✨ داستان قیمت بهشت...
😎زنی از کنار مرد معلول ذهنی رد شد که چوبی در دست داشت وبا آن روی زمین می کشید.
دلش به حال او سوخت و از او پرسید: اینجا چه می کنی؟
وی گفت: من بهشت را می کشم و آن را به قطعات تقسیم می کنم ، زن لبخند زد
و به او گفت: آیا می توانم تکه ای از آن را بخرم؟
قیمتش چنده؟
مرد نگاهی به زن انداخت و گفت: بله ، تکه ای بیست درهم است.
زن به مرد معلول بیست درهم و مقداری غذا داد و رفت
زن در آن شب خواب دید که در بهشت است
صبح برای شوهرش آنچه که در برخوردش با مرد معلول اتفاق افتاده بود تعریف کرد
شوهر برخاست و نزد مرد رفت تا قطعه ای از بهشت را از او بخرد
و به او گفت: من می خواهم یک قطعه بهشت بخرم ، چقدر است؟
مرد گفت: من نمی فروشم
مرد متحیر شد و به او گفت: دیروز به همسرم قطعه ای به مبلغ بیست درهم فروخته ای؟!
مرد معلول گفت: همسرتان با بیست درهم نمی خواست بهشت از من بخرد
او میخواست دل من را شاد کند،
اما شما ، شما فقط دنبال بهشت هستید
و بهشت قیمت ثابتی ندارد
زیرا ورود به بهشت از راه
"همدردی ودلجویی از دیگران"
امکان پذیر است
🆔@ShahidBarzegar65
هدایت شده از کانال شهید محمدعلی برزگر
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
تا آخر گوش کن❤️
بازهم پنجشنبه از راه رسید...
بیاد شهداکه باشیم شفاعتگرمامیشوند...
اما اگر بیاد رفتگان....نباشیم
مانیز روزی به پرمخاطب ترین کانال دنیا
یعنی کانال مرگ می پیوندیم...
چه بخواهیم چه نخواهیم...
دست ما کوتاه میشوداز داشته هایمان
...وباچشمانی پرالتماس به صلوات ودانه ای خرما
منتظربازمانده ها میمانیم
خدایا:
تا به خودمون بجنبیم میگن
برگه ها بالا.
🆔@ShahidBarzegar65
10.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوای کربلایی👆
این پیام توسل به شهید رو شماخوبان فرستادین..👇
سلام خوبین قبول باشه
میخاستم توسلم به شهید برزگر روتعریف کنم
ما عازم کربلا شدیم اربعین امسال..
به نجف که رسیدم گفتن حرم سمت خانما بستس وبه ضریح راه نداره
منم توسل کردم به شهیدبرزگر ۵ زیارت عاشورا خوندم که بتونم ازنزدیک پدراصلی و معنوی مون(امیرالمومنین ع) رو زیارت کنم
باچشم خودم دیدم راه بازشد
برای استراحت رفتیم صحن حضرت زهرا واز اونجا رفتیم طبقه سوم
روبه روی گنبد وگلدسته نشستیم خلوت وساعت ها نگا کردیم وحرف زدیم
اومدیم پایین دنبال دوستامون که دیدم یه روضه ی قشنگی برای حضرت رقیه خادمای خانم ایرانی گرفتن
تاحالا نشنیده بودم 😭😔😔
وبعد تبرکی میدادن
ازاونجا شنیدم که سرداب (زیرزمین) امام علی باز شده ورفتیم زیارت اونجا
یه زیارت خوب وخلوت هم اونجا کردیم همه خواب بودن ،بعدشم تبرکی گرفتیم ازنذورات حرم .
دلم میخاست برم زیر ناودون طلا نماز بخونم اونجارو هم گفتن بستس
ولی باز شنیدیم ازخادما یه دربازه
باورمیکنیداونجا هم رفتم
وخداگواهه اول برا فرج آقا دعا کردیم
ما یه شب نجف بودیم
خیلی شلوغ بود
ولی هردفعه که اسمشهیدرو میآوردم... یجوری برا ما خلوت میشد وزیارت میکردیم
انگار راه باز میشد وبرکت زمانی هم خیلی داشت
اونجا گفتم شهید واقعا نشون دادی
زنده ای
ازت ممنونم...
هرگز رهام نکن...
هرجا به در بسته خوردم بازم واسطم باش
واقعا زیارت چسبید بهتر ازاونی که فکرشومیکردم...
شهدا زندن رابطشون کنید بین خودتون وخدا
هرگاه شهدارا یاد کنید
آنهانیز شمارا نزد اباعبدالله یادخواهندکرد...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
#اللهم کن لولیک
#صدای دلنشین مقام معظم رهبری
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشراست
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان...
