eitaa logo
کف خیابان🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
8.5هزار ویدیو
58 فایل
تاریخ ساخت کانال:97/1/11 به یاد رفیق شهیدم کانال وقف شهید محمودرضابیضائی مبارزه با فتنه ارتباط با خادم کانال 👈🏽 @Mojahd12
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ نام ونام خانوادگی : قاسم (مهدی) غریب تولد : ۱۳۶۱/۱/۱ محل تولد : شهرگرگان تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۴/۲۱ محل شهادت : سوریه؛ تدمر؛ کوههای پالمیرا آدرس مزار : گلزار شهدای دفاع مقدس روستای سیدمیران ؛ از توابع شهرستان گرگان ؛ ایران درجه : سرهنگ تمام پاسدار تخصص : تکاور( شامل سخت ترین آموزشهای نظامی نیروهای مخصوص صابرین ) خلبان سابقه نظامی : 1- فرماندهی محور . در منهدم کردن گروهک ملعون پژاک ( منطقه سردشت تپه جاسوسان) 2- منهدم کردن گروه منافقین دست نشانده آمریکایی اسرائیلی (عبدالمالک ریگی ملعون) 3- مشارکت در سرکوبی فتنه داخلی سال 1388 (به عنوان سرباز گمنام امام زمان عج ) 4 - به عنوان فرمانده ی نیروهای دفاع وطنی و بسیجی و گروه فاطمیون و نیروهای ارتش سوریه در جنگ سوریه منطقه تدمر؛ و شرکت کردن ودخالت مستقیم در جنگ سوریه -طی چند مرحله موفقیت آمیز و آزادسازی شهر تاریخی تدمر 5 - عنوان جانشین فرماندهی گردان تکاوری سپاه نیوای استان گلستان؛ و تعلیم نیروهای گردان تکاوری سپاه و تکاوری ارتش 6 - سرکوبی کلیه آشوبهای منافقین و تروریستها در مناطق مختلف داخلی و خارجی به فرماندهی (شهید سردار محمد جعفر خانی ) ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️⭕️ شهید قاسم غریب در سال ۱۳۶۱ در روستای سیدمیران به دنیا آمد. بستر رشد اجتماعی این شهید بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نان حلال شیرمردی چون قاسم غریب را تحویل جامعه داد. او فرزند دوم خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. محمدرضا غریب پدر شهید قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و مشقت فراوان فرزندان خود را تربیت کرد. شهید مدافع حرم قاسم غریب دوران تحصیلات ابتدایی را در دبیرستان شهید "صادق تازیکه سیدمیران" گذراند و دوره راهنمایی را نیز در همان روستا به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع دبیرستان عزم گرگان کرد و در دبیرستان شهید رجایی گرگان مشغول به تحصیل شد. قاسم غریب در سال ۱۳۷۹ پس از اخذ مدرک دیپلم در کنکور دانشکده افسری دانشگاه امام حسین(علیه السلام) شرکت و در آزمون ورودی قبول شد و رسما به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و ۵ سال بعد در سال ۱۳۸۴در شهر قم با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری مسجد جمکران ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر۶ و ۸ ساله به نامهای امیرعباس و محمدامین بود. او بعد از ازدواج به شهر مقدس قم رفت و تا دو سال پیش در این شهر زندگی کرد. طی این سالها، او در میدان رزم با گروههای انحرافی پژاک و منافقین داخلی مجاهدانه جنگید تا اینکه یک چشم خود را از دست داد و ۴ ترکش در بدنش از این مبارزات به یادگار ماند. بعد از جانباز شدن از ناحیه چشم، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر، مناطق مرطوب را برای ادامه کار انتخاب کند، وی به زادگاهش گلستان آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردانهای تکاور تیپ مردم پایه سپاه نیوا پیوست. اما این موجود پرخروش و رزمنده شجاع را یارای دوری از نبرد و میدان رزم نبود و با درک صحیح از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییلی، آهنگ سوریه کرد و داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) به این کشور رهسپار شد. شهید غریب بعد از انتقال همسر و فرزندان و زندگی خود به شهر قم، به سوریه رفت و به مبارزه با تکفیری ها پرداخت و این دومین مرحله ای بود که او برای دفاع از حریم حضرت زینب (سلام الله علیها) به سوریه می رفت و آخرین باری بود که وطن رامی دید. وی در 21 تیرماه سال ۹۴ در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید و 24 تیرماه پس از تشییع باشکوه توسط مردم شهیدپرور گرگان، در گلزار شهدای روستای سیدمیران به خاک سپرده شد . ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ قاسم برای اولین بار در شب 21 بهمن 83 با دو نفر از دوستانش به خواستگاری آمد. خوب به یاد دارم ساعت 9 شب بود. در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی غریو الله‌اکبر مردم به گوش می‌رسید. از آن موقع به بعد هر وقت غریو الله‌اکبر را می‌شنوم، یاد شب خواستگاری قاسم می‌افتم و خاطره شیرین آن شب برایم زنده می‌شود. وصلت خیلی اتفاقی رخ داد و ماجرای جالبی دارد. همسرم شهید قاسم غریب متولد 1361 در روستای سیدمیران گرگان بود اما محل خدمتش در یگان صابرین تهران بود. یکبار که برای زیارت به قم می‌آید، دوستش که در قم سکونت داشت به ایشان گفته بود شما قصد ازدواج ندارید؟ قاسم هم گفته بود اگر خانم سید و مؤمنی باشد تمایل به ازدواج دارم. دوست شان از همسرش می‌خواهد تا کسی را به قاسم معرفی کند که ایشان هم از دوستانش که خادم مسجد جمکران بود سؤال می‌کند و در نهایت من به قاسم معرفی می‌شوم. همسرم پاسدار بود و دوره خلبانی را می‌گذراند. عاشق پرواز بود و عاقبت سیمرغ آسمان شهادت شد. همسرم ابتدا از اعتقادات و ایمانشان و بعد هم از شغلش برایم صحبت کرد. قاسم از سختی راهی که در پیش داریم حرف زد، از مأموریت‌های پیش رو و از زندگی‌ای که امکان دارد شهر به شهر بچرخیم. اصرار داشت تا من با اطلاع از همه این شرایط، مسائل و سختی‌ها تصمیم خودم را بگیرم. من هیچ شناختی در مورد شغلش نداشتم. دوست داشتم شرط هر دوی مان صداقت باشد و هرگز در هیچ شرایطی به هم دروغ نگوییم. قاسم در همان جلسه از احتمال شهادتش برایم گفت. می‌گفت : که عاشق شهادت است و من در جواب گفتم من دوست دارم عرض زندگی‌ام قشنگ باشد. طولش مهم نیست. ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ منظورم این است که غنای یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر چند کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. قبل از مراسم عقد با خودم می‌گفتم همسرم شهادت را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. اما بعد از عقد وقتی آلبوم عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و حساسیت‌های شغلی‌شان شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. برای آرام شدنم ایشان را بیمه امام زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد جمکران می‌دادم و آخرین بیمه را خودشان نیمه شعبان سال 1394 دو هفته قبل از سفرشان به سوریه دادند. من و قاسم روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، همسرم برای من مداحی خواند. او نذر کرده بود اگر پسردار شدیم اسمش را عباس بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم ارادت خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. ایشان فکر کرد و گفت : مهدی غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. من و مهدی ششم بهمن سال 1384 زندگی مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و حاصل زندگی مشترکمان دو فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهید محمودرضا بیضایی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ آقاقاسم(مهدی) در همه کارها به خدا توکل می‌کرد. نمازش را در هر شرایطی اول وقت می‌خواند. احترام زیادی به پدر و مادرش می‌گذاشت و هر کاری از دستش بر می‌آمد برایشان انجام می‌داد و هرگز کوتاهی نمی‌کرد. اهل غیبت نبود و اگر کسی در جمعی غیبت می‌کرد، حتماً متذکر می‌شد. مهدی من گوش به فرمان رهبری بود و پشتیبان ولایت فقیه، به طوری که در وصیتنامه‌شان به همه تأکید کرده است که پشتیبان ولایت باشید و از خط ولایت فاصله نگیرید. ایشان آرام و قرار نداشت و آنقدر از شهادتش مطمئن بود که می‌گفت در نماز شبت هر چی از خدا بخواهی می‌دهد. دوماه قبل از اعزامش گفت: من برای سوریه ثبت‌نام کرده‌ام که اگر نیازی به من بود بروم. گفتم خطری ندارد؟! مهدی گفت : نه من برای آموزش تخریب می‌روم آنقدر به خودش و توانایی‌هایش اعتماد داشتم که رفتنش برایم قابل قبول بود. با اینکه ایشان به خاطر جانبازی چشمش معاف از رزم بود اما آنقدر کارش را دوست داشت که با جان و دل تلاش می‌کرد. بعضی وقت‌ها می‌گفتم: مهدی قدر جانت را بدان به خودت استراحت بده اما ایشان می‌گفت: وقت برای استراحت زیاد است. آقاقاسم(مهدی) در مبارزه با گروه‌های انحرافی پژاک و منافقین داخلی فعال بود و چهار ترکش در بدنش داشت. چشم چپش را هم سال 1391 در یکی از عملیات‌های آموزشی از دست داده بود. ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهید محمودرضا بیضایی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ مرتبه اول دو روز قبل از نوروز 1394 راهی شد و بعد از 45 روز بازگشت و مرتبه دوم هم در تاریخ 26خرداد ماه عازم شد. مرتبه دوم وقتی می‌خواست برود به ایشان گفتم: آقامهدی همه به من می‌گویند به همسرت اجازه نده که برود ولی من می‌سپارم به خودت اگر یک درصد احتمال خطر در سوریه می‌دهی، نرو و مأموریت دومت را که در ایران است، انتخاب کن. آقامهدی گفت: خانم خطری برای ما نیست اگر هم اتفاقی افتاد این را خوب بدان که حرم برای ما ایرانی‌ها خیلی اهمیت دارد. امروز خانم حضرت زینب(سلام الله علیها) تنهاست. این حرف را که زد هیچ چیزی نگفتم. آقامهدی گفت: چقدر خوب است که تو اینقدر زود راضی می‌شوی، گفتم: من در برابر اهل‌بیت " علیهم السلام" حرفی برای گفتن ندارم فقط این‌بار از سوریه برای ما شیرینی بیاور، شیرینی‌های آنجا بسیار خوشمزه است. بچه‌ها می‌دانستند پدرشان سوریه می‌رود و چون همیشه در مأموریت بود، برایشان عادی شده بود و من تا آن زمان نمی‌دانستم که در سوریه هم شهید داده‌ایم. مرتبه دوم وقتی اولین تماس را گرفت به من گفت: منتظر من نباشید شاید برنگردم. گفتم: آقامهدی لطفاً زنگ می‌زنی از این حرف‌ها نزن ناراحت می‌شوم (شرایط در سوریه تغییر کرده بود.) آقا مهدی در این مأموریت فرمانده محور شده بود و چون شرایط را می‌دید احتمال برگشت نمی‌داد. ولی من هر بار می‌گفتم: تو اگر بخواهی سالم برمی‌گردی. بار آخر شب شهادت امام علی (علیه السلام) تماس گرفت من در مراسم شب قدر بودم. گفت: برایم دعا کن براتم را بگیرم. گفتم: آقا مهدی الان زود است به فکر شهادت باشی، بچه‌ها به شما احتیاج دارند. گفت: خدای بچه‌ها خیلی بزرگ است، شما را به خدا می‌سپارم . ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهید محمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ مرتبه آخر قبل از رفتن کیف مدارکش را نشانم داد و گفت: خانم اگر من برنگشتم، مدارک را از کیفم بردارید، این شوخی‌ها برایم عادی شده بود. گفتم ان‌شاءالله به سلامتی برمی‌گردی. آقامهدی کفش‌هایش را می‌پوشید، به مادرم گفت: حاج‌خانم اگر برنگشتم مواظب زن و بچه‌ام باش. مامان گفت: ان‌شاءالله خودت برمی‌گردی میایی مواظبشان هستی. از زیر قرآن رد شد با همه روبوسی کرد و به من گفت: خداحافظ. گفتم آقامهدی آنقدر خجالت می‌کشی که حتی با من دست هم نمی‌دهی، دستم‌ را بردم جلو باهم دست دادیم. خنده‌اش گرفت، خندید و رفت. آقامهدی آنقدر راضی و خوشحال بود مثل اینکه برای اولین بار به سفر زیارتی می‌رفت. 24 ماه رمضان ساعت 11 شب آقامهدی با همرزمانشان در حال استراحت بودند که ساعت 12 با صدای تیر‌اندازی آنها در حالی که غافلگیر شده بودند، از مقر خارج شدند. آقا مهدی که فرمانده محور بودند چند باری برای تقویت روحیه بچه‌ها یا زینب (سلام الله علیها) می‌گوید و به جلو می‌رود تا بچه‌ها هم قوت قلب بگیرند. ساعت یک نیمه شب در بیسیم آقامهدی را صدا می‌کنند ولی ایشان شهید شده بود و درگیری تا ساعت 3نیمه شب ادامه پیدا می‌کند و بعد از چند ساعت پیکر شهید غریب را پیدا می‌کنند و می‌بینند که هیچ خونی بر زمین ریخته نشده است اما وقتی پیکر شهید را از روی زمین بلند می‌کنند، خون از قلبشان سرازیر می‌شود. ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهیدمحمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ آقامهدی شنبه شب به شهادت رسید و من خبر شهادتشان را روز دوشنبه از زبان عمه همسرم شنیدم. ابتدا باور نمی‌کردم ولی وقتی خبر را شنیدم به یاد خواب‌هایی افتادم که خودم و همسرم دیده بودیم. خواب‌هایی که با شهادت مهدی تعبیر شد. مزار ایشان در روستای سیدمیران گرگان است. مهدی همیشه می‌گفت: فامیلی‌ام غریب است، محل کارم غریب است و همسرم از شهری غریب. مهدی هرگز فکر نمی‌کرد محل شهادتش هم در غربت باشد. مراسم تشییع با شکوه بود و مردم از اکثر شهرها آمده بودند و با حضورشان سنگ‌‌تمام گذاشتند. من غبطه می‌خوردم به حال همسرم که با این درجه به شهادت رسید. مهدی 21 تیر 1394در ارتفاعات تدمر به آرزویش رسید. مهدی در انتهای همه مداحی‌‌هایش جمله «شهادت آرزومه» را زمزمه می‌کرد و آخرش هم به این مقام نائل شد. یادم است همسرم در یکی از جلسات خواستگاری گفت: خواب دیده در بیابانی است و امام حسین(علیه السلام) به ایشان می‌فرمایند: هل من ناصر ینصرنی و آقا مهدی در جواب می‌گویند: آقاجان من شما را یاری می‌کنم و تنها نمی‌گذارم. این خواب همسرم با رفتن به جمع مدافعان حرم تعبیر شد؛ حرف از شهدای جاسوسان سال 90 می شد سرشو می نداخت پایین و چشماش خیس می شد رفقای زیادی رو اونجا از دست داده بود آرام وقرار نداشت تا چهار سال بعد در معرکه شام به رفیقانش پیوست . ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهیدمحمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ شهید بعد از آنکه برای نخستین بار به صورت داوطلبانه به سوریه اعزام شده بود بسیار تلاش کرد تا موافقت فرمانده خود را برای اعزام مجدد به سوریه بگیرد. شهید غریب همواره در همه عملیاتها بر علیه گروههای منافقین و اشرار حضور داشت و قبل از آنکه برای دومین بار به منطقه عملیاتی سوریه اعزام شود در مدت 20 تا 25 روز کارهای معوقه خود را انجام داد. شهید بعد از آنکه در عملیاتی بر علیه گروههای ضدانقلاب در منطقه کردستان از ناحیه چشم جانباز شد حسرت شهادت را میخورد و آرزوی شهادت داشت. فرمانده شهید غریب با اعزام مجدد شهید غریب موافق نبود و شهید غریب با اصرار فرمانده خود را مجاب کرد که با رفتن داوطلبانه به سوریه موافقت کند. شهید غریب، در چند شب عملیاتهای موفقیت آمیز زیادی بر علیه داعش صورت گرفته بود و هر روز نیروهای مدافعان حرم نسبت به مواضع داعش پیشرویهایی داشتند و برای جلوگیری از پیشرویی ها و پیروزیها با تجمع نیرو خودشان را برای شکستن خط آماده کرده بودند. همرزم شهید اعتقاد داشت که فرماندهی شهید غریب در شب شهادتش با شبهای دیگر متفاوت بود « در شب سوم ساعت 24 شب نیروهای داعش به ما حمله کردند و شهید غریب ساعت یک بامداد با اصابت گلوله به قفسه سینه به شهادت رسید و در طی این یک ساعت برای افزایش روحیه نیروها بارها و بارها در بین خط حرکت میکرد و رجز میخواند. بعد از شهادت شهید غریب داعش فشار زیادی برای شکستن خط داشت و به دنبال ربودن پیکر شهدا به خصوص شهدای پاسدار ایرانی بودند اما موفق نشدند . ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهیدمحمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ آوازه این فرمانده ایرانی آن سوی مرزها در جبهه حلب و دیرالزور برای سرکردگان داعش خیلی آشنا بود . سرویس های جاسوسی داعش نام یک سرهنگ سپاهی ایرانی را به سرکردگان این گروهک تکفیری دادند که فرماندهی خط مقدم نبرد با داعش و هدایت 3 هزار نیروی سوری و داوطلبین مبارزه با تکفیری ها را بر عهده دارد . داعش فهمیده بود تا قاسم غریب در خط مقدم می جنگد و فرماندهی می کند، مبارزه با سپاه وی سخت و طاقت فرساست برای همین برای سر وی جایزه تعیین کردند؛ ارتفاعات تدمر شهری که در نزدیکی حلب قرار دارد این شبها ناآرام بود ، هنوز شهر تاریخی تدمر یا پالمیرا بدستان تکفیری های داعش نیفتاده بود ، دلاوری چون قاسم غریب سرسختانه از این شهر دفاع می کردند اما دو ماه بعد از شهادت قاسم غریب پالمیرا بدست داعش افتاد و این شهر تاریخی و باستانی توسط داعش تا حدود زیادی ویران شد . شب شهادت قاسم غریب را با عاشورا و شب های عملیات دفاع مقدس مقایسه کرده اند ، شور و حالی وصف نشدنی در قاسم ایجاد شده بود ، صدای گلوله تا پاسی از شب قطع نمی شد ، شب بود و هر لحظه اش حساس ، تکفیری ها برای دلسرد کردن رزمندگان جبهه مقاومت شایعه کردند فرمانده شان یعنی قاسم غریب کشته شده اما قاسم مدام به خط سر می کشید و فریاد یا زهرا و یا حسین سر می داد و با این کار روحیه نیروها را بالا می برد ؛ نیمه های شب بود که صدای فرمانده قطع شد و دیگر صدایی نیامد ، اوضاع هم آرام بنظر می رسید ، سپیده دم که زده شد پیکر قاسم غریب در کنار صخره ای پیدا شد ، آری فرمانده به عرش پر کشیده بود و این آرزویی بود که او را برای دفاع از مرزهای معنوی عباس وار برای حمایت از حضرت زینب" سلام الله علیها" از روستایی در 5 کیلومتری گرگان فرسنگ ها دورتر به سوریه کشانده بود . ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهید محمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ شبکه العربیه بلافاصله بعد از شهادت قاسم غریب با خوشحالی خبر کشته شدن دو سردار سپاه پاسداران ایران در سوریه را گزارش می دهد . العربیه گفت : خبرگزارى هاى ایران طى روزهاى گذشته از کشته شدن دو افسر سپاه به نامهاى سرهنگ کریم غوابش و سرهنگ قاسم غریب در منطقه زبدانى در حومه دمشق ، و منابع سوری نیز از کشته شدن یک سرهنگ ایرانی خبر دادند. بنا به گزارش خبرگزاریهاى ایران ، کریم غوابش متولد ۱۳۴۸و بازنشسته سپاه و جانباز ۵۰ درصدى جنگ ایران وعراق بود و و از آغاز جنگ سوریه به دمشق اعزام شده بود. وى روز شنبه توسط یک تله انفجاری در زیر خودروی حامل وى منفجر کشته شده است. منابع سورى نیز از کشته شدن یک سرهنگ ایرانی - که نامش ذکر نشده - در روستای دورین در حومه لاذقیه در شمال غرب سوریه، علاوه بر ده سرباز ارتش سوریه و چند عضو حزب الله لبنان عصر دیروز یکشنبه توسط عملیات یک گروه از ارتش آزاد ، خبر داده اند. به گزارش خبرگزارى " دفاع پرس" وابسته به نیروهاى مسلح ایران، قاسم غریب جانشین گردان تکاور تیپ مردم پایه سپاه نیوای استان گلستان بوده که روز شنبه در ارتفاعات تلمور(تدمر) سوریه کشته شد. سایت " گلستان ما " نیز گزارش داده که غریب سومین سپاهى کشته شده از استان گلستان و از اهالى روستای سیدمیران بود. پیش از این غلامعلی تولی از تیپ ۶٠ زرهی گنبدکاووس وسید احسان حاجی حتم لو از پاسداران تیپ ۴۵جوادالائمه گرگان ، در نزدیکی شهر حلب کشته شدند. بنا به گزارش این سایت ، غریب به عنوان" داوطلب مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها " برای دومین مرحله عازم ماموریت به سوریه شده بود. آری اینگونه بود که شهادت قاسم غریب موجب خوشحالی داعش و حامیان رسانه ای اش چون العربیه شد اما جایزه ای که برای سر قاسم غریب تعیین شده بود باعث شد تا حتی بعد از شهادت وی نیز دست از سر او بر ندارند . یکی از نزدیکان شهید می گوید : شب تدفین شهید و روزهای بعد از آن شاهد حضور افرادی مشکوک در اطراف منزل و گلزار شهدای محل دفن شهید بودیم که بلافاصله موضوع را به مراجع امنیتی گزارش دادیم . احتمالات نشان می دهد آن عده هنوز به دنبال سر این فرمانده شجاع بودند که شاید برای آنها هزاران دلار می ارزید . ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهید محمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ در حیاط منزل ما درخت انجیری بود که بچه های منزل بارها برای چیدن انجیر بالای آن رفته و گاها بر اثر افتادن از آن آسیب می دیدند که پدرمان تصمیم به قطع درخت می گیرد . اما هر وقت که می خواهند درخت را قطع کنند قاسم مانع می شد و می گفت : هر وقت من شهید بشوم این درخت هم می افتد . چند روز بعد از شهادتش در حیاط بودیم که درخت انجیر افتاد و من آنجا یاد حرفهای قاسم افتادم . قاسم غریب با شهید محمد حسین میردوستی چهارمین شهید مدافع حرم استان گلستان که اصالتا اهل روستای دوزین مینودشت می باشد نیز دوستی دیرینه داشت . این دو شهید در یگان صابرین تهران و در سوریه با هم بودند و خاطرات بسیار خوبی از یکدیگر دارند که شاید این گنجینه در سینه این دو شهید برای همیشه بایگانی شده است . "تدمر" یا "پالمیرا" یکی از شهرهای مهم و باستانی استان حمص بوده که در فاصله 160 کیلومتری پایتخت (دمشق) قرار دارد و یک شهر استراتژیک به حساب می‌آید. "پالمیرا" در طول تاریخ یکی از مهمترین شهرهای سوریه مرکزی بوده است و یک شهر گذرگاهی اساسی برای مسافران صحرای سوریه محسوب می‌شده است و آن را با نام "عروس صحرا" می‌شناختند. مسلمانان در سال 636 به رهبری «خالد ابن ولید» وارد این شهر شدند و قلعه‌ای را بر فراز کوه مشرف به شهر ساختند اما پس از گذشت زمانی و از سال 800 ساکنین آن به تدریج شروع به ترک شهر کردند و امروز به عنوان یک شهر باستانی شهرت بسیاری یافته است. ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهید محمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ (نامه همسر شهیدمدافع حرم سیداحسان حاجی حتم لو به همسر شهید مدافع حرم قاسم غریب ؛ شهدای گرگان) خواهر عزیزتر از جان گرامی ، سلام " درود و ثنای خداوند بر جهادگران در راه حق و حقیقت که چون کشته شوند و یا پیروز ، به آنان پاداشی بزرگ عطا می گردد. به برکت الفاظ مقدسه و انفاس مطهره ، دلهای مومنان به نور الهی روشن گشته و طریق ایمان و جهاد در راه خدا را برگزیده اند و شایستگان جهاد اصغر که در طلب ستاندن حق مظلوم از ظالم به پا خواسته اند ، براستی جهاد اکبر را که نفس درون است به انجام رسانیده اند و برگزیدگان این قوم نام مبارک شهید را دارند. شهید که شاهدی است برعرصه حضور ظلمیت در جهان و راه گشا و چراغ هدایت در مسیر تاریک بشر در سیر الی الله؛ خواهر بزرگوارم مطالبی این روزها در باره من و تو گفته و شنیده می شود ، عناوین و القابی هم بر دوش ما می نهند که مسئولیت این روزها