eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
7.2هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
بالاخره نصیب شد ماهم بریم مشهد🥺 ایشالا قسمت همتون💫
هدایت شده از پیشنهاد عضویت😎🖤 .
. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜 رمان اورا 💜 قسمت صد و نهم مامان لبخند پر مهری به روم زد و از اتاق رفت موهام رو بستم و لباسام رو پوشیدم روی تخت منتظر حسین بودم یه لحظه فقط برای چند ثانیه عجیب دلم براش تنگ شد...! پیام دلتنگی بهش دادم که زنگ در خورد یاعلی گفتم و بلند شدم در اتاقم رو باز کردم و رفتم سمت در حال از مامان و بابا خدافظی کردم. باورم نمیشد دارم میرم تا خونه منو حسین رو ببینم خونه مشترک ما! نگام کشیده شد سمت ماشین لبخند کشیده ای کشیدم و سوار ماشین شدم سلام پر انرژی دارم که جوابم رو با انرژی داد چنتا آدرس رو بهم داد روی گوشیش که بهش میگفتم و سر میزدیم هر خونه ای رو که میدیدیم یا بد بود..... یا گرون بود..... یا صاحب خونه اش خوب نبود فکر کنم یه ده تا خونه ای رو تا شب سر زدیم و ولی هچ کدومش به دمون نشستم و دست از پا دراز تر برگشتیم دم راه موقع برگشت دم بستنی فروشی وایساد تا اومد سری زدم به پیچم.... 💜نویسنده : A_S💜
هدایت شده از رمان جدید
💜 رمان اورا 💜 قسمت صد وده تا اومد گوشی رو خاموش کردم و اومدنش رو تماشا کردم _بفرماییییید اینم خدمت شما یه آب انار درجه یک _دست شما طلا.... زحمت کشیدی _خواهش میکنم.... وظیفه است تا باشه از این زحمت ها _حسین؟ _جان دلم _خونه.....؟ _اشکال نداره ترنمم انشالله روز های دیگه هم میگردیم _اگه پیدا نشه چی؟ _یه طبقه بالای خونه محمد(داداشش) هست میریم اونجا _آخه.... _آخه و اما و اگر نداره اگه شد که شد اگه نه که میریم اونجا توکه مشکلی نداری _ام......نه _انشالله که راضی بشی دلم نمیخواست اجاره کسی بشیم ولی اگه جایی پیدا نشده مجبور بودیم که بریم اونجا وقتی رسیدیم خواستم پیاده شم که دستمو کشید و منو نشوند تو ماشین شیشه هارو داد بالا جون شیشه ها رو دودی کرده بود که من راحت باشم کلاه مشکی نقاب داری گذاشت روی سرش ترسی توی دلم افتاد خدایا این چرا اینجور میکنه؟ سرش رو برگردوند سمتم و کلاهی روی پام انداخت نگاهی بهش کردم که از خنده روبه قرمز شدن بود 💜نویسنده : A_S💜