eitaa logo
شهیدمهران شوری زاده( شاهرودی)
480 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4هزار ویدیو
25 فایل
•شهید فاطمیه سـربـاز گـمـنـام امـام زمـاݩ(عـج) شــهـیـد‌ مهران شوری زاده • 🥀🕊🥀 فرمانده و‌ مسئول اطلاعات سپاه زاهدان •تـاریـخ شـهـادت: 1400/10/04• •مـحـل شـهـادت: زاهدان_کورین• ارتباط با ما ↯ @Moheb_shorizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🌷 ◈کـــار را بـرای خـــدا انــجــام بـــدهـیـــد. همیشه کلام شهید به همرزمان این بود کار را برای خدا انجام بدهید برای خدا جار میزد خدا هم برایش خوب دارد در اوج گمنامی در سطح شهر زاهدان. زابل ،ساری پیکر مطهر است تشییع شد جوانان را در این سه شهر دیدم که مشتاقانه و برادرانه برایش اشک می ریختند که شاید حتی شهید آنها را نمی شناخت . یکی از این جوانان در شهر ساری که فهمید من از همکاران زاهدانی این شهید هستم گفت من اصلاً شهید مهران شوری زاده را ندیدم و نمیشناختم اما مظلومیت جذبه ی این شهید، من را مجذوب به خودش کرد و من ایشان ارادتمند شدم... گمنامی گمنامان که خوشنامی آنها زبانزد شد ✿شهید مهران شوری زاده شـادی روح پــاکــش صــلـــوات @shahid_Mehran_shorizadeh
همیشہ با مَحاسن شانه کشیده و‌ لباس‌های تمیز و مرتب در اجتماع حاضر می‌شد و می‌گفت: این فکر غلط است که ما نباید آراستگیِ ظاهر داشته ݕاشیم! حزب الهی ݕودن یعنی نظم و انضباطِ باطن و ظاهر. # شادی روح شهید عبدالمهدی مغفوری صلوات مْ https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
••|🌿🕊|•• ‌ 🌷شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ 🌷طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ 🌷موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. 🌷مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. 🌷من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍️   به روایت همسر بزرگوار شهید 🕊🌸 💚•••|↫ 💚•••|↫ یا مهدی عج 💚...|.. شهید مهران شوری زاده (شاهرودی ) https://splus.ir/shahidmehranshorizade https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
✨﷽✨ ✨🌹🕊🥀🍀🥀🕊🌹 موقعِ‌ خرید جـهیزیه‌ ، خانم‌ فروشـنده ‌به عڪسِ‌ صفحه‌ی‌ گوشےام‌ اشاره‌ کرد و پرسـید : این ‌عڪسِ‌ کدوم ‌ ؟ خندیدم‌ و گفتم : این‌ هـنوز نشده ، عکس ‌شوهـرمه! اما الان واقعا همیشه عکس یه تصویر زمینه گوشیم شده راوی : ✨💛 💞 امام زمان صلوات ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج شهید مهران شوری زاده(شاهرودی) https://splus.ir/shahidmehranshorizade https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🕊🥀🕊🥀🕊🌹 ‍ خبر حادثه دلخراش زلزله بم را که شنید، اندوه همه وجودش را فرا گرفت؛ آن قدر که پیش از همه به نجات زلزله زده‌ها شتافت؛ «نخستین ناجی زلزله‌زدگان بم»، کسی نبود جز یادگار سال‌های دفاع مقدس، حاج احمد کاظمی؛ همان گونه به سان سال‌های جانبازی در جبهه‌ها گمنام و ناشناس، پیش از همه خود را به بم رسانده و مشغول کمک‌رسانی بود. اگر او را میان آواره‌ها و جنازه‌ها، موقع انتقال مجروحان و خارج کردنشان از زیر آوار و با آن چشم‌های خسته و نیمه باز، می‌دیدی، هرگز باور نمی‌کردی که «فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران» باشد. صد ساعت تمام، چشم‌هایش با خواب بیگانه بودند و او بیدارتر از همیشه، در پی «خدمت» بود. باند فرودگاه را در اختیار خودش گرفته بود و کنترل و هدایت هواپیماها و بالگردهای حامل مجروحین را بر عهده داشت. با تدبیر او، هر دوازده دقیقه، یک فروند هواپیما