را دوچندان نموده است ، وظیفه ای را همسر گرامیت بر دوشت نهاده که خود بزرگترین جهاد در راه خداست ، و از تمام اینها که بگذریم ، فرمایش مولای ما سید علی خانه ای روحی لک الفدا که می فرماید : " شهدای مدافع حرم از اولیاء ا... بودند ." و نیز می فرمایند " شهید مدافع حرم همانند اینست که در جلوی امام حسین (علیه السلام) شهید شده است". همسر گرامی ولی ا... ، همسر بزرگوار دوست خدا ، چه بنامم تو را و چگونه مدح تورا بگویم که همین بس در مقام مجاهده ای بزرگ اسلحه همسر گرامیت در دستان توست و رسالت حفظ و نگهبانی از ثمره پر بار و برکت انقلاب اسلامی امام خمینی (رحمت الله علیها) و ثمره شجره طیبه زندگی پربارتان دو فرزند گرامی و نور چشمان شهید بر دوش توست. خواهر دلبندم؛ فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت و لیکن دل در گرو عهدی داریم با آقایمان و مولایمان ، امید مستضعفان جهان ، صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه شریف) بسته ایم که تا جان در بدن و خون در رگ هایمان داریم برای انقلاب جهانی مستضعفان دمی از پا ننشینیمو فرزندان خود را همچون پدرانشان در مسیر حفظ ارکان نظام و انقلاب اسلامی تربیت نمائیم. خواهر بزرگم ، پرچم سرافراز شهادت بر دیوار خانه ات به اهتزاز در آمد تا بدانی شایستگی دارا بودن این پرچم را امام حسین (علیه السلام) برایمان مقدور ساخته است و در دفاع از عقیله بنی هاشم ، حضرت زینب(سلام الله علیها) و دفاع از حریم حرم علوی نه خون در بدن بلکه با تک تک سلولهایمان تا پای جان ایستاده ایم . فدای صبر زینبیت ، نکند کاری کنیم که دشمن شاد شود ، نکند کاری کنیم که حریم ولایت فقیه متاثر شود نکند کاری کنیم که اشک چشمان ما برای حواشی روزگار باشد و اصل غربت مولا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) و گمنامی شیعیان و مظلومیت جهان اسلام فراموشمان شود. همسر مکرمه شهید، مسیر بلند زندگی ، ما را در یک ساحل قرار داد که آرامش آن بواسطه نام شهید ، ولایت فقیه و امامت و رهبری امام خامنه ای و پرچم سرخ سید الشهدا و گره زده به عطر حرم زینب (سلام الله علیها) ساخته است. لحظه های عاشقیت را گره بزن بنام یکه سوار غربت شام و دل خوش دار اگر در عاشورای 61 هجری نبوده ای ، به تمام قامت عاشورا ، دلیر مردی را به عاشورای شام فرستاده ای که چفیه اش عطر سیب می دهد و روانه اش نمودی تا جلوگیری کند از هتک حرمت حرم عقیله اهل بیت توسط ناجوانمردانه ترین اهریمن ناپاک دوران و لبخند یادگاریش در قاب عکسش نشان از رضایتمندی لقاء یار است. هم پیمان با من باش همقدم با من ، با تمام زنان و مردان امت اسلام در اعتلای نام مقدس شهدای مدافع حرم که یقین دارم این چنین است. اجرت با اباعبدا... الحسین (علیه السلام) خواهر کوچکت همسر پاسدار مدافع حرم سید احسان حاجی حتم لو ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهید محمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ آقا مهدی (قاسم) به امیر عباس قول داده بود کلاس اول شاگرد ممتاز بشه براش تبلت بخره. امتحانات خرداد ماه که تمام شد آقا مهدی به امیر عباس گفت: بریم تبلت بخریم. بهش گفتم: آقا مهدی هنوز کارنامه رو ندادن. مهدی گفت: من میدونم پسرم شاگرد ممتازه؛ تا وقت دارم براش بخرم. رفتند تبلت خریدند و باهم عکس سلفی گرفتند. آقا مهدی در مقابل خواسته های بچه ها هیچوقت نه نمی گفت ؛و هرچیزی که بچه ها می خواستند برایشان تهیه می کرد وقتی چیزی که بچه ها دوست داشتند و آقا مهدی براشون می خریدتا سوار ماشین می شدیم به بچه ها می گفت: حالا دست بابا رو بوس کنید. و بچه ها با خوشحالی دست بابارو بوس می کردند. مهدی همیشه می گفت: امیر عباس دست راست بابا و محمد امین دست چپ باباست. وقتی باهم برای خرید بیرون می رفتیم؛ مهدی همه وسایل رو خودش بر می داشت. و می گفت خانم شما فقط مواظب چادرت باش. الان که با بچه ها خرید می ریرم. امیر عباس و محمد امین کمکم می کنند. می گم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند. یک روز به آقا مهدی گفتم: مهدی چرا اینقدر مطمئنی که شهید میشی ؟ گفت: در نماز شب هرچی از خدا بخوای بهت میده. خانم شما یک روز به من افتخار می کنید. بعداز شهادت آقا مهدی وقتی برای زیارت به سوریه رفتیم ؛ وارد حیاط حرم حضرت زینب "سلام الله علیها" که شدم. گفتم: مهدی بهت افتخار می کنم که از ما دل بکنی و به عشق بزرگتری که عشق به خدا و اهل بیت "علیهم السلام" بود رسیدی. ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهید محمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ آقا مهدی خیلی به پدر و مادرش احترام می گذاشت و هرکاری ازش بر میومد برای اونها انجام می داد و کوتاهی نمی کرد . و براش مهم بود که پدر و مادرش از دستش راضی باشند. سال 86 وقتی نوبت حج عمره به اسم ما در اومد بخاطر اینکه بچه ها هردو کوچیک بودند رفتن به این سفر معنوی برای ما سخت بود آقا مهدی گفت: خانم وقت زیاده ما مکه بریم اگه شما از صمیم قلب راضی باشید فیش مکه را به پدر مادرم بدیم که این سفر روبرن؛ گفتم من راضی ام؛ این سفر قسمت پدر مادر شماست؛ زنگ بزن خبر بده قبل این که زنگ بزنه گفت: ازت ممنونم قبول کردی باور کن دلم راضی نمی شد من زودتر از پدر مادرم سفر مکه برم. آخرین سفری که مشهد رفتیم چند ماه قبل از شهادت آقا مهدی بود. آقا مهدی تو حیات حرم امام رضا "علیه السلام" به بچه ها گفت؛ برای شهادت بابا دعا کنید. و همیشه وقتی به حرم امام رضا "علیه السلام" و حضرت معصومه "سلام الله علیها" می رفتیم از بچه ها می خواست برای شهادت بابا دعا کنند. ولی بچه ها مي گفتند ما دعا نمی کنیم شما شهید بشید ؛ به همسرم گفتم: چرا از حالا این حرفارو به بچه ها می زنید روحیه بچه ها خراب میشه. آقا مهدی جواب دادند؛ بچه های من از حالا باید آمادگی داشته باشند. من بهش گفتم: خودم برات دعا میکنم. ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهید محمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ وقتی برای رساندن خبر شهادت قاسم غریب می خواستند نزد مادر وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه بیماری احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه بچه های سپاه به منزل شهید رفتند و در خانه نشستند . مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که قاسم شهید شده است . او این موضوع را از سالها پیش می دانست که فرزندش شاگرد مکتب عاشوراست و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ما آنجا شیفته مکتب و صبوری اینطور شیرزنان ایرانی شدیم که زینب وار راه عاشورا را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . اسماعیل زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از شهادت قاسم غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سید میران و منزل قاسم غریب می رفت؛ زاهدپور آنجا به مادر قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . مادر شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای مادر قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من آرزو می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که اسماعیل زاهدپور این شیرمرد کردکویی به سوریه رفت و در دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون قاسم غریب پیوست . ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهیدمحمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ خوابی که یکی از دوستان شهید دیده در ضمن خود شهیدغریب معرف این بنده خدا بوده برا استخدام تو صابرین؛ خواب دیدم که شهید تو بوستانی که نزدیک منزلشون بوده داشت راه می رفت که من یهو دویدم سمتش و گفتم: آقای غریب شما که شهید شدی اینجا چکار میکنید؟! شهید غریب گفت: من که نمردم من زنده ام بعدش با هم رفتیم تا به یه جایی رسیدیم یه اتاق بود رفتیم داخل و یکی از مدافعان حرم هم بود که با لباس دیجیتال سبز بود بعد من چون با شهیدقبل شهادتش تازه آشنا شده بودم حسرت داشتن عکس با شهید به دلم مونده بود سریع به دوستش که اونجا بود گفتم: که بیا با گوشی من از ما دوتا یعنی من و شهید غریب عکس بگیر ولی اون با گوشی خودش عکس گرفت بعد شهید به من گفت: چرا نمیای خونمون؟ من بهش گفتم جمعه شب بیام؟ گفت: نه جمعه شب هاخونه پدرخانمم هستم یه روزه دیگه با مادرت بیا؛ ناگفته نماند مادر بنده چند وقتیست می خواست بره خونه شهید ولی روش نمی شد و خجالت می کشید که خود شهید دعوتش کرد و اینکه برادر خانم شهید که از سادات هستن می گفت: شهید اکثر اوقات به خواب آشنایان و دوستانش که میاد متذکر میشه که نمرده و زنده هست؛ با این خواب یاد اون آیه میفتم که میگه شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند. ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهیدمحمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ دوره راهنمایی هروقت زنگ انشا می شد همه انشاء مینوشتن. معلم می گفت: انشاء درمورد اینکه در آینده دوست دارید چیکاره بشید. هرجلسه یکی از بچه ها یه شغلی رو انتخاب می کرد. یکی می گفت: می خواد معلم بشه. یکی می گفت: می خواد راننده بشه. یکی می گفت: می خواد دکتر بشه. یکی می گفت: می خواد... نوبت به قاسم که می شد ؛ می گفت: اگه بزرگ شدم و درسم تموم بشه می خوام خلبان بشم و بعدش شهید بشم. بچه ها می گفتن: قاسم جنگ خیلی وقته تموم شده دیگه خبری از جنگ و شهادت نیست.!! ولی بازم قاسم تکرار می کرد و می گفت: آرزو دارم وقتی درسام تموم بشه دوست دارم خلبان بشم و بعدش شهیدبشم. واقعیت داره میگن سرنوشت آدما روی پیشانی نوشته میشه!! واقعا که خداوند شهدا رو انتخاب می کنه تا مثلا یه روزی یکی مثل شهید قاسم بزرگ شه و به عنوان نخبه نظامی انتخاب بشه و بعدش یه روزی بشه همونی که در دوران کودکی آرزو داشت ؛ همین هم شد. قاسم بزرگ شد. خلبان شد و عاشق این بود که چشمانش مانند قمر بنی هاشم شکافته بشه و قلبش مانند قلب مبارک سیدالشهدا تیر بخوره. قاسم یکی از چشمانش را از دست داد. بدنش مانند بدن حضرت سقا پر از ترکش؛ قاسم شد سرهنگ پاسدار؛ قاسم شد جانبازسرافراز؛ قاسم شد ذاکر اهل بیت "علیهم السلام" ؛ قاسم شد شهید مدافع حرم؛ شهادت انتخابیه؛ شهادت لیقاتیه؛ شهادت عاشقیه؛ اللهم الرزقنا شهادت حرم . ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii 🌹کانال شهیدمحمودرضا بیضائی🌹
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ پاینده باد غرور مردی که در آسمان دلش،به گونه ای غوغا کرد که تمام مادیات دنیوی به پشیزی بیش نیرزیدند. کودکانش را همبازی دو طفلان مسلم،و خونش را هدیه به سنگ فرش های سوریه نمود تا بفهماند هنوز هم هستند کسانی که با تمام علایق های مادی،خونشان از اهانت به خاندان پیغمبر(صل الله علیه وآله وسلم) در اعضا و جوارح گِلی، به جوش و خروش در می آید و آمادهٔ هر نبردی هستند. دل کندن از زمین و دل سپردن به آسمان کار هر کس نیست. باید با عرش آشنا باشی، تادر زمین خاکی غریب شوی. غریبی از جنس قاسم ؛ باید لایق باشی که بانو معصومه(سلام الله علیها) تو را به عمه اش ،بانو زینب(سلام الله علیها) معرفی کند. این روز ها عجیب سخت است که قاسم باشی؛ سخت است غریب باشی ،با زشتی و دورویی و آشنا شوی با عشق الهی. ماه رمضان سال 1394 درست یه روز قبل از شهادت شهید غریب بود. شهید قاسم غریب مداح ودر سوریه فرمانده بود. آقای صالحی همرزم شهید غریب میگفت: اون شب تازه از عملیات شهر تدمر به قرارگاه ارتش سوریه برای استراحت برگشتیم. فردای آن روز شهادت امام علی "علیه السلام" بود می گفت: اصلا شهید غریب خستگی براش مهم نبود. شهید غریب اون شب بچه ها که خواب بودن همه رو با طبع شوخی که داشتن برای قرآن به سر گرفتن بیدار می کردن. و این شهید والا مقام در شب شهادت امام علی "علیه السلام" ساعت 12/30 بامداد شربت شیرین شهادت را نوشید. ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ ۱ بسم رب الحیدر (من المومنین رجال صدقو ما عاهدالله علیه ؛ فمنهم من قضانهبه و منهم ینتظرو ما بدلو تبدیلا) (خداوندا امروز روزی است که شیپور جنگ در این نقطه " تدمر " نواخته شده است ؛ کمکم کن که مرد باشم و امتحانم را خوب پس بدهم ؛ خدایا به زانوان کم توانم توان ببخش و به چشم جانبازم نور بده که در این لحظات علیه دشمنان پست دین و قرآن و اهل بیت شرمنده نشوم) ضمن عرض سلام و ادب و احترام به پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر " عجل الله تعالی فرجه شریف" وعرض سلام و احترام خدمت مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای و درود و سلام فراوان خدمت همه ی دوستان و همسنگران عزیز ؛ امروز روز ۱۹ ماه مبارک رمضان مصادف با ایام شهادت آقا امیر المومنین " علیه السلام" و لیله القدر است ؛ این ایام را به خدمت صاحب عزا آقا امام زمان " عجل الله تعالی فرجه شریف" و نائب بر حقش حضرت امام سید علی خامنه ای و همه شیعیان جهان تسلیت عرض می نمایم و امیدوارم که ادامه دهنده ی راه آن امام همام باشیم . خبری که امروز به ما رسیده است ؛ خبر از یک عملیات پیچیده و سخت در برابر خوارج زمان و داعشیهای پست و ملعون است که همچون مصیبتی عظیم و بلایی سهمگین در زمان آقا امیرالمومنین تخمشان پاشیده شدو اکنون چون آتش زیر خاکستر گُر گرفته است و بلای جان دنیای اسلام و شیعه در منطقه گردیده است . در طول این مدت ۴ سال اخیر که این گروه افراطی و پست و خونخوار ریشه دوانده است همیشه آرزو کرده ام در جبهه مقابل آنها صف آرایی کرده و به مقابله و قتال با آنها بپردازم ؛ دو، سه ماهی هست که توفیق نصیب بنده شده است و در صف مدافعان حرم قرارگرفته ام ؛ و از این بابت خداوند منان را شاکرم و از ام المصائب حضرت زینب " سلام الله علیها" ممنونم که بنده حقیر را به عنوان یک سرباز کوچک در محضرش پذیرفته است . فردا ۱۶ تیر ماه می تواند روز سرنوشت سازی برای رزمندگان قرارگاه حضرت امام حسن مجتبی " علیه السلام" باشد ؛ نمی دانم فردا و فرداها چه به سرم خواهد آمد ؛ اما بنده شمشیرم را از رو بسته ام و عازم میدان نبرد خواهم شد ؛ شاید بتوانم گروهی از این ملعونان حرامزاده را به درک واصل کنم ؛ بر آن شدم مطالبی را به عنوان وصیت به صمع و نظرخانواده و دوستان و همسنگران و همه ی جوانان آزاده برسانم . ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ ۲ سلام مادر عزیزم و سلام پدر گرامی و بزرگوارم ؛ از وقتی که خودم راشناختم با فرهنگ جهاد و ایثار و شهادت آشنا شدم ؛ در دلم آرزوی خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی موج می زد و آرزوی شهادت در همه حال حتی در هنگام خوابیدن و در قنوت نمازم در خواست بنده حقیر از خداوند منان بوده است ؛ ‌پس مادر عزیز و پدر گرامی و خواهر بزرگوارم اگر خدا وند متعال منت برسرم نهاد و این بنده حقیر را به درگاهش قربانی نمود ناراحت و غمگین نشوید و کسی را ملامت و سرزنش نکنید چونکه من به سعادت ابدی رسیده ام ودر جوار آقا و مولایم امیرالمومنین و اربابم حسین آرام خواهم گرفت و نزد خدای سبحان روزی خواهم خورد . مادر عزیزم بارها به شما گفته ام که خداوند پنج فرزند به شما بخشیده است و از من که یکی از آن پنج نفر هستم بگذر و نفست را قربانی کن ؛ نمی دانم شاید هنوز نتوانستی با این موضوع کنار بیایی ؛ ولی تورا به فرق شکافته آقا امیرالمومنین " علیه السلام" و چشمان دریده قمر بنی هاشم " علیه السلام" قسمت می دهم که با این موضوع کنار بیا تا مورد رحمت و راءفت خداوند متعال قرار بگیری و نزد بانوی دو عالم حضرت زهرا " سلام الله علیها" و زینب کبری " سلام الله علیها" رو سفید شوی و حرفی برای گفتن در مقابل مادران سایر شهدا داشته باشی . پدرو مادر عزیزم آرزو دارم اگر شهید شدم پیکرم در کنار سایر شهدا در گلزار شهدای قم دفن شود تا روحم بتواند در مراسم روضه های شبهای محرم که در این مکان شریف برگزار می شود شرکت کند ؛ می دانید که عاشق روضه ی حسین " علیه السلام" هستم ؛ البته اگر راضی هستید . پدر و مادر عزیزم همچنان صبور باشیدو عشق به ولایت در وجودتان موج بزند و آشکار باشد . مبادا حرفهای دیگران شمارا از خط ولایت دور کند و نیت به نظام و سپاه بد بین نمائید .