ابوالحسین از سادات فاطمی بود
و نسبتشبا چند واسطه
به امام صادق علیه السلام میرسید
او در قم زندگی میکرد
وی مردی شرابخوار بود و زندگی را
به سختی میگذرانید
در آن زمان احمد بن اسحاق وکیل امام
هادی علیه السلام در شهر قم بود
روزی برای ابوالحسین کاری پیش آمد
و نیازمند کمک شد به همین خاطر
به خانه احمد رفت
احمد چون میدانست که ابوالحسین
شراب مینوشد او را به خانه اش راه نداد
و از خودش راند
مدتی بعد احمد برای زیارت امام
هادی علیه السلام به سامرا رفت
اما امام او را راه نداد
احمد پیغام فرستاد و عرض کرد:
اجازه دهید که مشرف شوم و بدانم که
خطای من چیست؟
پس از خواهش بسیار حضرت به او
اذن دخول داد
وقتی که احمد از تقصیر خود پرسید؟
حضرت فرمود: پسر عموی من پیش تو آمد
ولی تو او را از خود راندی
احمد عرض کرد: او را از خود راندم
زیرا که شراب میخورد
حضرت فرمود: باید رعایت نسبش را
میکردی و احترامش مینمودی
شاید پشیمان میشد و توبه میکرد
پس از مدتی احمد به قم مراجعت کرد
وقتی که ابوالحسین به دیدن وی رفت
احمد تمام قد جلویش بلند شد
و به او احترام گذاشت و او را بالای مجلس
نشانید و به او احترام زیادی کرد
وقتی که مجلس تمام شد
ابوالحسین گفت: چطور شد که قبلاً
مرا به خانه ات راه نمیدادی
ولی حالا که از سامرا برگشتهای
این طور به من احترام میگذاری
احمد گفت: این کار دستور امام است
سپس حکایتش را برای وی نقل کرد
وقتی که حرفش تمام شد
ابوالحسین گفت: خاک بر سرم که
خودم را به این گناه آلوده کردهام
و در همان موقع توبه کرد
و دیگر لب به شراب نزد
بدین ترتیب با عنایتی که امام به او فرمود
به راه راست هدایت گردید
↲صدیقه کبری فاطمه، صفحه ۸۸
🆔@ShahidBarzegar65
❣شهید #حمزه_علی_یاسین
شهیدی که خبر شهادتش را اهل بیت(ع) به مادرش دادند
دهه هفتادی بود و بزرگ شده کانادا، در دل فرهنگ غرب؛ اما پرواز را نمی توان از مرغ باغ ملکوت دریغ کرد!
شهید حمزه علی یاسین، رزمنده ۲۰ ساله حزب الله لبنان و برادرزاده همسر سیدحسن نصرالله بود که در سوم مرداد ۹۳، در دفاع از حرم عمه امام زمان(عج)، در سوریه به شهادت رسید.
مادرش ابتدا مخالف حضورش در جبهه بود، به همین خاطر بعد از شهادتش، فرماندهان حزبالله نمی دانستند چطور خبر شهادت پسر را به مادر برسانند.
وقتی درِ خانه شهید رسیدند، در کمال تعجب دیدند بر دیوارهای خانه پارچه مشکی نصب شده، در حالی که هنوز آن خبر مهم اعلام نشده بود! در زدند و مادر حمزه در خانه را باز کرد، نوع تعارف او نشان داد انگار از همه چیز با خبر است.
تعجب فرماندهان زیاد طول نکشید، مادر شهید بعد از پذیرایی از میهمانان، با آرامش تمام گفت: « دیشب در رویای صادقانهای دیدم که وجود نازنین پنج تن آل عبا وارد منزلم شدند و درست همین جایی که شما نشستهاید، نشستند و به من بشارت دادند و گفتند فرزندت در راه ما اهل بیت(ع) به شهادت رسیده و امروز خبرش خواهد رسید
به روح پاک این شهید بزرگوار صلوات
🆔@shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زبان در دهان پاسبانِ سَر است...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما میدونستین امام زمان برای هرکدوم ازماها چندبار دعای خاص میکنه
این کلیپ رو هرکس عاشق امام حاضرشه ازهمین امروزشروع کنه...
عاشقانه ودلی .❤️
میلاد حضرت عبدالعظیم حسنی مبارک
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزش هزار بار خوندن رو داره👌👌
گفتم خدایاچگونه آغازکنم
گفت به نام من
گفتم خدایاچگونه آرام گیرم
گفت به یادمن
گفتم خدایاخیلی تنهایم
گفت تنهاتر ازمن؟
گفتم خدایاازبعضی هادلگیرم
گفت حتی ازمن؟
گفتم بااین همه مشکل چه کنم
گفت توکل کن به من
گفتم احساس میکنم خیلی ازت دورم
گفت :از رگ گردن نزدیکتری به ،من
گفتم برای آرزوهایم چه کنم
گفت تلاش و به امیدمن
گفتم خدایاچرا اینقدر میگویی من
گفت چون من ازتوهستم وتو از من💕
🆔@ShahidBarzegar65
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرود بسیار زیبایی از رهبر عزیزمان،
همراه با تصاویری دلنشین
🆔@ShahidBarzegar65