enc_16810904786934446398287.mp3
4.21M
میریُ دل زارم اسیر غم میشه ..
میریُ داره خاک یتیمی سرم میشه ..
#پیشنهاد_دانلود 🔥
enc_16810622596880421772200.mp3
2.68M
تصور کن علی ذوالفقارُ میگیره ..
برا کشتن مرحب به سمت در میره ..
لفظ عین و شین و قاف حیدر ؛
شیر هر مصاف حیدر ..🔥
لعنت به کسی که داره با تو اختلاف حیدر!
#پیشنهاد_دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آھ ای دلآروم بگیر...
شب جمعه ست هوایت نکنم میمیرم💔
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
امشب ، شب 23 ماه رمضان هست . میدونید دیگه؟!!
میشه شب جمعه‼️
روایت قطعی داریم اگر قرار به ظهور آقا در امسال باشه باید سحر یا صبح 23 ماه رمضان صدای صیحه ی آسمانی بشنویم و این صیحه اگر شب جمعه باشه شنیده میشه
خب حتما شیعه ی امیرالمومنین دوست داره امام زمانش ظهور کنه دیگه
ما باید چیکار کنیم؟!
باید امشب تمام آرزوها و حاجات مونو بذاریم زمین فقط و فقط از خدا تمنا کنیم ، ببینید شما وقتی میخواین یه چیز با ارزش به دست بیارید همه چیز و میذارین کنار و فقط برای همون تلاش میکنید
ظهور و فرج حضرت صاحب الزمان ( عجل الله) مهم ترین اتفاق زندگی همه ی ماست
تاجایی که به علی و خاندان علی (علیه السلام) ارادت دارید منتشر کنید و امشب راس ساعت 12 شب ، قراره همه ی ما شیعیان با هم دعای فرج (الهی عظم البلاء) بخونیم‼️
این قرار ، قراری نیست که آدم یادش بره چون قرار مهمیه
ماهم بهتون یادآوری میکنیم
اگرامشب تونستیم صدای این صیحه ی آسمانی رو بشنویم یعنی ان شاءالله همین امسال آقا صاحب الزمان (عج) ظهور میکنن
اما اگر این صدا رو نشنویم باید چند سال دیگه منتظر بمونیم تا دوباره شب بیست و سوم بشه شب جمعه چون ماه های قمری هر سال ده روز جلو میفته ❗️
پس بی تفاوت نباشیم‼️‼️‼️‼️‼️
اَلَّلهُمَّ؏ـجِّللِوَلیِڪَالفَرَج🤲🏻🌱
هدایت شده از کانال مهدویت 🇮🇷🇵🇸
🔴 مهمترین دعا در شب قدر ٢٣ رمضان
🔵 از اهلبیت علیهم السلام روایت شده:
🌕 در شب ٢٣ رمضان مدام این دعا را تکرار کن
چه در سجده، چه ایستاده، چه نشسته، و در هر حالتی که هستی.
همچنین در کل ماه رمضان و تمام طول عمر،
به هرشکل که میّسر شد و هرزمان که یادت آمد.
🌷 بعد از حمد خدا و صلوات بخوان:
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك الْحُجَّةِ بْنُ الْحَسَن...
📚 اصول کافی جلد ۴ صفحه ١۶٢
🆔 eitaa.com/emame_zaman
سلام آقاجانم..!
گذشت جمعه ای ولی دعای ما نگرفت . .
دعای ما نه، بگو ادعای ما نگرفت !
اگر به یاد تو بودم چرا دلم نشکست ؟
چرا غروب رسید و صدای ما نگرفت ؟
بر ثانیه ی ظهور مهدی (عج) صلوات . . .🌺🌺
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#۱۰۰مرتبه
التماس دعا 🌸
『🐳🌱』
-
-
خوشبختےیعنے :😍
شہیدداࢪدنگاهتمےڪند🦋
وتوبہاحتࢪامش🤞🏻
ازگناهفاصلہبگیࢪے...{❤️}
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
اگر ی روز خواستی تعریفی برا شهید
پیدا کنی بگو شهید یعنی باران 🌧
حسن باران این است که زمینی است
ولی آسمانی شده است
و به امداد زمین می آید
#داداش_محمد_رضا🌺
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
محمدرضا خیلی هیئتی بود و حضورش در مراسم ها و مجالس اهل بیت علیهم السلام ترک نمی شد.
همین هم باعث شده بود تا زمینه های اعتقادی و معنوی اش عمیق تر و شوق شهادت در او ریشه دار شود.🍃
مدرسه که بود اغلب شبها🌙 در هیئت دانش آموزیشان می ماند و به کارهای اجرایی علاقه مند بود.
شب_های #قدر در یک شب، به چند هیئت و مسجد می رفت و استفاده می کرد.
گاهی هم برای آخرین مجلسی که قصد رفتن داشت، می گشت تا جایی پیدا کند که شام می دهند!! با اینکه می توانست به خانه🏡 رود ولی روی این قضیه اصرار داشت؛ می گفت: "غذای هیئت یه چیز دیگه ست"✨
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
این آقا کارشو بلده 😎🌷
#زندگی_پس_از_زندگی
🌱 - - - - - - - - - -
ولیدمتگرمکهوقتینامحرممقابلت
قرارمیگیرهسرتومیندازیپایین :))🙂🖤
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[🌱| #روزشمار]
"🗓"↫"۱"روز مانده تا زمینی شدنت برادرِخوبم🎈
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم!
