#پارت_پانصدو_سیزدهم🦋🥀
من و لیلا مخالف تهران رفتن بودیم. تاآن موقع هم برای اینکه کسی نفهمد و نخواهد ما را ببرد آن را پنهان کرده بودیم.😔 شبی خانم اعظم طالقانی که آن زمان نماینده مجلس بود، به کمپ آمد. او مقداری وسایل پزشکی، دارو و کتاب آورده بود. وقتی ازما درباره وضعیت کمپ سوال کرد، مختصری توضیح دادیم. من گفتم: مردم جنگزده الان احتیاج به کتاب ندارند. لباس و غذا می خواهند. به جای هزینه کتاب ها شما دارو و وسایل بهداشتی می آوردید، 🥘بیشتر مورد استفاده بود. مردم الان با چه دل خوشی کتاب بخوانند. بعد هم گفتم: آقای کروبی نامه ایی به من داده اند، خانواده ام را به تهران ببرم خواهرو برادرهایم درسشان را بخوانند. خانم طالقانی گفت: تهران برای چی می خواید بیاید؟ تهران آن قدر شلوغه، به درد شما نمی خوره، همین جا باشید، بهتره. شماها باید این آب و خاک را حفظ کنید.🙂
گفتم: شما انگار نفستون از جای گرم بلندمی شه. سختی که مردم اینجامی کشند، فکر نمی کنم شما یک روزش رو بتونید تحمل کنید. فکرنکنید ما کشته مرده تهران اومدن هستیم، خواستیم ببینیم شما چی می گید!
ظاهرا از حرف های من خوشش نیامد. ولی من نمی توانستم حرفم را نزنم. خانم طالقانی بعداز تحویل داروها و کتاب ها به مسئول درمانگاه، همان شب از کمپ رفت.☹️
دوباره حرف رفتن پیش آمد. من، لیلاو بچه ها هیچ کدام راضی نبودیم از کمپ برویم.می ترسیدیم از خرمشهرو آبادان دور شویم. ما منتظر موقعیتی بودیم به آبادان برویم تا دربیمارستان های آنجا به امداد مجروحان برسیم. اما دایی حسینی روی رفتن اصرار داشت وما چون رو دربایستی شدیدی با او داشتیم و بزرگ ترمان بود، اصلا نمی توانستیم با او مخالفت کنیم. ولی حالمان گرفته بود.😣 دایی که می دید ناراحت هستیم، می گفت: شما در تهران هم می توانید به جبهه کمک کنید.🍃
ما علاوه بر کارهای درمانگاه، فعالیت های فرهنگی هم انجام می دادیم. ازطرف مسئولان کمپ ما را موظف کرده بودند، برویم خانواده هایی که از نظرمالی در مضیقه هستند را شناسایی کنیم. ما به شکل غیرمستقیم درصحبت با آن ها، وضعیت شان را بررسی می کردیم تادر کمک رسانی بدانیم چه خانواده هایی در اولویت هستند. مشکلات بعضی خانواده ها واقعا زیادبود. بعضی حتی به نان شب شان هم محتاج بودند.😢 عده ایی از جنگزدگان درماهشهر وسربندر فامیل داشتند وبا کمک آن ها روزگار می گذراندند. عده ایی که کارهای دولتی داشتند به شهرهای دیگر منتقل شده و حقوق ماهیانه می گرفتند. برای....
📚برگرفته از کتاب دا
#ادامه_دارد.....
#داستان_شب
🌱______🥀
@shahid_aviiny
#سلام_اربابم🖤
☀️خورشید خاڪبوس
حرمخانہ ے شماسٺ
🌿اے صاحب اجازه ے خورشید السلام
☀️امروز هم بہ رخصتتان
میڪشم نفس
🌿اے عشق بےنهایٺ و جاوید السلام
#صباحڪم_حسینے☀️
#صبحتون_حسینی🔆
🌱______🥀
@shahid_aviiny
#اوخواهدآمد
🍁دل من مال خودم نیست کفیلی دارد
عشق در مکتب ما شرح طویلی دارد...
🍁کوچ کرده خبری داده که بر می گردد
او که در گوشه این دهکده ایلی دارد...
#سلام_امام_زمانم🖤
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
#صلوات 🍀
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
مجموعه پوستر نمایشگاهی #در_رکاب_امام
※ تاریخ تکرار حوادث است!
عبرت نمیگیرد اما عبرت آموز است!
• یکی بهانهٔ زن و فرزند آورده
• یکی بهانهٔ بدهکاری و مال مردم آورده
• دیگری چنان ترسیده که گفته اصلاً از نامم نپرس!
درست مثل ما؛ بندگانِ دنیا !
گرفتارانِ همیشهٔ تاریخ !
دوستداران فرزند و زندگی و آسایش !
نافهمیدگانِ حقیقت ایمان !
نچشیدگانِ عشق ! ...درست مثل ما
※ بهانههایی که امروز تو را از فکر کردن به امام، و از زیستن برای امام باز میدارند، فردا مانع تو از رسیدن «در رکاب امام» خواهند بود.
«استودیو گرافیک انسان تمام»
#استاد_شجاعی
🌱______🥀
@shahid_aviiny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 #استوری_موشن | داستان دستها
🍃🌹🍃
◾️مجلس پنجم: حضرت عبدالله بن الحسن علیهالسلام
#ماه_محرم | #محرم
🌱______🥀
@shahid_aviiny
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 شهید رئیسی در کلام امام خامنهای مدظلهالعالی
🍃🌹🍃
▪️چرا عاجزانه؟ با آقایی بگید من گوش میکنم...
#جهاد_تبیین | #محرم
#روشنگری ❣
🌱______🥀
@shahid_aviiny
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
مراسم دعا و استغاثه به امام زمان عج
🔹جمعه ها ساعت ۱۸
🔸مکان :انتهای بلوار نظامی
مسجد قائم عج
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
📌سخنران : حاج آقا محمد باریک بین
📌مداح: آقای سلطانی پور
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
🌱______🥀
@shahid_aviiny
May 11