پدر و مادر عزیزم اکنون که ۳۳ ساله شده ام و به این جایگاه رسیده ام از شما ممنونم چون با تشویق شما و با دعای خیر شما بوده است که سربه راه مانده ام و نوکر اهل بیت شده ام ؛ حلالم کنید اگر در حق شما بدی کرده ام و اکنون که به سن پیری رسیده اید نسبت به رسیدگی به شما کوتاهی کرده ام ؛ مرا حلال کنید ؛ اجرتان با حسین و زینب " سلام الله علیهم اجمعین" ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ ۳ خدمت برادران عزیز و گرامی ؛ علی اصغر ؛ جواد و مصطفی سلام عرض می کنم ؛ می دانم که نتوانستم حق برادری را خوب ادا کنم ؛ مرا حلال کنید ؛ نگذارید سنگر من خالی بماند ؛ مسجد و محراب و هیئت را فراموش نکنید ؛ دست از ولایت نکشید وبا دیگران کاری نداشته باشید ؛ مواظب پدرو مادرمان باشید و آنها را به حال خودشان وانگذارید ؛ با مردم جامعه خوب رفتار کنید و خوش خلق و صادق باشید ؛ سعی کنید گامهایی که روی زمین بر می دارید با غرور نباشد ؛ هوای همدیگر را داشته باشید ؛ مبادا یکی از شماها به انحراف کشیده شود ؛ در طول عمرم افراد زیادی بودند که خواستند من را به انحراف بکشند و مثلا با دلسوزی از اهدافی که داشته ام باز دارند اما من همیشه به آن هدفهای والا فکر کردم و گوش به حرف آنها ندادم و فقط می شنیدم و سعی می کردم در وجود خود آنها تاثیر مثبت از نظام و انقلاب و رهبری بگذارم ؛ مراقب رفتار خود باشید به دوستان ما سلام برسانید ؛ اگرتوانستید برایم هیئت بگیرید و هر ساله مراسم روضه برپا کنید ؛ مواظب خودتان باشید . (التماس دعا) ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ ۴ سلام همسر عزیزم ؛ خودت می دانی که چقدر دوستت دارم ؛ گاهی از دوست داشتن زیاد من خسته می شدی و بامن قهر می کردی ؛ از وقتی که با من آشنا شدی خیلی از مواقع در ماموریت بودم ؛ چاره ای هم نداشتم ؛ شغل من اینگونه اقتضا می کرد ؛ البته حرجی هم بر من نبود چون هنگام خواستگاری با تو طی کرده بودم ؛ ازت ممنونم که در این مدت ۱۰ الی ۱۱ سال زندگی با من با ناملایمات زندگی و با دارو ندارم ساختی ؛ برایم دو فرزند سالم به دنیا آوردی و آنها را بزرگ کردی ؛ می خواهم بگویمت که دوستت دارم و زندگی ام را فدایت می کنم ؛ خودت می دانی که اکنون حرمین شریفین در خطر تخریب به دست داعشیهای ملعون و انسانهای مسلمان نماست و تکلیف بر این است که چمران گونه از شهر و دیار و زن و فرزند و زندگی خودم دل بکنم و برای یاری ناموس شیعه و حرمهای اهل بیت به دمشق بروم ؛ باشدکه مورد قبول درگاه احدیت قرار گرفته و توشه ای برای آخرت دوتایی ما باشد ؛ عزیزم همانگونه که تا کنون محجبه و مومن بودی همان گونه باقی بمان و چادرت را محکم بچسب ؛ پشتیبان ولایت فقیه باش و فرزندانم را ولایی تربیت نما ؛ مواظب بچه هایم باش ؛ مبادا در مسیرهای انحرافی بیفتند و از خط ولایت فاصله بگیرند ؛ مواظبشان باش که خوب درس بخوانند و برای جامعه ی شیعه مفید واقع شوند ؛ وقت زیادی ندارم ؛ درد و دلهایی مانده که فرصت آن نیست ؛ حلالم کن ؛ اجرت با حضرت زهرا " سلام الله علیها" ومن الله التوفیق ... عشقت مهدی ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ ۵ امیرعباس و محمد امین سلام . از اینکه شمارا تنها گذاشتم و رفتم مرا ببخشید ؛ دوستتان دارم ؛ امیدوارم که بتوانید زندگی خوب و معنوی داشته باشید ؛ درسهایتان را بخوانید و به گفته رهبر عزیزمان به سه امر ؛ تحصیل ؛تهذیب و ؛ ورزش مشغول باشید ؛ از خط ولایت جدا نشوید ؛ در ناملایمات و کج فهمیهای جامعه و انحرافات گوشهایتان به دهان مبارک رهبر عزیزتان خامنه ای بزرگ باشد ؛ مواظب مادرتان باشید ؛ نکند که اورا غمگین کنید ؛ مثل کوه پشت او باشید و جای خالی پدر را برایش پر کنید ؛ فدای شما بابای جانباز و شهیدتان مهدی ؛ راستی امین مداحی را یاد بگیر و عباسم قاری و حافظ قرآن شود ؛ آرزوی من را برآورده کنید ؛ برایم هیئت بگیرید و مراسم روضه و قرآن برپا کنید . ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🌷 ⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷 ⭕️🌷 🌷 ⭕️⭕️🌷 🌷⭕️ 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️ ۶ سلام رفقا ؛ سلام همرزمان عزیزم در گلستان و تهران و سایر نقاط کشور ؛ اکنون که در حال نوشتن این مطالب هستم ؛ همان افکار مقدس و خوب و خوشبینانه را دارم که در بدو ورودم به سپاه داشته ام و ذره ای از انگیزه ام در جهاد و خدمت به نظام‌ و آرزوی شهادت کم‌نشده است ؛ وقتی وارد این سازمان مقدس (سپاه) شدم ؛ گفتم خدایا دوست دارم در جایی خدمت کنم که بیشترین کارو مشغله و سختی را داشته باشم تا مبلغی را که بابت آن به ما می دهند کاملا حلال باشد که به طور داوطلبانه خدمت در صابرین را انتخاب کردم و اکنون بعد از ۱۵ سال با وجود طی نمودن دوره های آموزشی سخت و دشوار و مجروحیتهای زیاد در اکثر نقاط بدنم دست از جهاد نکشیدم و دل را به دریا زدم و با یاری اربابم حسین همچنان یکی از ورزیده ترین نیروهای صابرین هستم که در جبهه سوریه پرچم صابرین را بالا نگه داشته ام . رفقا دنیا خیلی کوچک و زود گذراست نکند که متعلقات و زر وزیورهای دنیوی بین شما و شهادت فاصله بیندازد ؛ اگر آرزوی شهادت دارید نباید وابستگی داشته باشید ؛ همسنگران عزیزم ؛ رفقا ؛ به دستورات فرماندهان خود گوش فرا دهید ؛ خط مشی شما خط ولایت باشد ؛ افکار گروههای انحرافی و ضد ولایی در وجودوفکر شما تاثیر نگذارد؛ هر چند که شما زرنگ تر از این حرفهاهستید ؛ همسنگران عزیز هر چه آموزش بیشتر ببینید در میدان رزم حرف بیشتری برای گفتن دارید ؛ ان شاء الله باید تا نابودی کامل استکبار جهانی ؛ از جمله اسرائیل و آمریکا به پیش برویم و این پرچم مقدس انقلاب اسلام را با دست رهبر عزیزمان به دست آقا امام زمان " عجل الله تعالی فرجه شریف" برسانیم . امیدوارم که اگر بدی ازبنده در طول مسولیتهایم دیده اید به کرم خودتان ببخشید و حلالم کنید . (و من الله التوفیق) (جانباز شهید مهدی غریب) (۱۳۹۴/۴/۱۶جبهه سوریه) ⭕️🌷 ⭕️🌷 ⭕️🌷 @shahid_beyzaii