eitaa logo
شهید مرتضی آوینی🌹
202 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
71 فایل
🔆اطلاعات و آگاهی خود را بالا ببرید🔆 با مطالب سیاسی،اجتماعی،فرهنگی در خدمت شما عزیزان هستیم🌺🙏 کپی حلال فقط با ذکر صلوات 💚 🙏ارتباط با ادمین و مدیر کانال 🆔️ @Ya_Masome
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌸 اما آن روز ها بیشتر از هزار و سیصد تومان حقوق نمیگرفت 💰واین عمل حدود بیست هزار تومان هزینه داشت.به هم چسبیدگی انگشتان علی فقط به دستانش محدود نمیشد. دوتا از انگشتان هرپایش هم با یک پرده به هم چسبیده بودند.وقتی مدتی طولانی پایش در پوتین می ماند ، این قسمت زخم می شد.وقتی می خواست جورابش را بیرون بکشد، پوست پایش با جورابش ور می آمد.هر بار با دیدن این صحنه جیگرم کباب میشد.😭 پماد می آوردم اما نمی گذاشت دست بزنم. بالاخره جهان آرا از او خواسته بود فکری برای این مساله بکند. 😕با هماهنگی سپاه قرار شد علی برای جراحی تهران برود.روز حرکت علی بدترین و سیاه ترین روز عمرم بود از این بابت که میخواهد دستانش را عمل کند خوشحال بودم. ولی از اینکه از پیش ما ولو برای مدتی می رفت ، میخواستم دق کنم.😫علی فقط برادرم نبود.دوستم و محرم رازهایم بود.در خواست ها و چیز هایی را که حتی به دا هم نمیتوانستم بگویم به علی میگفتم.او هم سعی میکرد خواسته ام را برآورده کند.☺️موقعی که کاری از دستش بر نمی امد طوری مسئله را به بابا میگفت که او متوجه نشود این حرف یا درخواست من بوده است.لیلا هم علی را خیلی دوست داشت .😘 روزی بابا برای علی کمد خرید ، من و لیلا به اصرار کمدش رابه اتاق خودمان بردیم تابه این بهانه علی بیشتر به اتاق ما بیاید.با این که از وقتی سپاهی شده بود ، در هفته یکی ، دوبار بیشتر به خانه🏠 نمی امد ، مدتی کمدش را گرد گیری میکردم و به وسایلش چشم👀 می دوختم این طوری با فکرش سرگرم می شدم.شبی که فردایش پرواز داشت خیلی دیر به خانه آمد🍂 .من لباس ها ، دوربین، ضبط و سجاده و هر چه فکر میکردم لازم داشته باشد، توی چمدانی گذاشتم وقتی آمد چمدان را نشانش دادم. گفت:خوبه دستت دردنکنه. شب🌙 بدی را گذراندم. صبح موقع رفتن بغلش کردم و با بغض قربان صدقه اش رفتم 😭و هی اورا بوسیدم.😘😘 می گفت نکنو بسه . چرا این جوری می کنی؟ولی من طاقتم نمیگرفت😕 به محاسنش دست می کشیدم قربان صدقه قد و بالاش می رفتم.دیگر عصبانی شده بود😡 لحظه آخر هم که از زیر قرآن ردش کردم ، تا سر کوچه برسیم ، دستش را گرفتم و فشردم از آنجا به بعد بابا مارا برگرداند و خودش و دا را فرودگاه برد✈️. قرار بود دا هم چشم هایش را عمل کند. وقتی خانه برگشتم ،احساس می کردم خانه مان تاریک شده.قلبم گرفته بود.خیلی نگرانش بودم.گفته بودند عمل سختی در پیش دارد.قرار بود یک تیم از جراح های مغز👨‍🔬 و اعصاب ، عروق و استخوان اورا عمل کنند.می خواستند بعد از باز کردن پوست بین انگشت ها ، استخوان خمیده اش را بتراشند و بعد از پایش پوست بردارند و به دستش پیوند بزنند. 📚برگرفته از کتاب دا ....... 🌱_______🥀 @shahid_aviiny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه ۵۰۱ ❤️ 🌱_______🥀 @shahid_aviiny
❤️🍃امیرالمؤمنین امام‌علی (عليه‌السلام): ✍️ لا تُشْعِرْ قَلبَكَ الهَمَّ على ما فاتَ، فيَشْغَلَكَ عَمّا هُو آتٍ ✅براى آنچه از دست رفته است اندوه به دلت راه مده، كه تو را از آنچه مى‌آيد باز مى‌دارد. 📚 غررالحكم حدیث 🥀 🌱_______🥀 @shahid_aviiny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📮 عجوزه آدمکش! ✅ گفتگوی تلوزیونی بین مادلین آلبرایت - نماینده ی وقت ایالات متحده در سازمان ملل - و لسلی استال - گزارشگر تلویزیون - درمورد تحریم های 🚩 استال: ما شنیدیم که نیم میلیون کودک کشته شده اند، یعنی بیش از کودکانی که در هیروشیما کشته شدند. آیا این کار به قیمتش می ارزید؟! 🚩 آلبرایت: به عقیده ی من این انتخاب خیلی دشوار بود اما فکر میکنیم به قیمتش می ارزید! 📚 ويليام بلوم، کتاب "دولت خودسر" ❌ ملعون به درک واصل شد 💀 ❣ ✅بصیرت 🌱_______🥀 @shahid_aviiny