بایداین بار به غوغای قیامت برسم؛
من به “قد قامت” یاران نرسیدم، ای کاش
لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم..💔🕊
˹•🍃| @shahid_dehghan˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غروبآخرینجمعهیرمضانآمد و نیامدی🥺
#یامهدے
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
💜 رمان اورا 💜
قسمت سی و ششم
دیگه کم کم همه رفته بودن خسته شده بودم هم از اینکه تو آرایشگاه بودم
هم برای این جشن پر از آرامش و محبت و خوشبختی
مخصوصا خوشبختی
واقعا تو چهره هر کدوم از این آدم هایی که میومدن معلوم بود که چقدر با خدا و اهل بیت
خاکی ان و دارن باهاشون زندگی میکنن
زهرا که صدام زد از تو فکر در اومدم
رفتم سمتش که داشت میخندید
+چته زهرا
_خخخخ بابا یه چیزی گفتم من
+برا چی
_یه ربع داری پسره بد بختو قورتش میدی!
+من؟؟
_بله بله خود شما!
+من یه ربع به کی زل زدم؟
_نگاش کن
نگا کردم پسره رو همون پسره بود که صورتش زخم و زیلی بود
دیدم ای وای این بدبخت چرا قرمز شده؟
خنده ام گرفته بود
چقدر باحال بود آدم بیشتر ترغیب میشد بره سمتش
ولی نه نه
من به صاحب العصر قول دادم
من به امام زمان قول دادم که هیچ وقت دنبال این جوری چیزا نرم
پای قولمم میمونم انشالله
خنده کوچیکی کردم زهرا از خنده من خنده اش گرفته بود
گفت خودم برات جورش میکنم
_چی میگی بابا زهرا
+مگه بد میگم
+بله بد میگی خودت نامزد کردی منو میخواد به زور شوهر بده وا
_خخخخ
+مرض عه من اصلا این بنده خدا رو نمیشناسم
_برادر شوهرمه بابا
+ها خوب به من چه؟بیا بریم بابا
_باشه منم.....
💜 رمان اورا 💜
قسمت سی و هفتم
+خخخخخخ فوش نده دیگه حالا به خودت خواهرررررررر
_چشم جاریییییییییی جان
عه عه عه نگا کن ترو خدا
از قصد میکشه جاری رو تا حرص منو در بیاره
میدونم باهات چی کار کنم از آن ون کار خاک برسری ها انشالله وسط جمع
انجام میدید با همسر گرامی تا بفهمی دارم برات
بحث منو و زهرا که تموم شد زهرا و آقا مهدی رفتن روی مبل تا باهم صحبت بکنن
آخی الهی بمیرم تموم شده بود وقت ضیغه اشون
آقا مهدی نگا میکرد به زهرا ولی زهرا سرش پایین بود
اوخییییییییییییی چقدر مظلوم
از بس نگاشون کرده بودم مامان زهرا فکر کرده منم فکر ازدواج کردم
هیییی خدا
چرا همه میخوان انقدر منو زود شوهر بدن
بعد از اینکه زهرا و مهدی باهم صحبت کردن سر درد منم شروع شد
رفتم سمت بیمارستان برای جلسه اول شیمی درمانی
زهرا درسته عروس بود ولی همراهم اومد وقتی قضیه رو برای مامان و باباش و خانواده شوهرش گفت
عجیب همه ناراحت شدن گفتن پشت منن
از همه عجیب تر بود که اون پسره که حالا فهمیدم برادر شوهر زهرا است
نگران شد بود و حتی اشک تو چشمام جمع شده بود
اصلا تو فکر پسره نبودم داشتم به این بد بختی که داشتم فکر میکردم
به مامان و بابا باید میگفتم
باید میگفتم که کاری کردن که دختر یکی یدونه شون سرطان مغز استخوان گرفته
وقتی رسیدم بیمارستان استرس داشتم اگه زهرا هواسش بهم نبود قطعا پس افتاده بودم
لباس های شیمی در مانی رو پوشیده بودم وارد اتاق شدم.....
بعد از شیمی درمانی اومدیم با زهرا بیرون
دیدم داره گریه میکنه
+زهرا داری گریه میکنی؟
_تر... نم
+جانم چی شده؟
_تو داره موهات میریزه
نگا کردم نو دستش یه کم از موهام بود که کنده شده بود
هه به چی داره فکر نکنه این رفیق من
من تو چه فکری ام این تو چه فکریه
رسیدیم به خونه زهرا و اینا بعد خیلی
ریلکس راهمو کج کردم رفتم
سر خیابون اصلا کاری به کار صدا زدن های زهرا نداشتم
من حق این همه خوب ی و نداشتم
من نباید آنقدر شرمنده مامان و بابا و خانواده زهرا میشدم
اون یه دوست ساده است!
رسیدیم سر خیابون نشستم رو جدول و از ته دلم شروع کردم به گریه کردن!
دلم پر بود!
پر از گریه!
یا صاحب الزمان کمکم کن آقا جان!
《تنها من عاشق گرمای نگاه تو نیستم؛ ببین! پرنده ها هم، به هرجا که می روی، کوچ می کنند!!! مولای من، سلام؛ دلم برای تو به هر سو پَر می کشد...》 امام_زمان_(عج)🌺🌸
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#۱۰۰مرتبه
التماس دعا...
به هر که
هرچه داشتی بخشیدی
حتی تیرها هم
از پیکرت
خون نوشیدند...:)💔
#محمدرضایدل
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
شهادت؛ عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است....🌺🌸😍
#محمدرضایدل
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
شهید، باران رحمت الهی است
که به زمین خشک جانها، حیات دوباره میدهد.🌸
عشق شهید، عشق حقیقی است
که با هیچ چیز عوض نخواهد شد...🥰
#محمدرضادل
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.