یا بالگرد دو ملخه حامل آسیب دیدگان، از فرودگاه پرواز می‌کرد و به سرعت، سی هزار مجروح از بم انتقال داده شد؛ این تنها با درایت و دلسوزی حاج احمد کاظمی‌ممکن بود و بس. شاید کسی باور نمی‌کرد. خواب در برابر دیدگان احمد کاظمی‌چنان سر تسلیم فرود آورد که پس از صد ساعت بیداری او به خواب نرفته، بلکه بیهوش شود و به همه ما فرورفتگان در روزمرگی‌های خود، نشان دهد که در روزگار صلح نیز مردانی هستند که بر خلاف ظاهر آرام خویش، هنوز هم مرد جنگند. _ شهید _مهران _ شوری _ زاده _ (شاهرودی) https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
عشق و ارادت شهدا به حضرت زهرا س در سال ۱۳۷۲ در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم. اما چند وقت بود که هیچ شهیدی پیدا نمی کردیم. به حدی ناراحت بودیم که وقتی شب به مقر می آمدیم حتی حال صحبت کردن با همدیگر را هم نداشتیم. تنها کاری که از دستمان برمی آمد نوار روضه حضرت زهرا (س) را می گذاشتیم و اشک می ریختیم. با خودم می گفتم: «یا زهرا؛ من به عشق مفقودین اینجا آمده ام. اگر ما را لایق می دانید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمی دانید که برگردیم تهران». روز بعد هم بچه ها با توسل به حضرت زهرا (س) مشغول تفحص شدند. در حین کار روبروی پاسگاه بند انگشتی نظرم را جلب کرد. با احتیاط لازم اطراف آن را خالی کردیم و به بدن شهید رسیدیم. در کنار آن شهید، شهیدی دیگر را نیز پیدا کردیم که جمجمه هایشان روبروی هم بود. قمقمه آبی هم داشتند که برای تبرک همه از آن نوشیدیم. وقتی که از داشتن پلاک مطمئن شدیم، با ذکر صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم. متوجه شدیم که هر دو شهید پشت پیراهن شان نوشته بودند: «می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم». شهدا با ذکر صلوات شهید مهران شوری زاده(شاهرودی ) https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🇮🇷🌷 ◈کـــار را بـرای خـــدا انــجــام بـــدهـیـــد. همیشه کلام شهید به همرزمان این بود کار را برای خدا انجام بدهید برای خدا جار میزد خدا هم برایش خوب دارد در اوج گمنامی در سطح شهر زاهدان. زابل ،ساری پیکر مطهرش تشییع شد جوانان را در این سه شهر دیدم که مشتاقانه و برادرانه برایش اشک می ریختند که شاید حتی شهید آنها را نمی شناخت . یکی از این جوانان در شهر ساری که فهمید من از همکاران زاهدانی این شهید هستم گفت من اصلاً شهید مهران شوری زاده را ندیدم و نمیشناختم اما مظلومیت جذبه ی این شهید، من را مجذوب به خودش کرد و من ایشان ارادتمند شدم... گمنامی گمنامان که خوشنامی آنها زبانزد شد ✿شهید مهران شوری زاده شـادی روح پــاکــش صــلـــوات https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌷ارادت ویژه به آقا امام زمان ارواحنافداه یکی از دوستان شهید میلاد حیدری تعریف می کرد بعضی وقت ها که شهید به خونه ما میومدن و به واسطه طولانی بودن مسافتی که از تهران تا شهرستان بودو یا از ماموریتی بر میگشتند به خاطر خستگی راه میرفتن واسه استراحت، و بنده به خاطر رفاقت و صمیمیتی که بینمون بود با شهید شوخی داشتم و هرکاری می کردم ایشون نخوابه بیدار بشه و کنارم بشینه ولی ایشون به خاطر خستگی از خواب بیدار نمیشدن و بنده هم میرفتم رو سرشون و میگفتم 💞السلام علیک ایها القائم المنتظر مهدی یابن رسول الله💞 و پس از آوردن نام مبارک آقا امام زمان ارواحنافداه بلافاصله شهید به احترام حضرت از خواب بیدار میشدن و رو به قبله می ایستادن و دست رو به نشانه احترام روی سرشون میذاشتن و تعظیم میکردند. همین احترام ،خضوع و تعظیم شهید نسبت به قطب عالم امکان حضرت بقیه الله الاعظم روحی فداه باعث نگاه ویژه و خاص حضرت به شهید شد به طوری که ایشون اولین شهید سال ۱۴۰۲ و فدایی حضرت زینب سلام الله علیها شدندکه در شامگاه یازدهم فرودین ماه سال جاری درحومه دمشق به دست رژیم غاصب صهیونیستی به شهادت رسیدن. 