هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
الـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
🆔 @shahid_behrooz_vahedi
سلام خدمت دوستان محترم
از اونجایی که آقابهروز خیلی روضه و بزم خونگی علاقه و اعتقاد زیادی داشت ، از امروز تا چند مدت هر روز یه مطلبی درباره روضه خونگی میزاریم تو کانال...🌹
17.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبر جه سنگینه
خبر پر از درده
غم رفیقامون
دیوونمون کرده...🌱❤️🩹
#شهید_بهروز_واحدی
#بهروز_واحدی
#شهید_مدافع_حرم
🆔shahid_behrooz_vahedi
#خاطره
یادمه تو دوران آموزشی سپاه یه کتاب نقشه خوانی دستش بود...
اوایل دوره بود و ما هم هیچی بلد نبودیم که..
فرمانده که داشت رد میشد کتاب رو دست #آقابهروز دید...
_بهروز این چیه دستت ؟
+جناب کتابه،هر از چندگاهی یه نگاهی میکنم بهش.
_کتاب چیه بهروز؟
+کتاب نقشه خوانی.
_مگه چیزی سر در میاری؟
+نه بابا،همین شکلی بیکار بودنی نگاش میکنم،همین.
_بده ازت یه سوال بپرسم.
یادمه یه سوال پرسید و بهرز جواب داد...
خیلی خوشش اومد و گفت :نه انگاری یه چیز هایی بلدی...
چند روز گذشت و فرمانده هممون رو جمع کرد و گفت امروز میخوام یه نابغه نقشه خوانی رو معرفیتون کنم...
#بهروز_واحدی یه کاربلد نقشه خوانیه و بعد هم #بهروز رو بلند کرد و بهش یه هدیه داد...
#بهروز همه چی بلد بود اونم به خاطر #مطالعه و #تلاش خودش بود که دنبال همه #علمها بود..
#بچه_زرنگ
#رفیق_شهیدم
#شهید_بهروز_واحدی
#آقابهروز #مدافعان_حرم
🆔 @shahid_behrooz_vahedi💚❤️
هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛
آن ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام
یاد می کنند!🥀
#شهید_بهروز_واحدی
#رفیق_شهیدم
#شهید_مهدی_زینالدین
🆔@shahid_behrooz_vahedi
#خاطره
آقا بهروز فردای روزی که از سوریه برگشته بود ، زنگ زد گفت بریم به خونه ای که در خرمدشت داشت یه سر بزنیم ، گفتم باشه اومد دنبالم با هم رفتیم
زمانی که خواست درب منزلش رو باز کنه دیدیم مغزی قفل عوض شده ، خیلی تعجب کردیم
بعد از کلی پرس و جو متوجه شدیم همسایه طبقه پایینی نه تنها تمام وسایلی که آقا بهروز با دست رنج و زحمت زیاد خریده بود رو به سرقت برده بلکه منزل آقا بهروزم به یه خانم و آقا اجاره داده
با هم رفتیم طبقه پایین که پیگیر بشیم چرا اینکارو کرده
در زدیم
دیدیم یه خانم باردار اومد جلوی در
من زود با ناراحتی و عصبانیت گفتم همسر شما کجاست ؟ این چه کاری بود که انجام داده ؟
بنده خدا خانومه با بغض و گریه از ما معذرت خواست و سرشو پایین انداخت و قسم خورد اصلا از این قضیه اطلاعی نداشته اما سعی میکنه وسایلی که شوهرش دزدی کرده رو بخره و تحویل بده ، بعدش از آقا بهروز خواهش کرد فقط از شوهرش شکایت نکنه و زندان نندازه
آقا بهروز با تبسمی که به لب داشت گفت خواهرم اصلا نگران نباشید من شکایتی ندارم ولی ای کاش میگفتین به پول نیاز دارین من یه جوری مشکلتون رو حل میکردم
مجدد با هم رفتیم طبقه بالا ، جلوی در خونه بهش گفتم داداش خونه و زندگیت رو بُردن ، شما لبخند میزنی و میگی شکایتی نداری ؟!
گفت داداش مگه ندیدی خانومه بارداره ، نباید بهش استرس وارد بشه ، این بنده خدا چه گناهی داره ، شوهرش دزدی کرده ، تازه اونم حتما نیاز داشته ، فدای سرت ، خدا بزرگه
در همین حین اون خانوم و آقایی که مثلا خونه آقا بهروز رو اجاره کرده بودن اومدن خونه
من با تندی بهشون گفتم شما از کی خونه رو اجاره کردین و ... همین الان خونه رو تخلیه کنید
بهم گفتن تا فردا وقت میخوایم ، من گفتم به هیچ عنوان ، همین الان تخلیه کنید
آقا بهروز دست منو گرفت گفت داداش بذار بهشون وقت بدیم ، ساعت ۸ شب کجا میتونن برن ؟ گفتم مسافرخونه ، گفت انصاف نیست ، من که امشب اینجا نمیخوابم ، بذار امشب رو بمونن فردا سَرِ حوصله یه جا پیدا کنن برن
گفتم داداش این داستان میشه برات گفت نه ان شاءالله هیچی نمیشه ، ازشون قول میگیرم که فردا برن ، گفتم باشه
خلاصه فرداش من سر کار بودم ، به آقا بهروز زنگ زدم گفتم رفتن ؟ خونه رو تخلیه کردن ؟ با کلی خنده گفت آره داداش خیالت راحته راحت رفتن
بهروز جان خیلی دلش بزرگ بود ، شهادت برازندش بود
آقا بهروز شهیدی بود که شهید شد
🆔 @shahid_behrooz_vahedi