eitaa logo
شهیدمهران شوری زاده( شاهرودی)
490 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
21 فایل
•شهید فاطمیه سـربـاز گـمـنـام امـام زمـاݩ(عـج) شــهـیـد‌ مهران شوری زاده • 🥀🕊🥀 فرمانده و‌ مسئول اطلاعات سپاه زاهدان •تـاریـخ شـهـادت: 1400/10/04• •مـحـل شـهـادت: زاهدان_کورین• ارتباط با ما ↯ @Moheb_shorizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✨🌹🕊🥀🍀🥀🕊🌹 موقعِ‌ خرید جـهیزیه‌ ، خانم‌ فروشـنده ‌به عڪسِ‌ صفحه‌ی‌ گوشےام‌ اشاره‌ کرد و پرسـید : این ‌عڪسِ‌ کدوم ‌ ؟ خندیدم‌ و گفتم : این‌ هـنوز نشده ، عکس ‌شوهـرمه! اما الان واقعا همیشه عکس یه تصویر زمینه گوشیم شده راوی : ✨💛 💞 امام زمان صلوات ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج شهید مهران شوری زاده(شاهرودی) https://splus.ir/shahidmehranshorizade https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 اومد و نشست کنارم با یه ذوق بچه گانه اے گفت : قرار شده یه هفته اے برم مشهد واسه دوره با تعجب پرسیدم تنها ؟ گفت : نه خانومِ گلم مگه می شه بدون شما برم ؟ نه خدااایی ... جااان من ؟! اصلا بدون شماها بہم خوش می گذره ؟ اگه خدا بخواد و آقا بطلبه با هم می ریم ڪلے ذوق کردم هیچ وقت واسه رفتن به مشهد مثل این بار خوشحال نبود از وقتے ڪه عقد ڪرده بودیم تقریبا هر سال توفیق زیارت آقا نصیبمون شده بود چون آغاز زندگے مشترڪمون از مشهد بود و خیلے ساده خاطرات قشنگے اینجا داشتیم آقا هم هر سال می طلبیدمون ماهم میرفتیم پابوسشون آقا مهدے همیشه میگفت : هر چے تو زندگے داریم از برڪت وجود امام رضاست صبحا می رفت بہ محل مأموریتش ظہرا ڪہ بر می گشت اکثراً غذایے ڪہ بهشون می دادن ، نمی خورد و مےآورد خونہ می گفتم : آخه تو خستہ و گرسنہ از صبح سرڪارے غذاتو هم نگه می دارے تا اینجا ! ضعف می ڪنے ڪہ عزیزم می گفت : نمی تونم بدون شما چیزے بخورم دلم می خواد سر سفره دور هم باشیم و البته دست پخت خانوم گلمو بخورم همیشه خونواده دوستے و محبتشو تو عمل نشون می داد . راوی : _ شهید _ مهران _ شوری _ زاده https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 خيلي بوديم، نه ، نه ، چيزي همراهش نبود. لباس فرم به تنش بود. چيزي شبيه پيراهن در جيبش نظرم را جلب كرد. خوب كه دقت كردم، ديدم يك است كه انگار روش جمله اي شده. و ها رو كردم .... ديگر نيازي نبود دنبال بگرديم ... عقيق نوشته بود : # به_ ياد _شهداي_گمنام _ ارواح _طیبه _ شهدا_ صلوات _صل _علی _محمد _وآل_ محمد _وعجل _فرجهم _ شهید _ مهران _ شوری _ زاده _(شاهرودی) https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🕊🌴🌹🥀🌹🌴🕊 هر کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست ، و زمان انتظار می کشد تا پای آن بدان کربلا رسد و آنگاه خون جاذبه ی خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن ، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز وجود ندارد ... شهید مهران شوری زاده(شاهرودی ) https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 نماینده مردم مشهد در مجلس چند خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد ،در تمام مدت سرش بالا نیامد، نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود... خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو انقدر سرت پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبے و اثر حرفات ڪم شه... گفت : من نگاه نمےکنم تا خــــدا مرا نگاه کند ... https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 شهید مدنی خیلی در خود فرو رفته بود. اصرار کردم که نهایتا با شرط عدم افشا در زمان حیاتشان، فرمودند: مدتی بود دو مطلب ذهن مرا کاملا درگیر کرده بود اینکه سید واقعی هستم و شجره نامه ام به پیامبر (ص) م یرسد یا نه؟ و دیگر اینکه عاقبت کارم چه می شود؟ با همین نیت به حرم حضرت امیر (ع) رفتتم و توسل کردم؛ اما خبری نشد. نیت کردم به سید الشهدا (ع) متوسل شوم. در ایام زیارتی پیاده از نجف تا کربلا راه افتادم . یک شب در کربلا امام حسین (ع) به خوابم آمد و فرمودند: «ولدی! انت مقتول». با این خواب خیالم از هر دو مطلب راحت شد. یعنی هم سید واقعی هستم و هم با شهادت از دنیا خواهم رفت. راوی : به نقل از آیت الله حاج محمد تقی خاتمی، شاگرد خصوصی https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 مسئول گروهان که بود، مداح هم بود. روضه های حضرت علی اصغرش عجیب بود. آخرش هم تیر خورد به گلوش و مثل علی اصغر (ع) شهید شد. آخرین بار توی حسینیه سنندج می خواند : سوختم از آتشت آه چه سوزان لبی همچو لب خشک تو هیچ ندیدم لبی راوی : https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 سید محمد خیلی توی خودش بود. پرسیدم : چه شده؟ گفت : بالأخره نفهمیدم ارباً ارباً یعنی چه؟ می گویند انسان مثل گوشت کوبیده می شود. بعد از عملیات یا باید بروم کتاب بخوانم و یا اینکه در همین جا به آن برسم. جواب سؤالش را از گلوله توپی که به سنگرش برخورد کرد، گرفت. https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 گذری کوتاه بر زندگی در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی، در متولد شد. در سن ۴ سالگی از نعمت داشتن شد و تحت تکفل قرار گرفت. درسال ۱۳۲۷ به مهاجرت کرد و سال بعد وارد شد. در مدت ۵ سال خدمت در ، دوره را با گذراند. در سال ۱۳۳۵ به عالی وارد شد و دوره خود را در به پایان برد و به سمت دبیر در استخدام گردید. در ۱۳۴۲ به علت فعالیتهای علیه رژیم طاغوت و ۵۰ روز شد. پس از آزادی با به سازماندهی مجدد پرداخت و را به اعزام کرد. پس از بازگشت در سال ۱۳۵۳ و دو سال در رژیم پهلوی انواع ها را تحمل نمود. در سال ۱۳۵۸ ، را به عهده گرفت و به دنبال در تاریخ ۱۳۵۹/۰۵/۱۸ به عنوان اولین جمهوری اسلامی ایران به مجلس معرفی و با رأی قاطع به انتخاب شد و با عزل از جانب به عنوان اسلامی ایران معرفی گردید و سرانجام در به همرا توسط ایادی دشمنان انقلاب به فیض رفیع نائل آمد. 🌹 🕊 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 گذری کوتاه بر زندگی حجت الاسلام دکتر ، در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در خانواده ای پیشه ور در شهر کرمان به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۳۲ به قم رفت و سطوح عالی علوم اسلامی را در حوزه علمیه قم سپری نمود؛ فقه را در محضر مرحوم ، اصول را در محضر و تفسیر و فلسفه را نزد مرحوم فرا گرفت و سپس به تحصیلات دانشگاهی رو آورد و در دو رشته علوم تربیتی و دکترای الهیات از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. در اسفند ماه ۱۳۴۲ پس از ایراد سخنرانی هائی در مسجد «هدایت» ، «الجواد» و«حسینیه ارشاد»، به مناسبت سالگرد حادثه فیضیه و به کوتاه مدت محکوم شد و از سال ۱۳۵۰ ممنوع المنبر گردید. وی در سال ۱۳۵۷ به فرمان به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد . به دنبال برکناری بنی صدر از مقام ریاست جمهوری و انتخاب به عنوان بنا به پیشنهاد ایشان در سال ۱۳۶۰ به عنوان به مجلس معرفی شد و مجلس نیز به او و وزرایش رای اعتماد داد. به همراه در انفجار توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق ترور و شد . 🌹 🕊 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : زائر محمد : 🗓 ۱۲۶۱ 🗓 محل تولد : بوشهر وضعیت تاهل : متاهل : 🗓 ۱۲۹۴/۰۶/۱۲ 🗓 مسئولیت : فرمانده نیروهای تنگستانی محل : جنوب ایران ( تنگک صفر ) نام عملیات : حفاظت مرزی مزار : https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 گذر کوتاه بر زندگی او در کودکی استعداد زیادی در سوار کاری و تیراندازی داشت با اینکه سواد نداشت اما دنیا و بریتانیای کبیر شگفت زده ، شجاعت این شیر مرد ایرانی شدند . با هجوم بی رحمانه قوای بیگانه در جنگ جهانی اول از شمال شوروی و جنوب انگلیس و .... و دولت بی کفایت و قوای ضعیف محمد علی شاه قاجار فرصت مناسبی برای استعمار ایران بود . ارتش بریتانیا با ۵۰۰۰نیرو به بنادر جنوب هجوم آورد . اما جوانان با غیرتی چون رئیسعلی ۲۹ساله و خالو حسین دشتی با خون خود و افراد انگشت شمار دربرابر ارتش کلاسیک انگلیس از خاک و ناموس ایران دلیرانه دفاع کردند . قوای بیگانه هرگز نتوانست بر این جوانان پیروز شود ۹ماه کل شهر بوشهر در محاصره دلیران تنگستان بود انگلیس مجبور شد ۲۰۰۰۰هزار نیروی کمکی از هند و عراق راهی خلیج همیشه فارس کند اما شبیخون ها و جنگ های پارتیزانی جوانمرد دلوار آنان را ناکام می گذاشت و