🥀شادی روح مطهرش فاتحه مع صلوات ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🦋【 الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها】🦋 @shahid_modafe_haram_miladheidari
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 شهید مدنی خیلی در خود فرو رفته بود. اصرار کردم که نهایتا با شرط عدم افشا در زمان حیاتشان، فرمودند: مدتی بود دو مطلب ذهن مرا کاملا درگیر کرده بود اینکه سید واقعی هستم و شجره نامه ام به پیامبر (ص) م یرسد یا نه؟ و دیگر اینکه عاقبت کارم چه می شود؟ با همین نیت به حرم حضرت امیر (ع) رفتتم و توسل کردم؛ اما خبری نشد. نیت کردم به سید الشهدا (ع) متوسل شوم. در ایام زیارتی پیاده از نجف تا کربلا راه افتادم . یک شب در کربلا امام حسین (ع) به خوابم آمد و فرمودند: «ولدی! انت مقتول». با این خواب خیالم از هر دو مطلب راحت شد. یعنی هم سید واقعی هستم و هم با شهادت از دنیا خواهم رفت. راوی : به نقل از آیت الله حاج محمد تقی خاتمی، شاگرد خصوصی https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 مسئول گروهان که بود، مداح هم بود. روضه های حضرت علی اصغرش عجیب بود. آخرش هم تیر خورد به گلوش و مثل علی اصغر (ع) شهید شد. آخرین بار توی حسینیه سنندج می خواند : سوختم از آتشت آه چه سوزان لبی همچو لب خشک تو هیچ ندیدم لبی راوی : https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 سید محمد خیلی توی خودش بود. پرسیدم : چه شده؟ گفت : بالأخره نفهمیدم ارباً ارباً یعنی چه؟ می گویند انسان مثل گوشت کوبیده می شود. بعد از عملیات یا باید بروم کتاب بخوانم و یا اینکه در همین جا به آن برسم. جواب سؤالش را از گلوله توپی که به سنگرش برخورد کرد، گرفت. https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 چهار دختر و سه پسر داشتم ،اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشتم . دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ایی گذاشتم ،همان شب خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است ، درب خانه را هم کسی می زند . در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد . نوزادی در آغوش داشت ، رو به من کرد و گفت : این بچه را قبول می کنی ؟ گفتم : نه، من خودم بچه زیاد دارم ! آن آقا فرمود : حتی اگر علی اصغر امام حسین باشد؟! بعد هم نوزاد رادر آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت . صدا زدم : آقا شما که هستید ؟ فرمود : علی ابن الحسین ، امام سجاد! هراسان از خواب پریدم و رفتم سراغ داروها، دیدم ظرف دارو خالی است ! صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم آقا فرمود : شما صاحب پسری می شوید که بین شانه هایش نشانه ای است ، آن رانگه دار . آخرین پسرم روز میلاد امام سجاد (ع ) به دنیا آمد، نامش را علی اصغر گذاشتم ، در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود !! علی اصغرم بزرگ شد و در عملیات محرم در روز شهادت امام سجاد(ع)، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد... راوی : شهید مهران شوری زاده(شاهرودی ) درسروش و ایتا 👇 https://splus.ir/shahidmehranshorizade https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh