راه نداد
احمد پیغام فرستاد و عرض کرد:
اجازه دهید که مشرف شوم و بدانم که
خطای من چیست؟
پس از خواهش بسیار حضرت به او
اذن دخول داد
وقتی که احمد از تقصیر خود پرسید؟
حضرت فرمود: پسر عموی من پیش تو آمد
ولی تو او را از خود راندی
احمد عرض کرد: او را از خود راندم
زیرا که شراب میخورد
حضرت فرمود: باید رعایت نسبش را
میکردی و احترامش مینمودی
شاید پشیمان میشد و توبه میکرد
پس از مدتی احمد به قم مراجعت کرد
وقتی که ابوالحسین به دیدن وی رفت
احمد تمام قد جلویش بلند شد
و به او احترام گذاشت و او را بالای مجلس
نشانید و به او احترام زیادی کرد
وقتی که مجلس تمام شد
ابوالحسین گفت: چطور شد که قبلاً
مرا به خانه ات راه نمیدادی
ولی حالا که از سامرا برگشتهای
این طور به من احترام میگذاری
احمد گفت: این کار دستور امام است
سپس حکایتش را برای وی نقل کرد
وقتی که حرفش تمام شد
ابوالحسین گفت: خاک بر سرم که
خودم را به این گناه آلوده کردهام
و در همان موقع توبه کرد
و دیگر لب به شراب نزد
بدین ترتیب با عنایتی که امام به او فرمود
به راه راست هدایت گردید
↲صدیقه کبری فاطمه، صفحه ۸۸
🆔@ShahidBarzegar65