eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
771 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿(به شرط ۱۴ صلوات به نیت ظهور و سلامتی اقا💚) خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید #پارت_دوازدهم خودمو‌عقب‌‌کشیدم کنا
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید به خاطر شروع امتحاناتم رفت و آمدمو به مسجد کمتر کردم روز آخر امتحانات دیگه خونه نرفتم یه راست راهی مسجد شدم ایندفعه مخ مهدیه رو هم زده بودم و با خودم تا مسجد کشوندمش، تواوج گرمای خرداد و پای پیاده😬🥵! تا رسیدیم مسجد الحمدلله کسی نبود و خودمونو پهن زمین کردیم مهدیه خو فقط فُشم میداد😐! موقع اذان ظهر تعداد بچه های مسجد بیشتر شد نماز رو که خوندیم رفتیم سر کلاس توحید مفضل خانم دهقان با معرفی شخص مفضل شروع کرد طبق حرف های ایشون جناب مفضل شاگرد امام صادق علیه‌السلام بودند که یک روز در حرم رسول خدا شخصی دانشمند به اسم ابن ابی العوجا که مسلمان هم نبود را می‌بیند و به مناظره ی ابن ابی العوجا و دوستش توجه می‌کند که بحث آنها به خدا کشیده می‌شود یکی از آنها میگوید : کدام خدا؟معلوم است که جهان خودش بوجود آمده و... مفضل عصبی میشود و باخشم به چشمان ابن ابی العوجا خیره میشود ومیگوید:ای دشمن خدا! چطور می توانی پروردگاری را انکار کنی که تو را در نیکو ترین ترکیب و صورت آفریده؟ - ببینم تو از یاران جعفر صادق علیه السلام هستی اوکه با ما اینگونه برخورد نمی کند . بارها پیش آمده که خیلی بیشتر از این حرف ها را از ما شنیده ولی یکبار هم تند صحبت نکرده و پاسخ حرفهایمان را با کوتاه ترین کلمات داده ، طوری که اصلا نمی توانیم جوابش را بدهیم ! اگر تو از یاران اویی مثل او باما سخن بگو! مفضل سرش را پایین می اندازد و از مسجد بیرون می‌رود فردای آن روز در ساعتی که میدانست امام صادق علیه‌السلام در خانه است به پیش امام می‌رود امام صادق علیه‌السلام از او پرسید: چرا حالت خوب نیست مفضل؟ مفضل ماجرا را برای امام تعریف میکند امام لبخندی می زند و می‌گوید: از فردا بیا تا برایت درباره ی خدا و آفرینش جهان بگویم ،چیزهایی بگویم که شناخت و معرفت مؤمنان را زیاد میکند و کج اندیشان از شنیدنش حیران و سردرگم می شوند! امام با مهربانی و آرامش ادامه داد: فردا صبح زود منتظرت هستم🙂 آن شب خواب به چشمان مفضل نیامد: چه توفیق بزرگی! امام میخواهد برای من درس خصوصی بگوید! پس از نماز صبح راهی خانه ی امام صادق علیه‌السلام شد. امام که مفضل را دید صورتش شکفت و با لبخند سلام کرد مفضل جوابش داد -مفضل انگار دیشب خیلی انتظار کشیدی تا صبح شود؟ -بله بسیار انتظار کشیدم! آقا جان اجازه می‌فرمایید هرچه میگویید بنویسم؟ امام سری تکان داد و فرمود: بله بنویس امام مهربان ما طی چهار روز راز های آفرینش را برای مفضل بازگو کرد ... حتی یک حرف از صحبتهای خانم دهقان روهم جاننداختم ،همش رو نوشتم وباشوق و امید فراوان منتظر ادامه ی ماجرا توی جلسه‌ی بعد شدم