ارتش کلاسیک شکست های مفتضحانه ای از این شیرمرد ایرانی می خوردند . سپس با بمباران ناجوانمردانه ، روستای دلوار را با خاک یکسان کردند اما باز نتوانستند شیر مردان تنگستان را تسلیم کنند. سرانجام دولت انگلیس به دولت مرکزی قاجار نامه ای داد تا به حکمیت مبلغ ۴۰۰هزار پوند در زمان فقر و گرسنگی مردم ایران به دلاور دلواری پیشنهاد بدهند تا دست از مبارزه بکشد و بگذارد قوای بیگانه انگلیس وارد شیراز و کل ایران بشود ، اما فرمانده جنگ رئیسعلی دلواری گفت ناموس و سرزمینم بهایش خون اجنبی است نه زر و زیور دنیا . فرمانده ۳۲ساله هرگز عقب ننشست و هرگز باج به اجنبی نداد اما بالاخره در یکی از شبیخون ها فردی خود فروخته و نفودی بنام غلامحسین تنگکی از پشت سر پهلوان رئیسعلی دلواری را با سه گلوله به شهادت رساند . پیکر این سردار رشید در نزدیکی حرم امامزاده‌ای در روستای «کله بند» به خاک سپرده شد و بعداً جابجا شد و بدن پهلوان لُر که کاملا سالم بود به وادي السلام نجف منتقل و دفن شد. ۱۲ شهریور ، یاد شیر مردی که زیر پرچم اجنبی نرفت و خون خود را نثار سربلندی ایران کرد گرامی باد . 🌹 🕊 شادی روح و https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 قبل از اینکه را پس از ۱۵ سال بیاورند ، یک شب خواب دیدم در یک بیابانی بودم و گریه می کردم و خدا را صدا می زدم که بچه ام را بمن نشان بده ، همون موقع در خواب دیدم که یک سیّد نورانی جلو آمد و گفت : اینقدر گریه نکن . می خواهی بدانی پسرت کجاست ؟ گفتم بله .. با دست به یک جای دوری اشاره کرد و من دیدم سه تابوت اون دور هست . سیّد گفت : تابوت وسطی فرزند توست و این دو تابوتِ اطرافش ، دو سیّد هستند که از پسر تو محافظت می کنند ! از خواب که بیدار شدم به کسی نگفتم . تا وقتی که می خواستند او را تشیع کنند . بعد از به خاکسپاری دیدم دو دیگر هم همراه بخاک سپردند دقیق نگاه کردم و دیدم که یکی از طرف راست سیّد است و طرف چپ هم سیّد است . بعد از تشیع جنازه که بسیار باشکوه برگزار شد . دیدم دقیقا میان قبر دو سیّد در گلستان اصفهان به خاک سپرده شده است. راوی https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 چهار دختر و سه پسر داشتم ،اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشتم . دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ایی گذاشتم ،همان شب خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است ، درب خانه را هم کسی می زند . در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد . نوزادی در آغوش داشت ، رو به من کرد و گفت : این بچه را قبول می کنی ؟ گفتم : نه، من خودم بچه زیاد دارم ! آن آقا فرمود : حتی اگر علی اصغر امام حسین باشد؟! بعد هم نوزاد رادر آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت . صدا زدم : آقا شما که هستید ؟ فرمود : علی ابن الحسین ، امام سجاد! هراسان از خواب پریدم و رفتم سراغ داروها، دیدم ظرف دارو خالی است ! صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم آقا فرمود : شما صاحب پسری می شوید که بین شانه هایش نشانه ای است ، آن رانگه دار . آخرین پسرم روز میلاد امام سجاد (ع ) به دنیا آمد، نامش را علی اصغر گذاشتم ، در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود !! علی اصغرم بزرگ شد و در عملیات محرم در روز شهادت امام سجاد(ع)، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد... راوی : شهید مهران شوری زاده(شاهرودی ) درسروش و ایتا 👇 https://splus.ir/shahidmehranshorizade https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
•♥️🍃•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ عکس المل امام خمینی (ره) زمانی که خبر فرزند ارشد خود را شنیدند . امام وقتی متوجه قضيه شد ، سه بار پشت سر هم فرمودند : انّا لله و انّا اليه راجعون و بعد بدون اينکه گريه‌اى بکنند و اشکى از چشمشان سرازير شود، طى جملات کوتاهى اظهار داشتند : بنده خيلى دوست داشتم که براى خدمت به اسلام و مسلمين باقى بماند و اى کاش ايشان زنده مى‌ماند . فرزند ارشد 🌹 🕊 سلامتی‌امام‌زمان 🌹 『اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج』 https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh