eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
8.4هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494 📲| تبلیغات: 🆔| @abo_vesaal74
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌸🍃 خواب دیدم محمد بالا سر مزار نشسته و با گل های پرپر در حال درست کردن بیضی مانندی به دور اسم شهید جهان آراست.. وقتی از خواب بیدار شدم از دخترم سراغ فیلم های محمدرضا رو گرفتم، که بالاخره یه فیلمی دقیقا به همون شکل خوابم، محمدرضا بالا سر شهید جهان آرا نشسته داره دور اسم شهید جهان آرا رو با گل درست میکنه... 🍃و جالب تر این که در فیلم مکالمه ای به این مضمون بین محمدرضا و دخترم رد و بدل میشه: محمدرضا: دعا کن شهید بشم دخترم: چه خودشم تحویل میگیره حالا کجا شهید میشی!؟ محمدرضا: دمشق دخترم: اونوقت دمشق کجا میره؟ محمدرضا: حلب... این مکالمه برای دوسال قبل از شهادته... ✍ نقل از مادر بزرگوار 🍃صلواتی هدیه کنیم به ارواح طیبه ی شهدا🌹 🌸 @shahid_dehghan
بسم رب الشهداء 💠آمادگی برای شهادت💠 🌹روایت مادرشهید محمدرضادهقان🌹 🔷فیلمی از محمدرضا مربوط به 2 سال پیش داریم که سر مزار ، به خواهرش می گوید که فیلم ها را پس از شهادتم منتشر کنید. خواهرش در جواب می گوید مگر قرارست شهید شوی؟ در جواب می گوید بله شهید می شوم و از او می پرسد کجا قرار است شهید شوی؟ می گوید : دمشق، اگر نشد حلب شهید می شوم. سعی می کرد به عناوین مختلف این موضوع را مطرح کند. 🔷 قبل از اعزامش در هفته دفاع مقدس به مسجدی در محله ایران می رود و در طراحی بنر و کارهای فرهنگی به آنها کمک می کند و به فرمانده بسیج مسجد می گوید که از من یک عکس یادگاری بگیر و بعد از شهادتم هم در این مسجد برایم یادواره برگزار کنید. که به فاصله یک ماه و نیم بعد شهید شد و برایش هم یادواره برگزار کردند. 🔷یک چیزی که برایم عجیب بود این بود که ایمان خودش بود، 🔸باور داشت که شهید می شود و در راه ایمانش هم از همه چیزهایی که علاقه داشت گذشت.🔸 🔷محمدرضا به موتورش علاقه خاصی داشت، روزی که می رفت به من گفت که دو روز دیگر دوستم می آید و موتور را می برد، موتورم را به او بخشیدم. 🔷به موهایش خیلی علاقه داشت، وقتی می خواست برود موهایش را از ته زد و کچل کرد. 🔷 وقتی بعد از شهادتش وسایلش را جمع کردیم بیشتر از یک ساک کوچک نبود حتی لباس و کفش نویی را که قبل از رفتنش برایش خریده بودم هم بخشیده و رفته بود. خیلی راحت از اموال شخصی اش گذشت ، فکر می کنم باید به یک درجه از ایمان و عرفان رسیده باشد که راحت از تمایلات و خواسته هایش بتواند بگذرد. 🌹 🌹 @shahid_dehghan
بسم رب الشهداء 💠آمادگی برای شهادت💠 🌹روایت مادرشهید محمدرضادهقان🌹 🔷فیلمی از محمدرضا مربوط به 2 سال پیش داریم که سر مزار ، به خواهرش می گوید که فیلم ها را پس از شهادتم منتشر کنید. خواهرش در جواب می گوید مگر قرارست شهید شوی؟ در جواب می گوید بله شهید می شوم و از او می پرسد کجا قرار است شهید شوی؟ می گوید : دمشق، اگر نشد حلب شهید می شوم. سعی می کرد به عناوین مختلف این موضوع را مطرح کند. 🔷 قبل از اعزامش در هفته دفاع مقدس به مسجدی در محله ایران می رود و در طراحی بنر و کارهای فرهنگی به آنها کمک می کند و به فرمانده بسیج مسجد می گوید که از من یک عکس یادگاری بگیر و بعد از شهادتم هم در این مسجد برایم یادواره برگزار کنید. که به فاصله یک ماه و نیم بعد شهید شد و برایش هم یادواره برگزار کردند. 🔷یک چیزی که برایم عجیب بود این بود که ایمان خودش بود، 🔸باور داشت که شهید می شود و در راه ایمانش هم از همه چیزهایی که علاقه داشت گذشت.🔸 🔷محمدرضا به موتورش علاقه خاصی داشت، روزی که می رفت به من گفت که دو روز دیگر دوستم می آید و موتور را می برد، موتورم را به او بخشیدم. 🔷به موهایش خیلی علاقه داشت، وقتی می خواست برود موهایش را از ته زد و کچل کرد. 🔷 وقتی بعد از شهادتش وسایلش را جمع کردیم بیشتر از یک ساک کوچک نبود حتی لباس و کفش نویی را که قبل از رفتنش برایش خریده بودم هم بخشیده و رفته بود. خیلی راحت از اموال شخصی اش گذشت ، فکر می کنم باید به یک درجه از ایمان و عرفان رسیده باشد که راحت از تمایلات و خواسته هایش بتواند بگذرد. 🌹 🌹 @shahid_dehghan