5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این دوربین مخفی خیلی جالبه😢
معامله با خدا ؛
تفاوت طعام پولی و صلواتی روببین ⁉️
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9239
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من یادگار یک مفقودالاثرم...😢💌🕊
نمی دونم چرا این کلیپ همیشـــه برام
حرف داره و بارها و بارها نگاش کردم
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9239
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 بدون تعارف با فرزندان شهید نیلفروشان
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9240
🌹مراسم تشییع و بدرقه پیکر مطهر یادگار سالهای ایثار و حماسه، همرزم سید مقاومت و مستشار عالی سپاه پاسداران سردار سرتیپ پاسدار شهید عباس نیلفروشان
🔹زمان: ساعت ۹ صبح روز چهارشنبه ۲۵ مهرماه
🔹مکان: مشهد-میدان بسیج به سمت حرم مطهر رضوی
➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حوالی سی تا چهل سالگی فهمیدم
هر چه زیستم اشتباه بود
حالا میفهمم ...
چیزی بالاتر از سلامتی معنوی
چیزی بهتر از لحظه حال
با اهمیتتر از شادی
با ارزشتر از رویاهای قشنگ؛
نفس هایی که نفهمیده
دَم و بازدَم میشدند نیست...
حالا میفهمم یک کبدِ سالم
چند برابر فوق لیسانسم ارزشمند است
سلامتیم از متراژِ خانه،
آرامش روحم از تمامِ نگرانیهایم،
شادیام از تمام لحظههای عبوسم،
امیدم از همه یأسهایم باارزشتر بود...
و چقدر یک ثانیه بیشتر کنار فرزندم زنده بمانم ارزش تمام شغلها را دارد...
وازهمه مهمتر چقدر از زمان حال باخدایم گفتگوکردم.
چقدر برای دینم وقت گذاشتم.
قدر لحظههایمان را بیشتر بدانیم
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9241
👌گاهی نباید ...
⬅️ گاهے نباید بہ هر قیمت رنگ جماعت شد...
حتے اگر من تنھا محجبہ خیابانے ڪہ رد مےشوم هم باشم؛
بازهم دلخوشم
بہ همین ڪہ
رنگ تیره عشقِ مادر
نشانِ قامتم باشد...
بہ همین ڪہ
در این زمان ڪہ نگاھ رابہ هرقیمت خریدارند،
معرف من یادگار او باشد...
گاهے شکل جماعت شدن قیمت زیادی دارد...
پریشانے بسیار و دنیایے پر تلاطم بہ همراه دارد...
و با این همہ مےخواهم ڪہ..
در دنیای رنگارنگ،
تنها رنگ عشق تو در من باشد...مادر
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9243
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهش میکنم این کلیپ را👆
ذخیره کنید و ماهی یه بار ببینید وگرنه
در جنگ ترکیبی آخرالزمان رکب می خورید👊
💚🇮🇷حضرت آقا😊👌
میگم چقدر خوب رهبری پیشاپیش همه مارو ارشادکرده برای همچین زمانی ..دقت کردین
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9244
آخرین نفری که از عملیات برمیگشت خودش بود. یک کلاهخود سرش بود، افتاد ته دره.
حالا آن طرف دموکراتها بودند و آتششان هم سنگین. تا نرفت کلاه خود رو برداره، برنگشت!
گفتیم: اگه شهید میشدی…؟
گفت: این بیت المال بود!
#شهیداحمدمتوسلیان🌷
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9246
16.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مقایسه ممنوع...⛔️
چراازمن میپرسن مامانتوبیشتردوست داری یاباباتو
این کلیپ رو یکی از دختران بزرگوار شهیدمدافع امنیت فرستاده...
گِلِه داشتن که چرا بعضیا از ما می پرسن بابات شهیده بیشتر دوس داری یامامانتو.
گفته این دخترکوچولو حرف دل مارومیزنه بزارین کانال تا دیگه این سوال از ما فرزندان شهدا پرسیده نشه.
👌به احترام زینب خانم این کلیپی که فرستاده روگذاشتم که نَگِه شما به ماتوجه نداری.
شادی روح همه شهدا بویژه شهدای امنیت صلوات✨https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9246
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا...🤲
به آبروی باب الحوائج آقا ابوالفضل العباس ع و مادرش ام البنین حوائج قلبی ( آقا امام زمان عج) حاجت قلبی تک تک شیعه ها بویژه اعضای کانال شهیدبرزگر رو برآورده بخیر کن...🤲
امید هیچکدام از اعضای کانال را ناامید نگردان الهی ده آمین یارب العالمین🤲
🤲🕊اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج🕊🤲
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9248
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللهم انا لانعلم منه الا خیرا
بمیرم برای دل تفیده ات مولاجان...😢
آه از غمی که تازه شود باغمی دِگَر😭
سَلامٌعَلیٰآلِیاٰسینْ.🤚💐اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🇮🇷ازاینکه شهید و کانال رو به دوستان خودمعرفی میکنید بی نهایت متشکریم.
🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐
👌پُستهاهر۲۴ساعت یکباربارگزاری میشود.
هدیه به۱۴معصوم؛شهدا؛اموات صلوات.
اللهم الرزقناشهاده فی سبیلک🤲
━━━✥⃝آمین یارب العالمین.
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
این شعر خیلی دلنشینه
تقدیم به شهیدرئیسی وهمراهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی به امیدتو...
♦️با هم دعای فرج را برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) میخوانیم.
السلام علیک یا صاحب الزمان عج
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت سخن می گفت. از مسجد که بیرون آمد، فکر سهیم شدن در ثواب وقف رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی هم نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد!
که نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد.
وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد.
عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم. پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!
همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...
درست همان موقع، مردی با کت و شلوار قهوه ای زیبا جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطورمعجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدی با حضرت معصومه کرده بود افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم ...
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به ۲۰۰ نفر رسید.
قصد داشت ۳۰ نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت.
نام این پل معروف شد به پل آهنچی
.
السلام علیک یا حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 💚
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9248