🌺 نوروز یا نوروز ؟! تفاوتشون چیه؟☝️ نوروز پادشاهان یا نوروز مردم؟! بعضیا توی تبریک‌هاشون میگن: نوروز باستانی! اما اشتباهه و نشانه بی‌اطلاعیه👌 ❣ 🌺سال نو مبارک 🌺 🌱_______🥀 @shahid_aviiny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔮وقتی کودک در حال انجام کاری و لذت بردن از آن است، مثل پریدن روی مبل، اگر بیست بار هم بگویید « نپر، نکن» فایده ای ندارد!! پس چه باید کرد⁉️ 🔮به او پیشنهاد بازی و کاری بدهید که همان لذت را به او بدهد. مثلا اگر بازی حرکتی هیجانی انجام می‌دهد، پیشنهاد شما هم باید حرکتی هیجانی و پر جنب و جوش باشد. مثل قایم موشک، بالا بلندی، پریدن، پریدن از روی طناب... اگر به جای آن، به او بگویید بیا اینجا بشین رنگ‌آمیزی کن، او در آن لحظه هرگز حاضر نیست آن لذت و هیجان را رها کند، پس به حرف شما گوش نمی‌دهد. 🦋 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌱 ‎‌‌‌‌‌‌_______🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ @shahid_aviiny
11.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 | محل آموزش تئوری فرقه منافقین رجوی در رژیم اشغالگر 🍃🌹🍃 🌱_______🥀 @shahid_aviiny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌸 فکر این چیزها رو میکردم. وغصه نبودنش برایم چند برابر می شد.سراغ عکسش 👨که توی طاقچه بود رفتم. همانی که گفته بود توی حجله ام بگذارید. عکس را برداشتم ، چند بار بوسیدم. بااینکه منتظر بودیم سر دوهفته برمیگردد ولی یک ماه بعد برگشت.😔 فقط دست راستش را عمل کرده بودند.گفت:داخیلی بالای سرم بی تابی می کرد. آوردمش. آن شب را خانه 🏠ماندو دوباره فردا راهی شد. این بار حالم بیشتر از دفعه قبل خراب شد. حس بدی داشتم انگار بارفتن علی چیزی از وجودم کنده شده و با او رفت. با خودم میگفتم کاش نمی آمد کاش تابرگشت قطعی اش اورا نمی دیدم چرا اینقدر زود رفت.😭چیزی در وجودم میگفت:این آخرین باری است که علی را میبینم. من مرتب به بیمارستان🏨 تلفن میزدم. و حال علی را جویا میشدم. او هم مدام از اوضاع و احوال شهر می‌پرسید. نگران بود وقتی خبر شهادت سید جعفر موسوی دردرگیریهای مرزی را به او گفتم: حس کردم چقدر ناراحت شده است 😒،صدایش به وضوح می لرزید .ولی سعی میکرد ناراحتی اش را به من بروز ندهد. ازآن به بعد نمیخواستم خبرهایی که علی را نگران میکند به او بگویم .ولی او هم با دوستانش🍃 در خرمشهر در ارتباط بود از طرفی هرچه به تابستان نزدیک تر میشدیم وضعیت نیروهای ما در مرز بحرانی تر میشد و اتفاقات جدیدی می افتاد🙊 که نمی توانستم از کنارش به سادگی بگذرم و به علی چیزی نگویم. از خرداد ماه با شدت گرفتن درگیریهای مرزی ،ساکنان روستاهای آن مناطق مجبور به تخلیه روستاهایشان شده ، به شهر آمده بودند. اکثر آنها کشاورز بودند👨‍🌾واصل کارشان نخلستان بود🌴 و درکنار آن سبزی ،صیفی جات،سرشیر،شیر 🥛و ماست هم تولید میکردند وبه بازار شهر می آوردند .درجریان درگیریهای مرزی کلی از دام واحشام 🐑این روستائیان تلف شده بودند.تعدادی از این بندگان خدا را درساختمان فرهنگی _نظامی سپاه که درجریان غائله خلق عرب سوخته بود جاداده بودند. شب ها 🌙که می رفتیم پشت بام میخوابیدیم. توی تاریکی🌚 ،تیرهایی را که بین نیروهای ما وعراقی ها ردوبدل میشد میدیدیم. آنطور که از بابا می شنیدم نیروهای ما سعی میکردندبهانه ای به دست آنها ندهند.وشلیکشان را بی پاسخ بگذارند. اماهرروز گستاخی عراقی ها بیشتر میشد.تعرضات آنها به جایی رسیده بود که باقایقهای نظامیشان وارد آبهای ما میشدند. به خشکی می آمدند وبه مواضع ماضربه 🔥میزدند. کم کم بچه‌ها ی ما مجبور شدند با آنها مقابله کنند.👊 📚برگرفته از کتاب دا ..... 🌱_______🥀 @shahid_aviiny