eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
8.1هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494 📲| تبلیغات: 🆔| @abo_vesaal74
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸| بسم رب الشهداء |🌸 ماه صفر بود ، یکی از دوستانم عکسی را همراه با مطالبی مربوط به آن در فضای مجازی قرار داد. با دیدن عکس که با همه تصاویر متفاوت بود، حس و حال عجیب و خاصی در وجودم غوغا کرد، بی تاب و بی قرار بودم ،غم بزرگی بر قلبم سنگینی میکرد ، بغضی در گلویم ساکن شده بود. تا غروب آن روز ساعت ها را به سختی سپری کردم . از طرف دیگر دختر دوساله ام فاطیما بی تاب پدرش که به سفر کربلا رفته بود ،شده بود . هردو حال خوشی نداشتیم . بعد اذان مغرب تصمیم گرفتم که از منزل بیرون برویم تا شاید حالمان کمی بهتر شود . سوار ماشین شدیم ، مقصد مشخصی نداشتیم تا اینکه متوجه شدم به سمت چیذر ، امامزاده علی اکبر ع در حرکتم . وقتی رسیدیم داخل گلزار شهدا با عکس همان شخصی مواجه شدم که در فضای مجازی دیده بودم ، بسیار متعجب و شوک زده شدم . با فاطیما کنار قبر این عزیز رفتیم ، با نگاه به عکس بالای قبر و رسیدن در کنار مزارش آرامشی در وجود خود احساس می کردم و کودکم نیز آرام شد و پرسید : "مامان این کیه ؟" گفتم: "شهید ....." گفت: "اسمش چیه ؟" گفتم: "محمد رضا" . از آن لحظه به بعد فاطیما لفظ را به کلام آورد و مدام ورد زبانش شده است . معلوم بود که ارتباط قلبی بین فاطیما و این شهید عزیز برقرار شده و علاقه وافری نسبت به داداش محمد رضا دارد تا حدی که تقاضا می کند که برویم پیشش. یا تصاویر و کلیپ از این شهید بزرگوار میبیند و دوست دارد در تبلتش داشته باشد. 🍃🌸| @shahid_dehghan
ماه صفر بود ، یکی از دوستانم عکسی را همراه با مطالبی مربوط به آن در فضای مجازی قرار داد. با دیدن عکس که با همه تصاویر متفاوت بود، حس و حال عجیب و خاصی در وجودم غوغا کرد، بی تاب و بی قرار بودم ،غم بزرگی بر قلبم سنگینی میکرد ، بغضی در گلویم ساکن شده بود. تا غروب آن روز ساعت ها را به سختی سپری کردم . از طرف دیگر دختر دوساله ام فاطیما بی تاب پدرش که به سفر کربلا رفته بود ،شده بود هردو حال خوشی نداشتیم . بعد اذان مغرب تصمیم گرفتم که از منزل بیرون برویم تا شاید حالمان کمی بهتر شود . سوار ماشین شدیم ، مقصد مشخصی نداشتیم تا اینکه متوجه شدم به سمت چیذر ، امامزاده علی اکبر ع در حرکتم . وقتی رسیدیم داخل گلزار شهدا با عکس همان شخصی مواجه شدم که در فضای مجازی دیده بودم ، بسیار متعجب و شوک زده شدم . با فاطیما کنار قبر این عزیز رفتیم ، با نگاه به عکس بالای قبر و رسیدن در کنار مزارش آرامشی در وجود خود احساس می کردم و کودکم نیز آرام شد و پرسید : "مامان این کیه ؟" گفتم: "شهید ....." گفت: "اسمش چیه ؟" گفتم: "محمد رضا" . از آن لحظه به بعد فاطیما لفظ را به کلام آورد و مدام ورد زبانش شده است . معلوم بود که ارتباط قلبی بین فاطیما و این شهید عزیز برقرار شده و علاقه وافری نسبت به داداش محمد رضا دارد تا حدی که تقاضا می کند که برویم پیشش. یا تصاویر و کلیپ از این شهید بزرگوار میبیند و دوست دارد در تبلتش داشته باشد. این شهید بزرگوار کسی نبود جز شهید محمد رضا دهقان که آن روز عنایت خاصی داشتند به من و فاطیما.... 💟| @shahid_dehghan