eitaa logo
کف خیابان🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
7.9هزار ویدیو
57 فایل
تاریخ ساخت کانال:97/1/11 به یاد رفیق شهیدم کانال وقف شهید محمودرضابیضائی مبارزه با فتنه ارتباط با خادم کانال 👈🏽 @Mojahd12
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌸 ❄️ 🌸🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳 ❄️❄️ 🌸 ❄️❄️ 🌳 ❄️🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🔸🌹 ❄️ 🌹🔸🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️❄️ 🌸 ❄️❄️ 🌳🌸 ❄️ 🌸🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 محمد آقا قبل از اینکه مرا نامزد کند در تهران پیش یکی از همشهریا در صنف آجیل کار می کرد و بعداز ازدواج و بچه دار شدنمان دیگر به تهران نرفت. یک روز صاحب کارش پیغام داد که چرا نمی آیی سر کار؟! بلند شو بیا منم دست تنها هستم. ولی محمد آقا از اونجایی که خیلی علاقه به بچه داشت و دلش نمی آمد از بچه امان دور شود در جواب گفته بود نه و من دیگر زن و بچه دارم و تنهایشان نمی گذارم و نمی آیم. ولی صاحب کار می گوید که شما با زن و بچه ات بیا و در یکی از اتاق های منزل ما زندگی کنید که خیالت هم راحت باشد. ‌ و شهریور سال ۱۳۵۹ بود که تصمیم گرفتیم به تهران برویم ولی به خانه صاحب کار نرفتیم و رفتیم خانه خاله ام و یک اتاق اجاره کردیم؛ حدود دوسال و نیم با همسرم زندگی کردم و بهترین ایام زندگی ما در همان شش ماهی بود که در تهران زندگی کردیم. شهیدمحمد حیدری تا بیست روز مانده به عید در تهران سر کار رفت ولی یک شب رادیو روشن بود و اعلام کرد که حضرت امام خمینی "رحمت الله علیه" دستور دادند منقضی ۵۶ بیایند و خودشان را معرفی کنند. (منقضی یعنی کسانی که خدمت سربازی رفته اند ولی باید تا چند سال گوش به فرمان باشند که هر وقت مجدد نیاز کشور بود شش ماه دیگر برای دولت خدمت کنند) محمد آقا همان لحظه به دستور امام لبیک گفت؛ و گفت: منم باید بروم؛ بلند شد تمام اسباب منزل را جمع کرد و داخل زیر زمین خانه گذاشت و رفت با صاحب کارش صحبت کرد و گفت: دارم برمی گردم که بروم خودم رامعرفی کنم؛ صاحب کار بنده خدا هر چه اصرار کرد بی فایده بود و می گفت: آقای حیدری صبرکن ما اوج کارمان همین بیست روز قبل از عیداست نرو و بمان بعدا برو؛ ولی محمدآقا قبول نمی کند و می گوید امام دستور دادند باید بروم. واز طرفی خواهرش هم تازه بچه دار شده بود و مادرشوهرم تازه آمده بود تهران وقتی رفت با مادرش خداحافظی کند مادرش هم گفته بود نرو صبر کن من چند روز دیگر حال خواهرت بهتر شد با شما برگردم. ولی باز محمد آقا قبول نکرد وگفته بود: نه باید بروم. برگشتیم اصفهان؛ وقتی رفت خودش را معرفی کند ازش سوال می کنند که در سربازی کدام قسمت خدمت کردی؟ در جواب می گوید: کمک نانوا بودم. و مسولین ثبت نام می گویند: نه باید آموزش دیده ویا رزمنده باشی.‌ قبولش نکردند؛ به همین خاطر به جبهه اعزام نشد و چون هنوز آن موقعها بسیج درست شکل نگرفته بود بصورت داوطلبانه ثبت نام کرد که هر طور هست خودش را به جبهه برساند و می گفت: چون آقا دستور دادند هر طور هست باید بروم . محمد آقا همچنان پیگیر بود تا خود را به جبهه برساند و تا اسفند ۱۳۶۰ که موفق شد از طریق بسیج ثبت نام کند و یک ماه در پادگان غدیر در اصفهان آموزش دیدند و اول فروردین ۱۳۶۱ به منزل برگشت و تا ۱۴ فروردین در ایام عید نوروز پیش ما بود و سپس به جبهه اعزام شدند از طرف همان پادگان غدیر در اصفهان که آموزش دیده بودند. ودر عملیات بیت المقدس برای آزاد سازی خرمشهر شرکت کرد و ۳ خرداد ۱۳۶۱ از ناحیه شانه راست مجروح شدو به اصفهان بازگشت. 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌸 ❄️ 🌸🌳 🔸 ❄️🌹❄️ 🔸 🌳🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