eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
50 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
🕊 یازدهمین روز از چله زیارت عاشورا و ۴۰بار «اللهم عجل لولیک فرج » 🔹به نیابت از شهید حمید باکری 💠به نیت سلامتی و تعجیل فرج امام زمان عج
🍃عشق است اینکه یک نفر آغاز می‌کند هر روز صبح را به هوای سلام به تو. صبحتون شهدایی 🌺
🔹 پنجمین روز از چله سوره قدر به نیابت از جمیع شهدا و جمیع اموات هدیه به محضر «حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها مادر بزرگوار امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف » 🔹به نیت سلامتی و تعجیل فرج مولایمان امام زمان عج و درک عظمت شب قدر و کسب معرفت حقیـقت سوره و شب قدر 🌷اللهم عجل لولیک فرج🌷
«عجیب دلتنگ گردان تخریب می‌شود دلم» فائزه همتی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته معماری است و 25 ساله، دست دلش در دست شهدا بود وقتی پایش به گردان تخریب رسید. از حال خوبش این‌گونه گفت: بار اول بود که با کاروان راهیان نور راهی می شدم. من از فکه و شلمچه شنیده بودم. دوکوهه خیلی برایم جالب بود. احساس عجیبی داشتم به فضا. جایی که انگار صدای آدم هایی که برای ماندنِ دوکوهه رفتند را می شد شنید.وقتی طلوع خورشید را در دوکوهه نگاه می کنی و آن حسینیه را میبینی حس می کنی آنجا پر از شور و حرارت است.جای خالی آدم هایی را می بینی که رفتند و برنگشتند.فکه مکانی بود که من را از دنیا جدا کرد.آبی که وضو گرفتیم و شوری آبی که در دهان خیلی خوب حس می شد و تازه برای آن آب باید صرفه جویی هم می کردی.جلوتر که رفتیم و به جایگاه شهدای حنظله رسیدیم فضا طوری بود که باید کفش ها را درمی آوردیم.... و فکه... به فکه که رسیدیم باید دنیا رامی گذاشتیم پشت سر.آنجا فاصله میان تو و خدا هیچ می شود. در آن بیابان فکر می کنی که فاصله ات با آسمان یک وجب بیشتر نیست.وقتی از فکه برگشتیم و چشم هایمان به آن سر در افتاد انگار که باز سلام دنیا. در مورد شلمچه خیلی حرف شنیده بودم به من گفته بودند خاک شلمچه خیلی پر آشوب است.ما شب شهادت حضرت زهرا(س) شلمچه بودیم.موقع روضه وقتی کمی خاک شلمچه را در دست گرفتم واقعا دلم آشوب شد.شلمچه غربت خاصی داشت.می شد نشست کف زمین و گریه کرد.طلائیه هم رفتیم.طلائیه که میروی،می نشینی سه راه شهادت و در آن آرامش،به شلوغی سال ها پیش فکر می کنی.هویزه خیلی صفا داشت.آنجا را بعد از نم نم باران رفتیم.جای خوش آب و هوایی بود وقتی آنجا قدم میزنی میبینی یک سری دانشجو و دانش آموز آنجا دور هم جمع شده اند.فرق دارند با بقیه حسابی.چفیه بستن علم الهدی را که می بینی، میروی به صفای آن سال ها. به شرهانی که رسیدیم در موردش هیچ نشنیده بودم.شرهانی زنده و دست نخورده است.در شرهانی می شود رفت و رسید به گوشه ای که شهدا آنجا نشسته و خلوت کرده اند با خدا.خاکریز ها دست نخورده است.کانال های پیچ در پیچ را که طی می کنی می رسی به یک کانال بزرگ، سکوت و کنج عزلت.گردان تخریب را خیلی دوست داشتم. دلتنگش می شوم حسابی.می شد در تاریکی راه افتاد وحتی چراغ موبایل را هم روشن نکرد و قدم به قدم رفت و رسید به حسینیه.آنجا دست هایت را میگذاری در دست کسانی که خیلی دعا کرده اند.و اما اروند،اروند فقط اسم یک رودخانه نیست به نظرم روضه باز است.می شود نشست کنار اروند و همین طور گریه کرد. خیلی فراتر از آن چیزی بود که من در موردش شنیده بودم.مرداب ها و پلی که می لرزید.مدام به این فکر می کنی که رزمنده ها بین این مرداب ها چه می کردند؟! یاد شهدای غواص دست بسته می افتی،یاد عملیات کربلای 4 که چطور بچه ها از عرض رودخانه گدشتند.می شد نشست کنار اروند و زیارت عاشورا خواند.فتح المبین پر از تپه های قشنگ و سرسبز بود.تاسفم از این است که چرا کانال کمیل نرفتبم.جای جای جنوب برای من پر از حرف بود و قشنگی.شلمچه را دوست داشتم.در گردان تخریب دستم در دست شهدا بود.... کاش دوباره به زودی راهی شوم.
💠 ‌‌شهید حمید باکری: در زندگیتان همواره آزاد باشید و به هیچ غیر از خدا آنچه که آنی است دل مبندید و بدانید که دنیا زودگذر و فانی است و فریب زرق و برق دنیا را نخورید. برحذر باشید تا از شر نفس و شیطان در امان باشید. 📚فرازی از وصیت نامه شهید حمید باکری https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
حمید به این چیزها خیلی حساس بود. به من می‌گفت« فاطمه ! این چیه که زن‌ها می‌پوشند ؟ » می‌گفتم « مقنعه را می‌گویی ؟ » می‌گفت : « نمی‌دانم اسمش چیه . فقط می‌دانم هر چی که هست برای تو که بچه بغل می‌گیری و روسری و چادر سرت می‌کنی بهتر از روسری‌ست . دوست دارم یکی از همین‌ها بخری سرت کنی راحت‌تر باشی . » گفتم « من راحت باشم یا تو خیالت راحت باشد ؟ خندید گفت « هر دوش » از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر هرگز از خودم جداش نکردم ، تا یادش باشم ، تا یادم نرود او کی بوده ، کجا رفته ، چطور رفته ، به کجا رسیده . https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
🔰 | پارتی‌بازی برادرانه ممنوع 🔅 پیکر برادر فرمانده در منطقه مانده بود، خواستند بروند آن‌را بیاورند، مهدی گفت: اگر همه‌ی آن پیکرهای شهدا را می‌آورید، برادرم حمید را هم بیاورید. ✨ولی هیچ‌کدام از آن شهدا را نتوانستند بیاورند.خودش هم وقتی مجروح شد، با تعدادی از مجروحان در قایقی به سمت جبهه خودی در حرکت بود که گلوله‌ی آرپی‌جی همه را به شهادت رساند و پیکرها را به اروند سپرد. 🌷 https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
🌹🕊🌹🕊🌹 تا توی جمع جبهه چند تا مجرد، می دید میگفت: بروید ازدواج کنید زندگی فقط جنگ نیست... باید یاد بگیرید برای جنگ‌های بعدی سرباز تربیت کنید. ❤️شهید حمید باکری❤️ 🌷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹🌿 عمران 🌹🌿 🌹🌿 🌺🌿 عمران 🌺🌿 🌺🌿 🕊تلاوت این صفحه هدیه به محضر حضرت بقیه الله الاعظم روحنافداه 🕊 🔹به نیابت از و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی قابل تامل از همسر شهید حمید باکری... 😭😳🩸🩸🩸 واقعا ما چقدر پای کار دین خدا هستیم!! ای کاش مثل شما بودیم شهــدا... ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3